یکصد و پنجاه و یکمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان که نخستین نمایش ۱۴۰۴ بود، به نمایش فیلم به یادماندنی «ای ایران» ناصر تقوایی اختصاص داشت. اثریکه وقتی آماده نمایش شد(۱۳۶۸)، فرصت اکران در جشنواره فجر را پیدا نکردو در نمایش عمومی هم مورد کملطفی قرار گرفت. این نامهربانی درباره فیلمی است که شاید بشود گفت تنها فیلم با موضوع انقلاب اسلامی ایران است. روایتی از نگاه یک فیلمساز مولف که علاقمند است لایههای ناگفته این رویداد بزرگ را به زبان سینما بیان کند. هارون یشایایی، تهیهکننده فیلم، با تاکید بر اینکه «کار ما سینماست» به یک نکته ظریف اشاره دارد: «بعضی فیلمهاهستندکه با قاعده عامسینما نمیخوانند به این معنا که بازیگرها خود فیلم است. انگار اینها بازیگر نیستند. فیلم بازی نیست. «ای ایران» چنین است.» او به نکته دیگر هم اشاره میکند: «از نگاه تقوایی این بچهها به این سرزمین دوخته شدهاند.
نمایش فیلم «ایران سرای من است»از پرویز کیمیاوی در صدوپنجاهمین شبفیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، نقطه ختم خوبی برای پایان شبهای فیلم سال ۱۴۰۳ بود. اثری برجسته در سینمای سوررئال که متاسفانه فرصت اکران عمومی نیافت و موجب خسران بسیاری در حوزه اقتصادی و فرهنگی شد. باور عمومی اهالی سینمای مستند بر این است که اگر در سالهای قبل از انقلاب حضور فریدون رهنما و همفکرانش موجب اعتلای سینما بود، در سال های پس از انقلاب حضور مدیران میانی خوشفکر در دستگاههای متولی سینما در سالهای شصت و هفتاد سده گذشته موجب رونق و امیدواری بود. هرچند با مصیبتها و نامرادیهای فراوان. فیلم «ایران سرای من است» محصول سال ۱۳۷۳ است. مجوز ساخت گرفت ولی فرصت اکران عمومی پیدا نکرد. به عقیده فرهاد ورهرام، «این فیلم در میان پنج فیلم برتر سینمای ایران در این ژانر است که بعد از انقلاب ساختهشد».
مستند «در سیواس شاعر میروید» از سعید منافی در یکصدوچهلونهمین شبِفیلم خانهاردیبهشتاودلاجان به نمایش درآمد. مستندی که در ابتدا و براساس کتابی که درباره علویان ترکیه منتشر شدهبود، قرار بود در ژانر مستند مردمنگار تولیدشود. تا کمی ماندهبه انتهای مستند هم چنین است ولی چون در زمان تدوین فیلم اتفاق مهیب آتشزدن هتل در سیواس پیش میآید و ۳۷نفر کشته میشوند، تصمیم گرفته میشود آن اتفاق و تبعات بلاواسطهاش هم به فیلم اضافه شود و به این خاطر، بخش دوم مستند ویژگی فیلم سیاسی را پیدا میکند. البته که این امر از ارزش و ماندگاری فیلم نمیکاهد. قصه علویان ترکیه، پر از افتوخیز و التهاب است. پس از حمله مغول، ترکمنهای ساکن در آسیای میانه به آناتولی (ترکیه امروزی) مهاجرت کردند که در میان آنان پیروان اهل بیت و امامعلی نیز بودند. آنان با اثرپذیری از تصوفی که در آن سرزمین رواج داشت، علویگری امروز ترکیه را بنیان نهادند.
به نقل از فرهاد ورهرام، حدود چهارسال پیش، چند طرح مستند درمرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به تصویب رسید که «موسیو مارکف» یکی از آنها بود. سهچهار تا از این مستندها وقتی آماده نمایش شد مورد بیاعتنایی مرکز قرار گرفت و جشنواره حقیقت هم حاضر نشد آنها را به نمایش بگذارد. موسیو مارکف، «شهر» (حنیف شهپر راد) و «دیافراگم» (جواد وطنی) چنین سرنوشتی داشتند. عموما به این خاطر که در این فیلمها متن و تصاویری از دوران پهلوی وجود داشت.
«چندسال پیش، بهلطف یک سرمایه خوب، تهیهکننده خوشفکری به صرافت افتاد پنج فیلم مستند درباره تهران ساختهشود. سه تا از این مجموعه ساختهشد، ولی دوتای دیگر به تحقق نرسیدند. مستند «لالهزار هزارچهره» یکیاز سه فیلم است. مستندی مکانمحور که روایت خاص خوداز لالهزار را دارد».این جملات را مهدی باقری درابتدای نشست یکصدوچهلوششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان میگوید. شبی که اختصاص به نمایش «لالهزار هزارچهره» داشت.
امین کاظمی، تهیهکننده مستند هم حضور دارد و کلام باقری را با کلمات زیر تکمیل میکند: «با تکیه بر سرمایه در اختیار و حامی روشنفکر، طرحی نوشتهشد که مستندهایی با محوریت زیست مردم تهران، بهویژه چهرههای شاخص ساخته شود. در این طرح قرار نبود وجه هنری یا حقوقی شخصیت طرحشود، میخواستیم زیست و شخصیت حقیقی این افراد را تصویر کنیم. ابتدا با گفتگوهای صوتی شروع کردیم. با نزدیک به ۳۵ شخصیت فرهتگی و هنری گفتگو و ضبط کردیم. پس از این دوره، به صرافت افتادیم به سمت تهیه مستند سینمایی برویم تا گستره موثرتری را شامل شود.»