مستند از خانه شماره 37

صدودهمین شب فیلم/ 29 فروردین ماه 1403 خورشیدی

نمایش «از خانه شماره 37»درنخستین شبِ فیلمِ سال 1403 که صدودهمین شب از این دست بود، شوروحال دیگری داشت. میهمانان کوشیدند در سالن جا پیدا کنند، ولی شماری از آنان نتوانستند فیلم را ببینند. تعدادی هم فقط صدای فیلم‍را شنیدند! شبِ خوبی بود.

در ابتدای نشست پس از نمایش، محسن شهرنازدار، کارگردان فیلم توضیح داد که «تدارک تولید این فیلم در سال 1382 شروع شد. به دلایل منعدد، از جمله نبودِ حامی درست و درمان، تولید آن شش سال طول کشید که البته موضوع سفر به فرانسه و گرفتن تصویر و گفتگو با برخی مطلعین هم در این دوره اتفاق افتاد». از گفته‌های کارگردان می‌شود فهمید روند تولید نه تنها ساده نبود، بلکه روندی پر چالش و سنگلاخ هم بوده. اما شادمهر راستین که تهیه‌کننده فیلم است، این روند را عادی می‌داند «چون اگر سخت نبود که به دل نمی‌نشست! تولید یک کار دلی و شورمندانه طبیعی است که سختی‌ها و چالش‌هایی باید داشته‌باشد!» که البته حرف حق است و عموما چنین است. اما چه شد که رفتند سراغ پرتره‌ای از صادق هدایت؟

این موضوع را شهرنازدار چنین بیان می‌کند: «اولا اگر امروز که تجربه‌ای اندوخته‌ام، دوباره موضوع صادق هدایت پیش بیاید، حتما به‌راحتی آن‌زمان قدم پیش‌نمی‌گذارم! جسارت می‌خواهد!

امروز می‌فهمم نزدیک‌شدن به دنیای صادق هدایت چقدر سخت و سنگین است! با این‌حال، بالاخره تصمیم گرفتیم این اثر را بسازیم. دوستان‌مان هم کمک کردند. از جمله فرهاد ورهرام». از گفته‌های کارگردان چنین برمی‌آید که هدف از تولید این فیلم تصویر شخصیتی روشنفکر و روشنگر در تاریخ معاصر است.

 تصویر صادق هدایت «نه صرفا به عنوان یک نویسنده، بل به عنوان یک روشنفکر مدرن ایران، که گروه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی درباره‌اش نظر دارند. در ابتدا می‌خواستیم سه‌گانه‌ای بسازیم و سه چهره مشخص تفکر مدرن ایران را معرفی کنیم: احمدکسروی، تقی ارانی و صادق‌هدایت. 

سه روشنفکر خودبنیاد که تاثیرات اجتماعی کاملا مشخصی بر جهان و آدم‌های اطراف خود گذاشتند و در حقیقت، بانیان جریان روشنفکری مدرن ایران هستند.» کارگردان توضیح می‌دهد که به دلایل متعدد فقط توانستند به صادق هدایت بپردازند.

 آن هم قرار بود در سه قسمت باشد که یک قسمت آن ساخته‌شده. قرار بود در قسمت دوم به آثار نوشتاری و شخصیت هنری وی پرداخته‌شود و بخش سوم هم با موضوع مرگ صادق هدایت. که نشد و فقط داستان خطی زندگی او ساخته‌شد. ! مثل پروژه‌های دیگری‌که ناتمام می‌مانند.

بنیانگذار سبک نوین!

هارون یشایایی معتقد است، تا آن‌جا که «به موضوع شناخت هدایت مربوط می‌شود، فیلم موفق است. ولی اگر به تاثیر هدایت بر نویسندگان هم‌دوره و بعد از خودش بیشتر پرداخته می‌شد شاید بهتر می‌بود. صادق هدایت خدمت بزرگی به زبان فارسی کرد. زبان رسمی قصه و رمان را به زبان ساده و محاوره نزدیک کرد، بی‌آن‌که دچار عوام‌زدگی شود.» 

