پرویز کلانتری

صدودومین شب فیلم/ 4 بهمن ماه 1402 خورشیدی

پرویز کلانتری موضوع دومین مستند از چهارگانه علی نائینی است‌که به کار وزندگی نقاشان‌ایرانی می‌پردازد و وجه خاص و جذابی از زندگی و هنر این هنرمند و نقاش بزرگ را رونمایی می‌کند. 

فیلمی که حدود 34 سال پیش ساخته‌شده، ولی هنوز هم تازه است و صدها نکته در آن است. می‌گوید «پرویز کلانتری روحیه و حس کودکانه داشت. این حس را در کارها و آثارش هم حفظ کرده».

 علی نائینی با ذکر این وجه از زندگی کلانتری به سکانسی از فیلم خودش اشاره می‌کند و می‌گوید «به همین خاطر من فیلمم را با تصویر و رفتار پسرکی شروع می‌کنم که پیراهن پر از دکمه به تن دارد.

 و در سکانس‌های دیگر هم این کودک شاهد و ناظر ماجراها است». مستند «از آنسوی چشمها: پرویز کلانتری» در صد و دومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد و مورد استقبال همه قرار گرفت. خود کارگردان می‌گوید: «وقتی پس از سی و چند سال دوباره اثر را می‌بینم، حس خاصی دارم. مثل غریبه با آن برخورد می‌کنم و نکات خاص و تازه‌ای را می‌یابم. از سوی دیگر، احساس می‌کنم هر چهار هنرمندی که من پرتره‌شان را ساخته‌ام، در حال خاصی بوده‌اند و تفکر و حس ویژه‌ای برای خلق هر اثر داشته‌اند.

 به همین خاطر وقتی پس از مدتی دراز این چهارگانه را می‌بینم، احساس می‌کنم آن‌چه که در این مستندها برجسته است، همان حس و حال خود هنرمندان است. همان حس است که به فیلم هم حس خاصی بخشیده». این گفته نائینی مصداق این حکم مهم هنری است که برای خلق یک اثر هنری فقط مهارت و تکنیک کافی‌نیست. 

حس ویژ‌ه‌ای باید پشت اثر باشد. به قول زعما، اثر هنری باید جوهر و ابریشم وجودی یگانه‌ای داشته‌باشد. در کارهای علی نائینی این حس و این تفکر وجود دارد. اثرش را به مثابه یک گزارش نمی‌بیند و آن را در حد یک «شرح حال» پایین نمی‌آورد. دنبال پاسخ این پرسش مهم است‌که چه می‌شود که اثر یک هنرمند می‌ماند و کهنه نمی‌شود. چه می‌شود که کارهای پرویز کلانتری را هروقت که ببینیم تازه است و حرفی برای گفتن دارد.
پژوهش و دلسوزی!
رضا فولادی، در نشست پس از فیلم، در کنار دست علی نائینی نشسته‌است. او به نکته مهمی اشاره می‌کند که امروز در بسیاری از آثار مستند، مورد غفلت است: «وقتی کار شروع شد، زمان زیادی را صرف پژوهش و هم‌کلامی با هنرمند کردیم. وقت بسیاری را در کنار نقاش در آتلیه، خانه و سفرهایش بودیم. آن قدر این نوع هم‌سفری و هم‌کلامی با هنرمند را ادامه دادیم که در حقیقت، بخشی از زندگی و کار او شدیم.

حاصل این هم‌کلامی‌ها شناخت عمیق ما از هنرمند شد. واقعا به روحیه و منش او پی برده‌بودیم. هم ما او را شناخته‌بودیم هم او مارا. به‌همین خاطر، وقتی نقاش مقابل دوربین قرار می‌گرفت، حس بیگانگی با فضا و دوربین نداشت. راحت حرف می‌زد، راحت کار می‌کرد. انگار خودش تنها است و نه دوربینی در کار است نه فیلم‌بردار و کارگردانی. اگر دقت کنید، لوکیشن‌های زیادی در فیلم هست. به این خاطر که علاقمند بودیم حس فضا و مکانی را که سبب پیداش اثری توسط کلانتری شده، به فیلم و به بیننده منتقل کنیم».

تدوین عالی و بی‌نقص

در ادامه حرف رضا فولادی، یکی از مخاطبان به حسی که از لوکیشن‌ها به تابلو و سپس بیننده منتقل می‌شود اشاره می‌کند و نخست می‌پرسد چقدر طول کشید تا فیلم ساخته شود و وقتی کارگردان می‌گوید بیش از یک سال، موضوع اصلی را بیان می‌کند: «در فیلم کلانتری را در جای جای ایران می‌بینیم و تاثیری که از فضا می‌گیرد و سپس همان منظر در قاب یک تابلو نقاشی جای می‌گیرد. انگار عکسی از لوکیشن است که تبدیل به نقاشی شده. این امر نشان می‌دهد که کارگردان با کلانتری به فضاهایی رفته که موجب انگیزش کلانتری برای خلق یک تابلو بوده و سپس خود تابلو را در انتهای حرکت کلانتری در لوکیشن، به عنوان پایان‌بخش سکانس می‌یینیم. این شگرد نه تنها ساده نیست، بلکه به یک تدوینگر دقیق و توانا هم نیاز دارد. در حقیقت، تدوین این مستند یکی‌از نقاط درخشان آن است». 

