در طرحهای توسعه شهری و محلهای، پس از آنکه وضعیت موجود مورد مطالعه قرار گرفت و اطلاعات کامل به دست آمد، باید با دقتِ کارشناسی تشخیص دهیم که با تکیه بر دادههای وضعیت موجود، محله (یا شهر) به کدام سمت میرود. یعنی اگر هیچ مداخله یا اقدامی نشود، آینده محله در افق برنامه (مثلا ده سال بعد) چه خواهدشد. طبیعی است وقتی درباره آینده محله تحقیق میکنیم، باید تمام عوامل موثر در حرکت و رفتار حال و آینده محله تقویم و بررسی شوند. مثلا باید دید زادوولد در آینده با چه نرخی خواهدبود. مهاجرت به محله و از محله چه آهنگی خواهدداشت. کسب و کار محله چه سمت و سویی خواهدداشت. نظر سازمانهای دولتی و عمومی چیست و چه برنامهای دارند. اقتصاد شهر و کشور به چه جهتی سوق دارد. حتی کشورهای منطقه چه سرنوشتی خواهندداشت. و دهها سوالو تردید دیگر. در کنار این پرسشهاو پاسخهای آنهاکه همگی باید مستند به دادهها و آمارهای رسمی باشد، به یک تحلیل و بررسی مهم دیگر هم نیاز است.
نخستین وظیفه هر طرح کلان یا حتی طرح اقدام شهری آن است که اعلام کند در افق طرح و یا پس از تحقق طرح اقدام، چه اتفاقی قرار است بیفتد. مثلا اگر طرح تفصیلی منطقه دوازده تهران یا حتی محله اودلاجان اجرا و محقق شود، سیما و زیست منطقه یا محله چه خواهدشد. در عرف شهرسازی، چنین هدفگذاری را «بیانیه چشمانداز» مینامند. امروز این موضوع مورد علاقه اغلب مدیران شهری و کشوری است و بر دیوار اتاق خود متنی فاخر و قابشده آویختهاند و چشمانداز آینده را در آن گنجاندهاند. در اکثریت قریب به اتفاق این متنها از «آیندهای بسیار روشن با اقتصاد دانشبینان و همراه با کرامت انسانی» و امثال این حرفها سخن رفته. در حقیقت این نوع «چشمانداز نویسی» اعلام آمال و آرزوها است نه ترسیم واقعی چشمانداز. برای رسیدن به بیانیه دقیق و واقعی چشمانداز، لازم است بدانیم در چه وضعیتی هستیم، این وضعیت به چه سمت و سویی میرود و ما میخواهیم به کدام سمت و به چه نتیجهای برود.
همیشه این پرسش مطرح است که یک شهر چه جمعیتی باید داشته باشد یا وسعتش چقدر باید باشد. این پرسش از این جهت مهم است که بسیاری از امکانات و زیرساختها نیازمندِ حداقلی از جمعیت است. مثلا برای یک شهر پنجاه هزارنفری نمیتوان بیمارستان تخصصی پیشنهاد کرد. در چنین شهر کوچکی نمیتوان انتظار داشت دانشگاه جامع وجود داشتهباشد و الی آخر. پس باید بپذیریم که سطحی از امکانات شهری در تناسب مستقیم با جمعیتو ساکنان شهر قراردارد. به همین خاطر در کشورهای پیشرفته اروپایی، ضمن پرهیز از توزیع نامتناسب جمعیت و رفتن به سمت کلانشهرها، برنامهریزیهای خود را برای شهرهایی با متوسط جمعیت دو میلیون نفر تنظیم میکنند.
در مرام و فلسفه زندگی بسیاری از مردم جهان، از جمله ایران، حال و امروز ملاک عمل است. به مردم توصیه میشود، فقط به فکر امروز باشند. نه غصه گذشته را بخورند نه آرزوی فردای نامشخص را داشتهباشند. شوربختانه، در این تشویق و توصیه به دوبیتیهایی از عمر خیام هم استناد میکنند. به باور ما، این همان درد و مشکل بزرگی است که ممکن است ما را به روزمرگی و بیبرنامهگی بکشاند. باید بپذیریم فردا «آرزو» نیست. واقعیت است. آنقدر قضا و قدری نیستیم که بگوییم «فردا را که دیده» و با این حکم خیال خودمان را از برنامهریزی برای آینده خلاص کنیم. خیلیها به این گزاره و حکم اشاره میکنند که «دیروز، گذشتهاست، فردا هم نیامدهاست، پس فعلا امروز را دریاب».
نمیدانم چرا متن پیشانی را با شعر نادر ابراهیمی شروع کردم. شاید به خاطر طنین زیبای صدای محمد نوری روی این شعر باشد. شاید خواستم یادی از ابراهیم نادری کردهباشم که خیلی کار کرد ولی خیلی دیدهنشد. یا بهتر است بگویم خیلی قدر دانستهنشد. نمیدانم. ولی به هرحال، ما به شماره دویست این نشریه رسیدیم. دویست هفته. دویست شماره. نخستین شماره نشریه در ۱۸ دی ۱۳۹۸ درآمد. یعنی حدود چهار سال قبل. ما چهار سال دوام آوردیم و نشریه کوچکمان را منتشر کردیم.
در تاریخ تکامل جوامع بشری، به تکرار از واژه «شهر» استفاده شده و باز هم خواهدشد. مثلا شهر نیشابور، شهر مرو و شهر رم. اما امروز استفاده از این واژه حساسیت خاصی پیدا کرده. مرتب این پرسش مطرح میشود که آیا مرو تاریخی هم شهر است تهران امروز هم؟ حتی، آیا تهران هم شهر است، نیویورک هم؟ چرا چنین پرسشی مطرح است؟ برای اینکه شهر امروز پیچیدگیهایی دارد که در به اصطلاح شهرهای قدیم اصلا نبود. شهرهای امروز چندساحتی هستند. روابط انسانی در آنها چندبعدی و چندلایه است. درست مثل رمان که چندلایه و چندساحتی است. به همین دلیل است که گفته میشود «رمان مال دنیای مدرن است» قبل از جهان مدرن، داستان و قصه داشتیم ولی رمان نداشتیم. از داستان حسین کرد شبستری و امیرارسلان تا حتی داستان بلند «شوهر آهوخانم».