یشایایی به یک نکته مهم دیگر هم اشاره دارد: «تاثیر هدایت بر ادبیات مدرن ایران چنان وسیع‌و شاخص است‌که حتی ممکن است مرگ و خودکشی‌اش را کاملا ندید بگیریم و به آن نپردازیم. واقعیت آن است که نویسندگان جوان زیادی هستند که متر و مقیاس‌شان کارهای صادق هدایت است».

این نکته را شادمهر راستین هم قبول دارد. می‌گوید «هنوز هم کتاب‌های صادق هدایت جزو پرفروش‌ترین‌ها هستند. هنوز هم صادق هدایت نقل محافل ادبی و سیاسی است و نوشته‌های زیادی درباره کار و زندگی او نوشته‌شده‌و نوشته خواهدشد.» شادمهر راستین معتقداست هدایت بیشترین دغدغه فیلم‌سازان هم هست؛و هستند کسانی که درباره او فیلم ساخته‌اند یا می‌خواهند بسازند. 

مستند از خانه شماره 37،شهرناز چهارشنبه 29 فروردین ماه ۱۴۰3

«از همه مهم‌تر، کافه‌نشینی مدنی و اجتماعی را روشنفکران ما از صادق هدایت به یادگار دارند. اگر امروز کافه‌نشینی تبدیل به یک حرکت اجتماعی شده، نشان‌دهنده تاثیر او بر زندگی فرهنگی ما است. لازم نیست فقط به کتاب‌ها و نوشته‌های او اکتفا کنیم. روش زندگی اجتماعی او هم امروز جاری است. این همان تاثیرگذاری پایدار است.»

مرگ‌اندیشی؟!

به‌باور یکی‌از مخاطبان، علت خودکشی هدایت تنهایی او بود «تنهایی هدایت مثل تنهایی آدم‌های عادی و حتی روشنفکر معمولی نیست. او متفاوت از آدم‌های اطرافش شده‌بود و درک و نگاه او به زندگی خیلی با نگاه عام آدم‌های اطرافش متفاوت ‌بود. همین تفاوت هر روز هم بیشتر می‌شد. موضوعی که سبب جدایی او با محیط شده‌بود. شکاف بین او و جامعه اطرافش هرروز بزرگ‌تر و وسیع‌تر می‌شد. می‌شود گفت تنهایی هدایت تنهایی فلسقی بود.» به اعتقاد این مخاطب، صادق هدایت فوق‌العاده صادق و صریح بود و اصراری بر پوشاندن تفاوتش با اطرافیان نداشت و علاقه‌ای به همرنگ‌شدن با جامعه اطراف نشان نمی‌داد. به همین خاطر، تنهایی صادق‌هدایت تنهایی تلخ بود.» به زبانی دیگر، می‌شود به تنهایی «مدرنیته» در آن زمان اشاره کرد. تفکر مدرن در جامعه آن روز کاملا غریب و تنها بود نماد این تنهایی و غریبی در کالبد و تفکر صادق هدایت نمود داشت. موضوعی قابل تعمق.

گریز از تنهایی

در جریان گفتگوهای فیلم، هنگام صحبت از تنهایی و احیانا سبب‌سازشدن آن در خودکشی هدایت، یکی از شخصیت‌ها چنینی مضمونی را مطرح می‌کند که برای گریز ازتنهایی، خودکشی یکی‌از راه‌ها است. همان‌گونه که خشم هم راهی برای گریز از تنهایی است. دعوا و پرخاش هم همین‌طور. حتی شوخی و شیطنت هم با هر شکل و شمایلی ممکن است راهی برای گریز از تنهایی باشد. این را هم می‌دانیم که بسیاری از مردم تنها هستند. حتی آنانی‌که خودشان این تنهایی را حس نمی‌کنند یا نمی‌شناسند. مهم آن‌است که با این تنهایی چگونه برخورد شود. هدایت خودکشی را انتخاب کرد.

