شهر و داشته‌هایش

شهر و داشته‌هایش

چرا هدیه‌دادن به همدیگر رسم خوبی است؟ برای این‌که یکی از اسباب تعمیق دوستی و مودت است. خوشبختانه، امروز هیچ‌کس این دوستی را با اندازه و قیمت هدیه نمی‌سنجد. کافی است وقتی به دیدار دوست و آشنایی می‌روید، چیزی دستتان باشد. این رسم را در مقیاسی بزرگ‌تر در مورد شهرها می‌شود اعمال کرد. شهرها هم چزهایی دارند که به یکدیگر هدیه کنند. این‌ها داشته‌های یک شهر هستند. با آن داشته‌ها، مردم شهرهای مختلف کشور می‌توانند ارتباط انسانی و مدنی باهم داشته‌باشند. تبادل این داشته‌ها سبب انسجام ملی و محلی می‌شود. اگر این امر را بپذیریم، دو الزام را باید گردن نهیم: نخست این‌که داشته‌های شهرمان را بشناسیم و تقویم کنیم و دوم این‌که در اعتلا و توسعه آن‌ها کوشا باشیم. برای روشن شدن موضوع یکی دو مثال لازم است. مثلا بین مردم دامغان، از خیلی وقت‌ها پیش رسم بود که اهالی روستاهای اطراف روز عاشورا را مهمان شهر بودند و اهالی شهر هم در روز تاسوعا مهمان روستاها. تا همین چندی پیش این رسم برقرار بود. در این مهمانی‌های به ظاهر عرفی و عادی، مهم‌ترین و اصلی‌ترین بده‌بستان‌ها بین روستا و شهر انجام می‌شد. در یک محیط صمیمی و عرفی.

شهرهای«دور افتاده»

شهرهای«دور افتاده»

در ادبیات اجتماعی، بارها و بارها با اصطلاح «شهر دور افتاده» مواجه می‌شویم. غالبا می‌شنویم فلان مدیر یا مسئول وقتی از شهر و دیار خود یاد می‌کند، آن را «دور افتاده» می‌نامد. اولا معلوم نیست منظور از این «دور» چه مسافتی است و از کجا و کدام نقطه دور است. آیا منظور «دور از پایتخت» است یا دور از مثلا مرکز استان؟ اما در دل این عنوان و اصطلاح، نوعی حسرت و گلایه نهفته است. دور افتاده را درباره هر شهر و دیاری به کار بگیریم، در دل خود مفهوم «دور از توجه» را دارد. یعنی «کسی حال ما را نمی‌پرسد، هیچ‌کس نمی‌داند اوضاع و احوال ما چطور است». این همان درد مزمنی است که در بسیاری از شهرهای ما وجوددارد. ما گنجینه‌ها و استعدادهای فراوانی در شهرها و حتی روستاهای کشور داریم ولی نه تنها رسانه‌ها و نهادها و فضاهای خبری به آن‌ها بی‌توجه هستند، بلکه اغلب مردم هم خبری از آن‌ها ندارند. غالب شهرهای جنوبی ما در چنین فضای بی‌خبری سیر می‌کنند. منظور بی‌خبری اهالی آن شهرها از اوضاع کشور و جهان نیست. منظور بی‌خبری مردم و دولت از داشته‌ها و استعدادهای آن شهرها است. تصورش را بکنید که در هیچ کتاب رسمی معماری وشهرسازی ما صحبتی از بافت تاریخی یگانه‌و خاص بوشهر نیست. در هیچ اثر آموزشی حتی دانشگاهی ما خبری از سیراف و ارزش‌های باستانی و بی‌نظیر آن نیست. انگار کشور در مرز استان فارس به آخر رسیده‌است.