مستند آنسوی چشم‌ها،پرویز کلانتری چهارشنبه 4 بهمن ماه ۱۴۰۲

علی نائینی در این خصوص به این نکته اشاره می‌کند که «با تدوینگر مستند، شیرین وحیدی، آشنایی قبلی داشته و با او و همسرش هم‌کلاسی بوده‌اند و به همین خاطر کاملا به روحیه همدیگر آشنا بودند. نیازی به توضیح بیشتر نبود. خانم وحیدی می‌دانست ما چه می‌خواهیم و با دقت و توجه خاصی تدوین را انجام داد بی‌آن‌که نیاز به کار مجدد و حک و اصلا اساسی باشد. این یکی از مواهبی بود که نصیب ما شده‌بود. نتیجه هم عالی بود».

بازماندگان نسل علاقمند!
فرهاد ورهرام به گروه و نسلی اشاره دارد که از عوامل و کادرهای فنی تلویزیون در آن‌سال‌ها حضور داشتند و نقش و تاثیر زیادی در خلق آثار با ارزشی چون این مستند داشتند. «چه خوب است که پس از چندین سال می‌شود این فیلم را دید و لذت برد.

 البته باعث تاسف است که بسیاری از فیلم‌های آن زمان که به روش نگاتیو ساخته شده‌بودند، از بین رفتند. شانس خوبی بود که چهارگانه نائینی هنوز هست و از بلا به دور مانده. در خلق این چهار اثر ، چهار صدابردار برجسته بودند و سه فیلم‌بردار دقیق و خوب.

 جالب آن‌که این عزیزان همه کارمند بودند و به عنوان کار موظف اداری این وظیفه را به عهده داشتند ولی با دلسوزی تمام کار کردند و آثارشان قابل ستایش است. 

متاسفانه باید گفت امروز کارمندانی از این جنس در تلویزیوین بسیار کم است. علاوه برآن، در آن‌سال‌ها هنوز کسانی در حوزه تصمیم‌گیری‌ها بودند که از تولید چنین آثاری دفاع می‌کردندو موجب شدند شاهکارهای خلق شود».

 

 

ورهرام، در ادامه، به خاطره هم‌جواری‌اش با پرویز کلانتری در نمایشگاهی در پاریس اشاره می‌کند و به هم‌کلامی با کلانتری با خاطرات خوش می‌پردازد. در آن نمایشگاه عکس‌های ورهرام در کنار تابلوهای کلانتری از ایل قشقایی به نمایش درآمده‌بود.

کلانتری و «کلانتری»
نائینی به خاطره‌ای زیبا از جریان فیلم‌برداری اشاره می‌کند: «دنبال کودکی می‌گشتیم که نقش پسر با لباس پر از دکمه‌ را بازی کند. پسر خود من در آن سن و سال بود. مهد کودکی بود. به کلانتری گفتم که پسرم را با خودم می‌آورم. او هم قبول کرد. به پسرم هم توضیح دادم که موضوع چیست و کار شاقی نیست و خودم راهنمایی خواهم کرد که چه بگوید و چه کند. صبح روزی که باید سر فیلم‌برداری می‌رفتیم، دیدم پسرم سریع شال‌وکلاه کرده و عازم مهدکودک است. به او یادآور شدم که قرار است برویم سر فیلم‌برداری. ولی او گفت نه نمی‌آید و می‌رود مهد.هرچه گفتم و اصرار کردم، قبول نکرد. و مثلا می‌گفت امروز برنامه‌خاص داریم‌ و سرودخوانی  و از این حرف‌ها! 

خلاصه به کلانتری خبر دادم و او هم گفت پسرکی در همسایگی دارد و رفتیم و فیلم را گرفتیم. برگشتم خانه و از پسرم پرسیدم چرا زدی زیر قولت و نیامدی و ما را سرافکنده کردی؟ جواب داد تو مرا می‌خواستی ببری کلانتری؟ مگر من چه کرده‌بودم!!»
پرتره یک نسل!
مجید خالقی سروش، که مستندساز است و به گفته خودش فیلم‌هایی از چند چهره هنری دارد که برای خودش ساخته، در ستایش کار نائینی به موضوع خوبی اشاره می‌کند: این مستند نه تنها پرتره یک نقاش، که پرتره یک نسل است. پرتره همه ماها است. 

به همین خاطر وقتی فیلم را دیدم، حس شگفتی و گم‌شدگی در فضا داشتم. این نوع فیلم‌ها تاریخ زندگی و کار ما هستند. بیوگرافی یک نسل خاص از هنرمندانی که با تلویزیون کار می‌کردند. کارهایی که آن زمان در تلویزیون کردیم، تقریبا همه‌شان ماندگار شدند.

