مصطفی رزاق کریمی فیلمساز واردی است. کارش را خوب بلد است. مستند «زندگی در تصویر» با موضوع مرتضی ممیزِ گرافیست در یکصدوهفتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان از این فیلمساز به نمایش درآمد. مستندی که ظاهرا در سالمرگ فوت ممیز، به رسم یادبود و بزرگداشت او ساختهشد. بر این اساس، شاید انتظار دیدن یک اثر هنری در حد و قواره دانش رزاق کریمی انتظار مناسبی نباشد. با این حال، در جای جای اثر نشانههایی از نبوغ و خلاقیت این کارگردان کاملا هویدا است. گفتگو درباره مستند را امیرهادی ملکاسماعیلی که مستندساز است، با این مضمون و محتوا شروع میکندکه «این مستندازدسته مستندهای مصاحبهمحور است و شاید به همین خاطر انسجام محکمی ندارد. در مستندهای با موضوع زندگی و فعالیت یک شخصیت، اگر روش مصاحبه با افراد انتخاب شود، انتظار میرود این افراد از طیف بزرگی از موافق و مخالف گزیده شوند تا اطلاعات نقلشده به مخاطب جامعیت لازم را داشتهباشد. در این مستند چنین نیست و تمام کسانی که درباره ممیز حرف میزنند، در ستایش از او است و هیچ مخالفی نیست.»
منوچهر صفرزاده از نسل پیشگام هنر و نقاشی مدرن ایران است. البته با مختصات و ویژگیهای خود او. در مستندی که هوشنگ آزادیور در مجموعه ششگانه آنسویچشمها ساخته، پرتره نسبتا کاملی ازاین هنرمند را ترسیم میکند. در صد و ششمین شب فیلم خانه خانه اردیبهشت اودلاجان، این مستند به نمایش درآمد و حاضران و مخاطبان به اظهار نظر درباره شکل و محتوای آن پرداختند. این فیلم در سال ۱۳۶۷ ساخته شده و در سال ۱۳۶۸ تکمیل و ارائه شدهاست. بههمین خاطر برشی از زندگی و کارهای او را نشان میدهد. زمانی که نقاش۴۶ ساله بود و تا رسیدن به مرز هشتاد سالگی، که متاسفانه فوت کرد، راه زیادی در پیش رو داشت. متاسفانه کارگردان فیلم هم خیلی زود از این جهان پرکشید و در نشست گفتوشنید درباره فیلم هم ما محروم از شنیدن حرفهای او شدیم.
در غیاب مرحوم زندهیاد هوشنگ آزادیور، چند تن از دوستان مستندساز او در جلسه گفتوشنید حضور داشتند. محمود یارمحمدلو، با ذکر یاد و نام هوشنگ آزادیور به مشکل تولید مستندهای معتبر اشاره دارد و میگوید: «من فیلمساز هستم و میدانم ساخت چنین مستندهایی چقدر سخت است». او به اولین دیدارهای خود با آزادیور و جلیل ضیاپور در دوران دانشجوییاش هم اشاره میکند و به نخستین تاثیراتی که از ضیاپور گرفته میپردازد. «ضیاپور را در دانشکده دیدهبودم و درباره «خروس جنگی» هم خبرهایی را شنیدهبودم و چیزهایی میدانستم. در وهله اول، کمی برایم خندهدار میآمد. ولی وقتی به ضیاپور برخورد کردم جدیت و متانت عجیب او برایم جذاب بود. او در دانشکده درس میداد و پای مهم در بحثها بود».
چهارمین اثر از چهارگانه علی نایینی، با موضوع کار و زندگی نقاشان معاصر ایران، به پروانه اعتمادی تعلق داشت. در یکصدوچهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان. پروانه اعتمادی نه تنها بهخاطر نقاشیهایش بلکه به خاطر نوع آموزشی که برای تربیت هنرآموز داشت جزو تکستارههای هنرهای تزیینی و تجسمی است. مینا قدیری، نقاش، که در مکتب پروانه نقاشی را آموخته، میگوید: «هیچکس نمیتواند به زیبایی پروانه اعتمادی نقاشی یاد بدهد. او اصولا تاکیدی بر تکنیک ندارد. چشم آدم را باز میکند. دنیای آدمی را تغییر میدهد. دید آدم را عوض میکند. مثلا، همه سایه را با رنگ سیاه میسازند، ولی او میگفت سایه سیاه نیست. تهرنگ همین رنگهایی است که در موضوع تابلو وجود دارد! وقتی توجه آدمی را به چنین ظرایفی میکشاند، نشان میدهد، او در طبیعت و محیط اطرافمان چیزهایی میبیند که من آدم عادی نمیبینم». این موضوع را علی نایینی به روشی دیگر چنین توضیح میدهد: «علت اینکه سراغ پروانه اعتمادی رفتیم مساله دید و انتخاب او بود. ما عموما «نگاه میکنیم» ولی «نمیبینیم». ولی او می دید. او تعلق خاطر خاصی به مهارت و تکنیک ندارد. در مقابل، شدیدا بر بینش و نظریه تاکید دارد». یکی از مخاطبان که معمار است، بر این نکته اشاره میکند که در معماری هم بر «مبانی نظری» تاکید زیاد میشود و اثری که فاقد نظریه باشد، معماری نیست،
سومین اثر علی نایینی از چهارگانه او درباره نقاشان معاصر ایران، به کار وزندگی جعفرروحبخش اختصاص داشت. نقاشی که در عین تسلط کامل به مینیاتور و شیوه سنتی نقاشی ایران، راه خود را به شیوههای نوین و جهانی نقاشی کشاند. او، اصولا، اهل رسانه و تبلیغات نبودو به همین خاطر مستند یا یادنامهای کامل از او نداریم. به گفته نگار روحبخش، تنها مستندی که به صورت دقیق و کامل به زندگی و کار این نقاش گرانقدر پرداخته، همین اثر علی نایینی است. ضمن آن که زندهیاد اکبر عالمی هم یک گفتگوی تصویری از او را ثبت و ضبط کرده. دختر محترم روحبخش از این جهت سپاسگزار استاد علی نایینی است.