گزارش سفر بوشهر

دیدن بندر بوشهر و گشتن در محوطه باستانی بندر سیراف، قاعدتا، باید آرزوی تک‌تک ما ایرانی‌ها باشد. ویژگی‌های این دو بندر چنان است که بتوانیم بگوییم در ایران مشابه و نظیر ندارند. اگر به این دو جاذبه بزرگ، رفتن به زیارت کوه نمک جاشک و مزه‌کردن آب شور و پرنمک آبشار نمک را بیفزاییم، می‌توان تابلو را کامل کرد. ولی چنین نیست. سفر ما به بوشهر سه شب و چهار روز بود و این اصلا کافی نیست. همه این مدت را هم اگر فقط در بوشهر می‌ماندیم باز هم کم بود. با این حال، جرعه‌ای نوشیدیم و تشنگی را بیشتر احساس کردیم.

آذربایجان در موج‌خیز تاریخ

آذربایجان در موج‌خیز تاریخ

«سال‌های اول که به ایران برگشتم، شاید سال ۱۳۴۷ یا ۴۸، در گالری هنر جدید که ژازه طباطبایی پایه‌گذار و صاحبش بود، خیلی اهل هنر جمع می‌شدند. من بودم و طیاب و خود ژازه و آقای بریرانی که سنش خیلی بیشتر از ما بود و سرکیس زاکاریانس و . . ؛ بحث بر سر این بود که چقدر خوب است آرشیو غیردولتی از افراد مطرح در سطح جامعه داشته‌باشیم؛ هنرمند، دانشمند، سیاستمدار و . . ؛ آن سال‌ها سال‌هایی بود که فیلم شانزده میلی‌متری بود. فیلم شانزده میلی‌متری یعنی نگاتیو، مخارج لابراتوار، ظهور نگاتیو، پوزیتیو، مخارج چاپ، مونتاژ. . . ؛ که همه این‌هاخرج داشت. بحث اصلی ما این بود برای این‌که راجع به شخصیت‌ها فیلم بسازیم به بودجه نیاز داریم. حالا بودجه را از چه طریقی می‌توانیم تامین کنیم؟ چون خودمان پول نداشتیم. رسیدیم به اینجا که می‌توانیم به علاقمندان آن شخصیت رجوع کنیم و ببینیم چقدر حاضر هستند بودجه بدهند. در نهایت فیلم را بر اساس مقدار بودجه‌ای که جمع می‌شد، برنامه‌ریزی کنیم. ممکن بود فیلم یک نفر پنج دقیقه شود و فیلم دیگری نیم‌ساعت شود. اما در آن آرشیو وجود داشته‌باشد. برای آن‌که عملا در آرشیوهای دولتی گم می‌شد. چنانچه همه‌چیز گم می‌شود و کسی توجهی ندارد. مسئله بعدی این بود که مثلا فلان چهره فوت کرده و می‌خواهند به این دلیل فیلمش را نشان دهند. این را چگونه بفروشیم؟ و از حاصل فروشش چگونه برداشت شود؟ این‌ها مباحثی بود که در آن زمان مطرح بود. خلاصه با این سوال‌ها نتوانستیم به سیستمی برسیم و کار انجام نشد. اما اولین فیلمی که متاسفانه گم شده‌است، اسمش بیست‌وپنج سال هنر ایران بود و بر مبنای نمایشگاهی از هنرهای سنتی و مدرن در موزه ایران باستان ساخته‌شد. بسیار متاسفم که آن فیلم گم و نابود شد. به این دلیل که بسیاری از هنرمندانی که یا فوت کرده‌اند یا الان خیلی سالخورده شده‌اند در آن فیلم حضور داشتند. اولین باری که من به طرف آن نوع فیلم‌ها رفتم، همین بیست‌وپنج سال هنر ایران بود. من در آن فیلم عده‌ای از آدم‌ها را با نوعی تقابل روبه‌رو کرده‌بودم. هنرمند سنتی حرفی می‌گفت، مثلا آقای فرشچیان یا استاد بهادری که استاد فرش است و این طرف، خانم سیحون حرف دیگری می‌گفت. فکر می‌کنم فیلم نزدیک چهل دقیقه بود و اولین فیلمی بود که در ایران خودم برایش موسیقی نوشتم.»

همدان،شهری که چندباره باید دیدش!

چهارمین سفر یک‌روزه «خانه اردیبهشت اودلاجان» به همدان بود. تحت نام «شکوه هگمتانه». روز پنجشنبه ۲۲ تیرماه ۱۴۰۲ خورشیدی. این سفر با برنامه‌ریزی قبلی و توافق با دو چهره مهم علمی و میراث فرهنگی استان همدان اجرا شد. مهندس فرهاد نظری، مدیرکل پیشین میراث فرهنگی استان و دکتر محمدی منصور رئیس پایگاه میراث فرهنگی تپه‌های هگمتانه میزبان و راهنمای سفر بودند. وقتی ساعت نه و نیم صبح اتوبوس هم‌‍سفران در مقابل در بزرگ مجموعه تپ‌های هگمتانه توقف کرد، این دو بزرگوار به استقبال گروه آمدند و پس از خوش‌آمدگویی، مهندس فرزانه، به خاطر مشکلی که در پاهای خود پس از عمل جراحی داشت، با وسیله نقلیه به کلیسای آنجلی مجموعه رفت و گروه به دست دکتر محمدی منصور سپرده‌شد تا سیاحت علمی خود را از ریشه و سرنوشت تپه‌های هگمتانه شروع کند. مجموعه‌ای که از اسناد اصلی افتخارات بزرگ این سرزمین است. آثاری از دوره ماده تا همین اواخر. در یک طرف سازه‌های اشکانی، آنسوتر آثاری از دوره هخامنشی و ساسانی و بالاتر کلیساهای ساخته‌شده در عصر قاجار. همه این دیدن‌ها و تعمق‌ها همراه است با توضیحات علمی دکتر محمدی منصور.

به بهانه سفر پایتخت ناتمام، قزوین

جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ خورشیدی، یکی از روزهای خوب «خانه اردیبهشت اودلاجان» شد. هم‌سفری یک روزه با تعدادی انسان شریف و دوست‌داشتنی به شهر تاریخی قزوین. در این سفر فرصت داشتیم با هم‌سفران تازه‌ای آشنا شویم. از جنس همان خوبان سفرهای قبل.

به احترام خودمان از جا برخیزیم!

به احترام خودمان از جا برخیزیم!

، «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس/ چه سفرها کرده‌ایم!! ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها/ چه خطرها کرده‌ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خورده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم/ ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کرده‌ایم/ ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر/ چه خطرها کرده ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک/ خون دل‌ها خورده‌ایم»

مهم آن است که جامعه مدنی و انسانی یک سرزمین در مدار پیشرفت باشد. اگر چنین باشد نباید نگران افت و افول مقطعی بود. به قول معروف، «بالاتر از این زمانه، زمان جاری‌ست». تاریخ‌مان را معتبر بدانیم و در زیر پرچم آن، گردن افراشته و سربلند به پیش برانیم. ایران و ایرانی شایسته بالاترین درجه احترام جهانی است. به آن درجه خواهیم رسید.