مدیریت یکپارچه شهر

مدیریت یکپارچه شهر

یکی از معضلات مدیریت و نگهداری شهرهای ما، تقسیم وظایف اداره شهر و سپردن آن به سازمان‌ها و ادارات مختلف است. ظاهرا هم چاره به‌جز این نیست. یعنی، مثلا، برق شهر دست وزارت نیرو است، گاز و بنزین دست وزارت نفت و میراث فرهنگی دست وزارت مربوطه. بی‌تردید، این تقسیم وظایف حاصل تجربه طولانی در مدیریت شهر و کشور است. در سال‌های سی خورشیدی، بخش‌های زیادی از وظایف امروزی ادارات و سازمان‌ها، جزو وظایف شهرداری بود. اگر به قبوض آب و برق خانه‌های آن موقع توجه کنید متوجه این موضوع می‌شوید. در طول زمان، به مرور، بخش‌هایی از وظایف و اختیارات از شهرداری منفک و به سازمان‌های تخصصی خاص واگذار شده‌است. امروز، به دلایل مختلف، مجددا، بحث مدیریت یکپارچه شهری مطرح است. این موضوع از آن‌جا نشات می‌گیرد که بسیاری از امور شهر درگیر کاغذبازی و گاه لجبازی بین شهرداری و ادارات محتلف است. یک روز بین میراث فرهنگی و شهرداری مساله وجود دارد روزدیگر بین اوقاف با شهرداری‌و گاه بین شهرداری و اداره راه و شهرسازی. جالب آن است که متولی و کارفرمای تهیه طرج جامع و تفصیلی شهر وزارت راه‌وشهرسازی است ولی مجری آن شهرداری. با چنین دلایل و مقدماتی است که امور اداره شهر در بسیاری موارد، دچار اختلال می‌شود.

شهرِ مشارکت‌پذیر!

شهرِ مشارکت‌پذیر!

در جهانی و روزگاری زندگی می‌کنیم که برخی کلمات و مفاهیم از معنای اصلی و واقعی آن تهی شده‌اند. البته نه در همه‌جا، ولی در اکثر جاها. در این یادداشت، به مفاهیم و واژه‌های تهی‌شده سیاسی و مشربی ورود نمی‌کنیم. به ساده‌ترین‌و عادی‌ترین مضامین‌و مفاهیم اشاره داریم. «مشارکت» یکی از اصولی‌ترین مطالبه‌ها و مباحث در شهرسازی و مدیریت شهری امروز در تمام جهان است. همه سازمان‌ها و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی دم از مشارکت عمومی می‌زنند و خود را علمدار جلب مشارکت عمومی و تعامل اجتماعی در اداره شهر و کشور معرفی می‌کنند. اما آیا، به‌واقع، چنین است؟
بسیاری از پروژه‌های شهری هست که برای تحقق نیاز به مشارکت عمومی دارند. مثلا احیای یک پهنه شهری یا ساخت شهرکی تازه برای سرریز جمعیت شهر متورم از جمعیت. در چنین مواردی، یک سازمان یا نهاد دولتی با ارجاعِ موضوع به یک شرکت مشاور شهرسازی طرحی را آماده می‌کند و سپس در فراخوانی عمومی از همه مردم می‌خواهددر تحقق آن شرکت‌کنند. نهایتا مشارکت مردمی در این حد نزول می‌کند که مردم اوراق قرضه بخرند و دولت هم کار خودش را بکند. و خدا داند پروژه کی و با چه تاخیر طولانی و افزایش هزینه نسبت به برآورد اولیه به سرانجام برسد.

شهر خردپذیر انسان‌محور!

شهر خردپذیر انسان‌محور!

یکی از آثار و تبعات تحول اجتماعی از نظام فئودالی به نظام سرمایه، تعاریف نوین شهر و شهرنشینی است. در جهان پس از فئودالیسم دو مفهوم مهم وارد ترمینولوژی شهرسازی شد. «حکم‌رانی سیستمی» و «شهر خردپذیر». در این جهان، حکومت فردی جایی و آینده‌ای ندارد و سیستم جای فرد را می‌گیرد. هم‌زمان و به عنوان مکمل سیستم، خردپذیری نظام و مدیریت تبدیل به پایه مدیریت شهری می‌شود. اما شهر خردپذیر یعنی‌چه؟ و چه ارتباطی با رفاه انسان دارد و آیا می‌توان انتظار داشت در چنین شهری حال آدمی خوب باشد؟
خردپذیری، مفری است برای گریز از فشار استبداد فردی و اجتماعی. به ویژه فشار مذهبی. اگر اروپای سده‌های میانه را در نظر آوریم، متوجه می‌شویم خردپذیری چه درمان موثری در برابر فشار کلیسا به شمار می‌آمده. اروپای مقید به «خدایگان و بنده» قدم در راه عبور از فشار کشیشان و تعصب دینی گذاشت و راهی به جز این نداشت.