چهارمین اثر از چهارگانه علی نایینی، با موضوع کار و زندگی نقاشان معاصر ایران، به پروانه اعتمادی تعلق داشت. در یکصدوچهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان. پروانه اعتمادی نه تنها بهخاطر نقاشیهایش بلکه به خاطر نوع آموزشی که برای تربیت هنرآموز داشت جزو تکستارههای هنرهای تزیینی و تجسمی است. مینا قدیری، نقاش، که در مکتب پروانه نقاشی را آموخته، میگوید: «هیچکس نمیتواند به زیبایی پروانه اعتمادی نقاشی یاد بدهد. او اصولا تاکیدی بر تکنیک ندارد. چشم آدم را باز میکند. دنیای آدمی را تغییر میدهد. دید آدم را عوض میکند. مثلا، همه سایه را با رنگ سیاه میسازند، ولی او میگفت سایه سیاه نیست. تهرنگ همین رنگهایی است که در موضوع تابلو وجود دارد! وقتی توجه آدمی را به چنین ظرایفی میکشاند، نشان میدهد، او در طبیعت و محیط اطرافمان چیزهایی میبیند که من آدم عادی نمیبینم». این موضوع را علی نایینی به روشی دیگر چنین توضیح میدهد: «علت اینکه سراغ پروانه اعتمادی رفتیم مساله دید و انتخاب او بود. ما عموما «نگاه میکنیم» ولی «نمیبینیم». ولی او می دید. او تعلق خاطر خاصی به مهارت و تکنیک ندارد. در مقابل، شدیدا بر بینش و نظریه تاکید دارد». یکی از مخاطبان که معمار است، بر این نکته اشاره میکند که در معماری هم بر «مبانی نظری» تاکید زیاد میشود و اثری که فاقد نظریه باشد، معماری نیست،
گاه در زندگی آدمی، اتفاقاتی میافتد که ممکن است خط زندگی او ر تغییر دهد. گاه این تغییر خط منجر به شکفتگی و شکوفایی میشود. پروانه اعتمادی هم از آنانی است که، خوشبختانه، در طول زندگیاش این اتفاقها افتاده. در دوره دبیرستان، جلال آلاحمد درس میداد. همو سببساز ارتباط پروانه با بهمن محصص شد و محصص الفبای نقاشی را به طور کامل به پروانه یاد داد. دومین اتفاق مهم در زندگی پروانه اعتمادی پیوستن به گروه تالار قندریز بود. میدانیم که تالار قندریز، در سالهای فعالیتش، سردمدار هنر مدرن در ایران بود. هم در حوزه هنرهای تزیینی و تجسمی، هم در معماری و هنرهای دیگر. با این حال، پروانه از مرز هنر انتزاعیِ تالار قندریز هم فراتر رفت و به تجربه شیوه فیگوراتیو رسید. اعتمادی از زمان خلق آثار انتزاعی، فیگوراتیو و طبیعت بیجان و بعدتر در کلاژهایش، با ابزارهای متفاوتی مانند مدادرنگی، مدادشمعی و بُرشهایی از نقاشیهای خود کار کردهاست.
سومین اثر علی نایینی از چهارگانه او درباره نقاشان معاصر ایران، به کار وزندگی جعفرروحبخش اختصاص داشت. نقاشی که در عین تسلط کامل به مینیاتور و شیوه سنتی نقاشی ایران، راه خود را به شیوههای نوین و جهانی نقاشی کشاند. او، اصولا، اهل رسانه و تبلیغات نبودو به همین خاطر مستند یا یادنامهای کامل از او نداریم. به گفته نگار روحبخش، تنها مستندی که به صورت دقیق و کامل به زندگی و کار این نقاش گرانقدر پرداخته، همین اثر علی نایینی است. ضمن آن که زندهیاد اکبر عالمی هم یک گفتگوی تصویری از او را ثبت و ضبط کرده. دختر محترم روحبخش از این جهت سپاسگزار استاد علی نایینی است.
سومین اثر از چهارگانه علی نایینی با موضوع نقاشان معاصر ایران به کار و زندگی جعفر روحبخش میپردازد. نقاشی که مثل یک بندباز ماهر بین نقاشی سقاخانه و انتزاع میچرخد و شاهکار میآفریند.
پرویز کلانتری موضوع دومین مستند از چهارگانه علی نائینی استکه به کار وزندگی نقاشانایرانی میپردازد و وجه خاص و جذابی از زندگی و هنر این هنرمند و نقاش بزرگ را رونمایی میکند. فیلمی که حدود ۳۴ سال پیش ساختهشده، ولی هنوز هم تازه است و صدها نکته در آن است. میگوید «پرویز کلانتری روحیه و حس کودکانه داشت. این حس را در کارها و آثارش هم حفظ کرده». علی نائینی با ذکر این وجه از زندگی کلانتری به سکانسی از فیلم خودش اشاره میکند و میگوید «به همین خاطر من فیلمم را با تصویر و رفتار پسرکی شروع میکنم که پیراهن پر از دکمه به تن دارد. و در سکانسهای دیگر هم این کودک شاهد و ناظر ماجراها است». مستند «از آنسوی چشمها: پرویز کلانتری» در صد و دومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد و مورد استقبال همه قرار گرفت. خود کارگردان میگوید: «وقتی پس از سی و چند سال دوباره اثر را میبینم، حس خاصی دارم.
نقل است از پرویز کلانتری، که گفته: «روزی در پاریس کنار رودخانهای داشتم از منظر آب و کناره نقاشی میکردم. در خودم غرق بودم. آقایی، فرانسوی، آمد بالای سرم و پرسید «شما ایرانی هستید؟» و من با تعجب از این پرسش، گفتم بله! ولی شما از کجا فهمیدید؟ گفت از نقاشیت! گفتم من که دارم منظری از پاریس را نقش میزنم! او گفت شما هرچه و در هر کجا که نقاشی کنید، ایرانی از آب در میآید».پرویز کلانتری نه بخاطر ظاهر و بافت نقاشیهایش، بل بخاطر باور عمیقش به ایران و هنر ایرانی، نقاش ایرانی ناب به شمار میآید. باید دید علی نایینیِ مستندساز این قصه را چگونه دیده!