این‌که آیا خودکشی او گریزناپذیر بود یا نه، امری است جدا و قابل بحث؛ اما می‌توان از آن سوال عبور کرد و به این نکته رسید که آیا خودکشی او تاثیری مثبت در اشاعه تفکر و سبک نویسندگی او داشت یا نه.

در پاسخ به این پرسش، نظر بسیاری از فرهیختگان آن است که خودکشی صادق هدایت ادامه و شکفتگی فرهنگی و ادبی اوست. اگر او مدتی دیگر هم می‌زیست و به مرگ عادی یا بیماری می‌مرد، احتمالا تاثیر امروز را نداشت.شهرنازدار هم با این تفسیر موافقت دارد. ولی یکی از مخاطبان بر این باور است که اثر را باید با خود اثر سنجید. فارغ از این‌که خالق اثر چه سرنوشتی داشته. مثل آثار بالزاک که فارغ از زندگی نه‌چندان پاکیزه او، آثاری جاودان و پرمغز هستند.

اما شادمهر راستین تفسیر دیگری دارد. به باور او، خودکشی صرفا یک انقطاع کالبدی نیست. یک کانسپت است و مرگ یا خودکشی هنرمندی چون هدایت را نباید عادی تلقی کرد. او با خودکشی خود می‌خواست به مخاطبانش این پیام را برساند که «با من مثل کابوس برخورد کرد. یا مرا با کابوس‌هایم هم ببینید.» 

به عبارتی دیگر، او با خودکشی خود می‌خواست دنیای بوف‌کوری اطرافش را برجسته کند. به همین دلیل است که صادق هدایت هم در زمان حیات خود و با نوشته‌ها و آثار فرهنگی خود تاثیرگذار بود هم با خودکشی‌اش تاثیرگذار شد.

مستندی ماندگار

مستند «ازخانه شماره 37» به دلایل متعدد ماندگار است و در حافظه تاریخی سینمای ایران خواهدماند. از جمله به این خاطر که شخصیت‌های بسیار معتبری در این اثر درباره صادق هدایت حرف می‌زنند. این‌ها هریک به‌تنهایی یک مرجع مهم برای شناخت هدایت هستند. 

مثلا آیا معتبرتر از فریدون هویدا می‌توان یافت که در آخرین روزها با او بوده و خودش هم آدمی فرهیخته و متفکر است؟ آیا معتبرتر از ناصر پاکدامن، همایون کاتوزیان، رامین جهانبگلو و منوچهر انور می‌توان یافت که صلاحیت صحبت درباره صادق هدایت را داشته ‌باشند؟ بنابراین یکی از وجوه مختلف ماندگاری این فیلم حضور این شخصیت‌ها و روایت آن‌ها از زندگی و سرگذشت هدایت است. 

ضمن آن‌که، از وجوه تکنیکی هم فیلم دارای ارزش‌های والایی است. به ویژه ظرافت و دقت‌های مونتاژ آن. در صحنه‌ای گفتار روی دو تصویر لغزان ادا می‌شود. یکی تصاویر محو و گنگ صادق هدایت و دیگری تصاویر دستنوشته‌های او. این دو بصورت ترنسپارانت روی هم می‌لغزندو با گفتار درمی‌آمیزندو 

عمق دغدغه‌مندی و حیرانی هدایت را بیان می‌کنند. قطع‌های تدوین بسیار دقیق هستند که از ارزش‌های فیلم به‌شمار می‌روند.

زندگی به بهانه مرگ!

درست است در تمام فیلم صحبت یا سایه‌ای از مرگ وجود دارد، ولی به قول هارون یشایایی «در ارتباط با زندگی به مرگ می‌اندیشیم. همه ماها، بالاخره، روزی می‌میریم، آنچه که مهم است اثری است که از خود به جا می‌گذاریم. در این مستند تاکید مثبتی بر زندگی و آثارِ زندگی صادق هدایت شده‌است.

 بی‌مرگی هدایت بر مرگ او سایه افکنده.» به همین خاطر است که در فیلم شاهد جوشش و خروش او در مراحل مختلف زندگی هستیم. در سال 1315 در هند بوف‌کور را به روش استنسیل منتشر می‌کند.

 در فرانسه هم رمان و قصه می‌نویسد و با نویسندگان و ادبیات فرانسوی آشنا می‌شود و آثاری را ترجمه می‌کند. 

با بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعو فرزاد گروه «اربعه» تشکیل می‌دهد و با گروه هفت که زوشنفکران رسمی بودند کل‌کل می‌کند. به جریان «خروس جنگی» می‌پیوندد و در مجله موسیقی مقاله می‌نویسد.

 روش تهیه و تدوین فولکلور را تنظیم می‌کندو خودش هم دست به جمع‌آوری فولکلور می‌زند که بعدها مرحوم صبحی از آن‌ها در برنامه رادیویی استفاده می‌کند. شاهدیم که این‌انسان فرهیخته زندگی‌و شخصیت چندساحتی دارد و در حقیقت بازتابی از جهان چندساحتی مدرن است. حتی در روزهایی که به آخر خط رسیده، در نوروز به خانه دوستان سر می‌زند و اگر در خانه نبودند، کارت ویزیت خودرا در یک پاکت تمیز به خانه‌شان می‌اندازد. 

خلاصه این‌که، او تا زمانی که خود و زندگی‌ش را مفید و مثبت می‌دید زندگی پرشوری داشت و با جسارت و شهامت هم کار می‌کرد. هرگز هم به مرگ فکر نمی‌کرد. او مرگ‌اندیش و افسرده‌مسلک نبود.

زندگی باید کرد!

متاسفانه، در بین عوامِ کتاب‌خوان!! این گزاره شایع و رایج است که با خواندن کتاب‌های صداق هدایت میل به خودکشی پیدا می‌کنیم. صرفنظر از این که چنین حرف و استدلالی بی‌پایه است، در حقیقت نوعی اهانت به شعور خواننده هم هست. 

اگر قرار باشد مردم با خواندن قصه یا رمان به سمت خودکشی بروند، پس حتما کتاب‌هایی هم هست که با خواندنشان از مرگ می‌گریزیم! چنین حرف‌هایی پایه علمی ندارند.از سوی دیگر، برخی‌ها معتقدند اوج فرهیختگی، نیستی است و کسانی‌ که به اوج می‌رسند میل به نابودی خود دارند. این نیز چندان علمی و مقبول نیست.

از خانه شماره 37, گزارش مستند از خانه شماره ۳۷, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

 بگذریم از این‌که برخی خودکشی‌ها تبدیل‌به معماهای تاریخی شده‌اند. شاید معروف‌ترین و پرهیاهوترین‌شان درباره ولادیمیر مایاکوفسکی باشد. او که شاعر، نقاش و نویسنده انقلابی پرشوری بود، وقتی انقلاب روسیه به ثمر نشست در اوج محبوبیت بود. هر روز در شهرهای مختلف جوانان پرشوری منتظر حضور او بودند و برایش هورا می‌کشیدند. نمایشنامه‌هایش اجرا می‌شد و شعرهایس سرود می‌شد. او در چنین اوج‌و محبوبیتی بی‌نظیر خودکشی کرد. معمایی حل ناشده. امثال تختی‌ها هم جای خود دارند. غزاله علیزاده هم خود را حلق‌آویز کرد. این‌ها همه سوال هستند و بدون پاسخ. در مورد صادق هدایت نه آن لغوگویی‌های رسمی و مغرضانه پاسخ مساله است نه تمسک‌به «ذات عرفانی ایرانی‌ها». زمان می‌خواهد تا گره‌ها باز شود. تا آن روز، باید صبر کرد. تا به کی؟ معلوم نیست!

 

2
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx