امروز در شهرسازی و معماری، یک گزاره بسیار مهم وجود دارد: «هر خانه و هر شهر باید یک قصه داشتهباشد». امروز ماها، همه، با قصه زندگی میکنیم. خواه قصه واقعی خواه قصه خیالی. اگر شهر ما خالی از قصه باشد، شهر نیست، مجموعهای از خیابان و ساختمان است. روح ندارد، مرده است. خانه هم قصه دارد. اگر نداشتهباشد، معماری نیست، ساختمان است. به طریق اولی، محله هم باید قصه داشته باشد. که دارد. قصههای محله کدامند؟ اصولا، این قصه یا قصهها چگونه نوشته میشوند، و مهمتر از همه: توسط چه کسانی نوشته یا تعریف میشوند؟ اینجاست که خاطرههای مردم محله اهمیت پیدا میکند. خاطرههایی که گاه به صورت شفاهی نقل میشوند گاه به صورت اسناد و مدارک خانوادگی یا تاریخی. حال اگر بشود در جایی از محله این امکان به وجود آید که اهالی اسناد و مدارکی از گذشته خود و خانوادهشان را در آن به تماشا بگذارند و به بهانه دیدن و گپ و گفت درباره آنها به این مکان بیایند و بنشینند خاطره تعریف کنند، این قصهها روایت میشوند. این قصهها لزوما مثل قصه رایج و معمولی نیستند که از یک جایی شروع و به یک جایی ختم شوند. اینها روایتهای سیال و پرافتوخیر از محله هستند که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، در مجموع، قصه محله را تعریف میکنند.
امروز در شهرسازی و معماری، یک گزاره بسیار مهم وجود دارد: «هر خانه و هر شهر باید یک قصه داشتهباشد». امروز ماها، همه، با قصه زندگی میکنیم. خواه قصه واقعی خواه قصه خیالی. اگر شهر ما خالی از قصه باشد، شهر نیست، مجموعهای از خیابان و ساختمان است. روح ندارد، مرده است. خانه هم قصه دارد. اگر نداشتهباشد، معماری نیست، ساختمان است. به طریق اولی، محله هم باید قصه داشته باشد. که دارد. قصههای محله کدامند؟ اصولا، این قصه یا قصهها چگونه نوشته میشوند، و مهمتر از همه: توسط چه کسانی نوشته یا تعریف میشوند؟ اینجاست که خاطرههای مردم محله اهمیت پیدا میکند. خاطرههایی که گاه به صورت شفاهی نقل میشوند گاه به صورت اسناد و مدارک خانوادگی یا تاریخی. حال اگر بشود در جایی از محله این امکان به وجود آید که اهالی اسناد و مدارکی از گذشته خود و خانوادهشان را در آن به تماشا بگذارند و به بهانه دیدن و گپ و گفت درباره آنها به این مکان بیایند و بنشینند خاطره تعریف کنند، این قصهها روایت میشوند. این قصهها لزوما مثل قصه رایج و معمولی نیستند که از یک جایی شروع و به یک جایی ختم شوند. اینها روایتهای سیال و پرافتوخیر از محله هستند که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، در مجموع، قصه محله را تعریف میکنند.
در عرف شهرسازی، برای محله هر طرح و اقدامی که اندیشیده شود تا زمانیکه محله را با شهر تراز نکند، امید موفقیتش بسیار کم است. این ناترازی از هر دو جهت است.هم با بالابردن سطح محله در تراز شهر و هم پایینآوردن سطح آن تا تراز شهر. در برخی طرحهای شهری برای بافت تاریخی برنامهها و راهحلهایی که پیشبینی میشود که در صورت تحقق آنها تراز محله بسیار فراتر از شهر و حتی منطقه میرود. این امر، قطعا نقطه قوت طرح نیست. قطعا به معنای اعتلای محله نیست.
در سالهایاخیر، بنابه شواهد، دانشگاهو دانشگاهی درزمره گروههای اول مرجع قرار گرفتهاند. طبیعی است. چالشهای بیشمار اجتماعی و سیاسی از یک سو، و نیازهای علمی مردم و مدیران برای حل این چالشها از سوی دیگر، سبب شده دانشگاه، یک بار دیگر به عنوان مرجع و فصلالخطاب مطرح باشد. البته نهچندان صریح بل در آستانه و زیرجلگی. با اینحال، از خبرها و شواهد پیداست که توسل به نظر و پیشنهاد دانشگاهیان درباره مسائل روزکشور، تبدیل به نیاز و امری رایج خواهدشد-در آیندهای نه چندان دور. این حرفها را چه به محله و سرنوشت آن؟! نکته دقیقا در همینجا است. اگر بتوانیم توجه واقعی توام باحضوردانشگاهیان را بهعنوان گروه مرجع درمحله داشتهباشیم، قطعا مسیر حرکت محله آنی نخواهدبود که الان است.
بافت تاریخی شهرها، به دلایل بسیار متنوع و پیچیده دچار افول شدهاست. تقویمو تحلیل این علتهاو بسترها نه درحوصله این نوشته است نه در توان نویسندهاش. اما، به تجربه، به برخی نکات مسبب افول محله میتوان اشاره کرد. یکیاز مهمترین عوامل، ثروت و پول است! بسیاری از خانههای متروک محله بدین خاطر بدون صاحب و بدون توجه ماندهاندو هرروز بیشاز روز قبل به سمت ویرانیو تخریب میروندکه متعلق به کسانی اندکه نه به پول این ملک و نه به کالبد آن نیاز دارند. بود و نبود ملک برایشان مهم نیست.