به احترام خودمان از جا برخیزیم!

به احترام خودمان از جا برخیزیم!

، «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس/ چه سفرها کرده‌ایم!! ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها/ چه خطرها کرده‌ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خورده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم/ ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کرده‌ایم/ ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر/ چه خطرها کرده ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک/ خون دل‌ها خورده‌ایم»

مهم آن است که جامعه مدنی و انسانی یک سرزمین در مدار پیشرفت باشد. اگر چنین باشد نباید نگران افت و افول مقطعی بود. به قول معروف، «بالاتر از این زمانه، زمان جاری‌ست». تاریخ‌مان را معتبر بدانیم و در زیر پرچم آن، گردن افراشته و سربلند به پیش برانیم. ایران و ایرانی شایسته بالاترین درجه احترام جهانی است. به آن درجه خواهیم رسید.

دارالفنون

دارالفنون، فقط یک ساختمان نیست. حتی فقط یک مدرسه نیست. بالاتر از آن، فقط یک دانشگاه نیست! این عمارت بخشی از هویت و تاریخ گذشته نزدیک ما است. این عمارت نماد واکنش ما به عدم برابری‌مان در فناوری آن زمان با جهان خارج است. این عمارت نشانه اصلاحگری حکومتی در گذشته نزدیک ایران است. این عمارت، دریچه‌ای به تفکرات جنبش مشروطیت ایران است.

شهرِ بزرگ و فرهنگیِ ما

شهرِ بزرگ و فرهنگیِ ما

حدود ۲۴۰ سال پیش، تهران به پایتختی ایران برگزیده‌شد. در آن تاریخ، تهران، در مجموع حدود ۱۵ هزار نفر جمعیت داشت. امکانات شهری و بازرگانی آن از چندین شهر دیگر، چون مشهد، تبریز، شیراز، و اصفهان کم‌تر بود. ولی به دلایلی، از جمله موقعیت مکانی‌اش در ارتباط با مقر قجری‌های استرآباد و مسائل امنیتی دیگر، به پایتختی کشور برگزید شد. هرچند نباید از حق گذشت که موقعیت و ویژگی‌ها و امتیازات طبیعی قابل توجهی داشت که وسوسه‌انگیز می‌نمود.