درمیان اهالی و کارشناسان صنایع دستی ایران، هجیج که روستایی بود و الان شده «بندر»! مرکز اصلی تولید دستبافتهای کاربردیو کفش «کلاش» بود. به باور فرهاد ورهرام «اگر هجیج به روال مالوف خود رشد میکرد و صنوف بومی خود را حفظ میکرد، امروز نه فقط غرب کشور، بلکه بخش بزرگی از سرزمین عراق را زیر پوشش کالاهای خود میبرد.» امروز، به دلایل مختلف، از این اقتصاد بومی و محلی خبری نیست. نه تنها صنوف و حرف چند دهه پیش از بین رفته، رفتار و منش مردم هم کاملا تغییر کرده. مستند بندر هجیح ساخته فرهاد ورهرام که در صدوپنجاه و ششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان دید+یم، قصه این تغییر است. ساختار این مستند بر پایه دو مستند دیگر است که یکی در سال ۱۳۵۴ با نام «آنها شش نفر بودند» ساخته شده، دومی در سال۱۳۷۸ به نام «سرزمین خانه خورشید». ورهرام از این دو مستند به عنوان شاهد استفاده کرده.
«افوس» نام یک آبادی در نزدیکیهای فریدن است. تا چندسال پیش روستا بود، الان شهر است. با حدود ۴۴۰۰ نفر جمعیت. آبوهوای خوبی دارد و سرچشمه نسبتا پرآب. بخشی از صنعتگران گرجی و ارمنی که در عصر سلطنت شاهعباس از گرجستان و ارمنستان به اختیار یا به اجبار به ایران آمدند، در این روستا سکنا گزیدند و کولونی خودشان را ساختند. امروز این افراد دیگر گرجی نامیده نمیشوند، کاملا ایرانی هستند. با اینحال، تقریبا تمام این افراد هنوز فرهنگ گرجی خود را حفظ کردهاند و در خانه به زبان گرجی حرف میزنند. ارامنه زیاد نیستند و در دورههای مختلف به نجفآباد و خوراسگان و جاهای دیگر کوچ کردند. این روستا با چنین ویژگی خاص، از نظر منظر طبیعی هم غنی است و چشماندازهای خوب دارد. هادی آفریده بر اساس یک مونوگرافی، این روستا را موضوع کار خود کرده و مستند افوس را ساخته. مستندی که در صدوپنجاهوپنجمین شبفیلم خانهاردیبهشتاودلاجان به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت.
در یکصدوپنجاه و چهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند «سیوسه سال بعد؛ هور دورق» از سلسله مستندهای «خاطرات روستا» به نمایش درآمد. فیلمی از فرهاد ورهرام. موضوع فیلم از چند وجه جالب بود. و مهمتر آنکه تصویری از یک روستاشهر در دو مقطع زمانی با فاصله ۳۳ سال ارائه میکرد. به نوعی سرنوشت مشترک بسیاری از روستاهای ایران را به نمایش میگذاشت. واقعیت آن است که بحث روستا و راههای کمک به آن و یافتن روشهای توسعه آن در ایران، چند دهه است که نقل محافل است. غالب این بحثها و نظرات رویکرد نوستالژیک دارند و از اینکه روستاها در حال افول هستند غمباره میسازند و نقل میکنند. اما حکم تاریخ چیست و سرنوشت نهایی این روستاها به کجا خواهدکشید هنوز مورد وفاق عمومی نیست.
«یکی از چهار محله تاریخی بوشهر، محله بهبهانی است. گفته میشود، رنگینپوستانیکه سالها و سالها قبل وارد بوشهر شدند،دراین محله سکناگزیدند. عموما سیاهانی که از آفریقا آمدند. اجباری یا به اختیار. زندگی این آدمها، حتما، میتوانست کنجکاوی یک فیلمساز را برانگیزد». اینها کلام محسن نساوند است در نشست پساز نمایش مستند «سبالو» در یکصدو پنجاه و دومین نشست فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان. داستان نوازندهای از تبار سیاهان آفریقا. کارگردان این شخصیترا محور مستند خود کرده. میگوید: «محمود بردکنیا، نوازنده دمام و پرکاشن را از سال ۸۵ تا ۸۹ میدیدم با گروههایی از جمله با گروه سعید شنبهزاده اجرا دارد و سفرهایی میرود. به کنج و گوشه عالم، از جمله کشورهای اروپا. زندگیش برایم جالب بود». روایت نساوند از فعالیت موسیقایی محمود بردکنیا، از نوع روایتهای صفر و صد نیست. بیشتر به نیت ثبت کار و زندگی آن نسل از سیاهان بوشهر است که در سالهای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی سده گذشته در عروسی و عزا برای مردم مینواختند.
«یکی از چهار محله تاریخی بوشهر، محله بهبهانی است. گفته میشود، رنگینپوستانیکه سالها و سالها قبل وارد بوشهر شدند،دراین محله سکناگزیدند. عموما سیاهانی که از آفریقا آمدند. اجباری یا به اختیار. زندگی این آدمها، حتما، میتوانست کنجکاوی یک فیلمساز را برانگیزد». اینها کلام محسن نساوند است در نشست پساز نمایش مستند «سبالو» در یکصدو پنجاه و دومین نشست فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان. داستان نوازندهای از تبار سیاهان آفریقا. کارگردان این شخصیترا محور مستند خود کرده. میگوید: «محمود بردکنیا، نوازنده دمام و پرکاشن را از سال ۸۵ تا ۸۹ میدیدم با گروههایی از جمله با گروه سعید شنبهزاده اجرا دارد و سفرهایی میرود. به کنج و گوشه عالم، از جمله کشورهای اروپا. زندگیش برایم جالب بود». روایت نساوند از فعالیت موسیقایی محمود بردکنیا، از نوع روایتهای صفر و صد نیست. بیشتر به نیت ثبت کار و زندگی آن نسل از سیاهان بوشهر است که در سالهای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی سده گذشته در عروسی و عزا برای مردم مینواختند.