 چون با دل و جان کار کردیم. اثر نائینی تاریخ نسلی از افراد و فیلم‌سازان است که شاید، شاید، دیگر تکرار نشود. دیدن فیلم دقایقی را برای من ایجاد کرد که برایم شگفتی داشت. اصلا پشیمان نیستم از کارها و روزهایی که در تلویزیون بودیم و چنین کارهایی را ساختیم. نمی‌دانم آیا امروز هم امکان ساخت چنین مستندهایی درتلویزیون وجود داردیا نه. فکرنمی‌کنم». 

هارون یشایایی هم ضمن اشاره به آن نسل و کارهایش، بر این باور است که «در کارهای پرویز کلانتری علاوه بر نقاشی، هنر مهندسی هم هست.

وقتی تابلوها را می‌بینیم، جوری است که انگار همه را می‌شناسیم یا به همه باید نزدیک شویم. نزدیک شویم به فضا. موضوع تابلوها خیلی نزدیک است به مردم و تفکر مردمی که موضوع تابلو هستند والبته بیننده‌ها».

نگاه کارگردان هم این است که کلانتری ارتباط بسیار تنگاتنگی داشت هم با محیط و طبیعت اطراف و هم با مردم. این‌ها را ما در فیلم به خوبی می‌بینیم.
انتزاعی نیست!
کیوان کیانی، مستندساز دیگری که در جلسه حضور دارد، می‌گوید «فیلم را قبلا ندیده‌بودم. دیدم و شگفت‌زده شدم. چنین فیلمی با امکانات آن‌زمان. خود کلانتری هم بسیار مهم است. چون هویت ایرانی را بازتاب می‌دهد و فوق‌العاده ایرانی است. فیلم اصلا انتزاعی نیست. تدوینگر فیلم هم شخصیت مهمی است. شیرین وحیدی ویژگی‌های خاص خودش را دارد.

 در این فیلم هم توانسته فضاسازی‌هایی را که کارگردان می‌خواسته، خوب دربیاورد. من هم با او کارکرده‌ام. وقتی راش‌هارا تحویل او می‌دادم، می‌گفت بروید به موقع‌ تلفن می‌کنم بیایید ببینید و انصافا کار را درمی‌آورد». کیانی تاکید دارد که «من کلانتری را هنرمند امروزی می‌دانم. در قیاس با نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای، اوحتما مدرنیست به‌شمار می‌آید».

نائینی در تایید کلام کیانی، تاکید می‌کند که کلانتری سبک‌ها و شیوه‌های متفاوتی را تجربه کرده. مثلا دوره‌ای که به قول خودش تحت تاثیر جلیل ضیاپور به سبک یا شیوه مدرن رو می‌آورد و سپس دوباره به شیوه خودش برمی‌گردد. او خودش را از شیوه‌های مختلف منفک نمی‌کند. ادامه می‌دهد و در هر سبک و شیوه‌ای که کار می‌کند می‌کوشد تا انتها پیش برود.

سکانس آخر
کلانتری را در سکانس آخر می‌بینیم که افساراسبی را در دست دارد و از کوره‌راهی حرکت می‌کند که ما نمی‌دانیم مقصد کجاست و حتا نمی‌دانیم از کجا شروع شده. مهم هم نیست. خودش می‌گوید نمی‌دانم آخر کار من کجاست و به کجا باید برسم. مهم آن است که باید رفت و ادامه داد. جالب است او با اسب، هردو کنار هم راه می‌روند مثل دو رفیق. او سوار اسب نمی‌شود.

پرویز کلانتری, گزارش مستند آنسوی چشم‌ها،پرویز کلانتری, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

می‌روند و در افق گم می‌شوند. کارگردان می‌خواهد سرنوشت هنری کلانتری را تعریف کند. در آن سال‌ها او فقط می‌دانست کار را باید ادامه دهد. 

در خصوص این سکانس آخر، یکی از مخاطبان با یادآوری فیلم هفته قبل باموضوع «شکیبا» به هم‌ذاتی هر دو پایان‌بندی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در آن فیلم شکیبا ازجمع جدا می‌شود و تنها و بی‌کس راهش را می‌گیرد و می‌رود. در این فیلم هم کلانتری در انتها گام در راهی بی‌پایان می‌گذارد ولی این‌بار او تنها نیست. اسبی در کنارش است.

 اسبی که در ادبیات ما نماد دوستی و نجابت است». منتظریم دو اثر دیگر از چهارگانه نایینی را ببینیم و بدانیم سرنوشت آن نقاشان در انتها چگونه تصویر خواهندشد. شاید این سکانس‌ها استعاره‌ای از سرشت و سرنوشت نقاشان ایران باشد.
در این نشست گفته‌شد خالقی و نائینی مجموعه‌ای را با موضوع مهاجرت کار کرده‌اند که متاسفانه تدوین نهایی نشده و شاید روزی برسد، دستی به سر و گوش آن راش‌ها بکشند و با تدوین نهایی ببینیم‌ش.

 

 
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx