در سالهای اخیر، خوشبختانه، جریانهای فکری و رفتاری خوبی در جامعه رشد کرده و میکند. نوعی مدنیت معاصر در حال شکلگیری است که برپایه مفاخر و دادههای تاریخی و فرهنگی کشور استوار است. تشکیل و فعالیت سازمانهای مردمنهاد متنوع و مختلف در حوزه میراث فرهنگی، محیط زیست و امثال آن نوید دوره و دوران خوبی در تاریخ اجتماعی کشور است. در شهر کوچکی چون سیراف سالها است سازمان مردمنهادی فعال است که اولا کاملا بصورت مرتبو قانونمند، سالبهسال انتخابات داخلی برگزار میکندو مدیرش را انتخاب میکند و ثانیا در اغلب رویدادهای میراث فرهنگی و تاریخی کشور و حتی کشورهای همسایه غرفه سیراف را برپا میدارد و بدون کمک و حمایت هیچ فرد و سازمانی در راه اعتلای سیراف فعالیت میکند.
یک تابستان دیگر گذشت و ما ماندیم و مساله فضاهای خالی شهری در این سه ماه و خردهای. بنابه آمار رسمی، در حال حاضر حدود ۱۴۵ هزار مدرسه در ایران وجود دارد! عدد بزرگی است. بیش از نصف این مدارس برای مقطع ابتدایی است. تصورش را بکنیم این همه مدرسه، سالی سه تا چهارماه بلااستفاده هستند. آن هم وقتی که بچهها تعطیل هستند و نیاز شدید به مکانهایی برای گذران اوقات فراغت است. چند درصد از بچههای ما امکان پرداخت هزینه و رفتن به کلاسها یا باشگاههای خصوصی را دارند؟ بقیه چه میکنند؟ در همین همسایگی بلاواسطه ما دو مدرسه ابتدایی و متوسطه هست با حیاط بزرگ و فضای کاملا امن. اینها در تابستان خالی و مامن حشرات هستند. عجیب نیست؟ و بچههای محله جایی ندارند در آن بدوند، بازی کنند و یا آموزش هنری ببینند. مثلا سفال، نقاشی یا هنرپیشگی. عجیب نیست؟! وقتی از درون به موضوع نگاه میکنیم، موضوع جذابتر میشود. فرض کنیم از مدیر مدرسه بخواهیم فضا را در اختیار بچههای محل بگذارد. نخستین واکنش این است که از «از منطقه نامه بیاورید!»و اگر موضوع را جدی تلقیکند ادامه میدهد «تابستان که معلمها نیستند!». اگر به منطقه برویم، جواب خیلی پیچدهتر میشود: «مسئولیت دارد! کی امنیت بچهها را تضمین میکند و از مدرسه مراقبت میکند؟!» بدین ترتتیب اصولا نیازی نیست به مقام و سطح بالاتر مراجعه کنیم!
در عرف مطالعات شهرسازی، و گاه معماری، رسم است که باید نظر و نیاز مخاطب استعلام و سنجیده شود. به این معنا که اگر قرار است برای یک محله طرح ساماندهی و احیا نوشتهشود، باید بدانیم اهالی چه نظری دارند و نیازهای محله را در چه محورهایی مطرح میکنند. این استعلام و بررسی به روشهای مختلف صورت میگیرد و ساده و راحتترین روش، پرسشنامه است. پرسشنامه بین اهالی توزیع میشود و پس از جمعآوری، دستهبندی و تحلیل میشود. معمولا در این نوع پرسشنامهها نظر مردم در مورد امنیت، ایمنی، پاکیزگی و امثال اینها پرسیده میشود و سپس درباره نیازهای محله در قالب پاسخهای چندجوابی پرسشهایی مطرح میکنند. این روش، به هر حال روش رایجی است و در عرف مطالعات شهری، از راحتترین روشها به شمار میرود. اما آیا میتوان بر مبنای پاسخهای مردم در خصوص نیازها طرح شهری نوشت؟ این پاسخها تا چه حد قابل استناد هستند؟ آیا مردم عادی محله قادر هستند نظر کارشناسی به پرسشها بدهند؟ آیا نیازهای مطرحشده توسط آنان نیازهای واقعی و قابل استناد هستند؟ خوب است در این مورد مثال بزنیم. در غالب محلهها وقتی از اهالی در مورد نیازها پرسیده میشود، عموما و غالبا دو نیاز را مطرح میکنند: فضای سبز و میدان میوه و ترهبار. ولی آیا در همهجا میتوان میدان میوه و ترهبار احداث کرد؟
در عرف مطالعات شهرسازی، و گاه معماری، رسم است که باید نظر و نیاز مخاطب استعلام و سنجیده شود. به این معنا که اگر قرار است برای یک محله طرح ساماندهی و احیا نوشتهشود، باید بدانیم اهالی چه نظری دارند و نیازهای محله را در چه محورهایی مطرح میکنند. این استعلام و بررسی به روشهای مختلف صورت میگیرد و ساده و راحتترین روش، پرسشنامه است. پرسشنامه بین اهالی توزیع میشود و پس از جمعآوری، دستهبندی و تحلیل میشود. معمولا در این نوع پرسشنامهها نظر مردم در مورد امنیت، ایمنی، پاکیزگی و امثال اینها پرسیده میشود و سپس درباره نیازهای محله در قالب پاسخهای چندجوابی پرسشهایی مطرح میکنند. این روش، به هر حال روش رایجی است و در عرف مطالعات شهری، از راحتترین روشها به شمار میرود. اما آیا میتوان بر مبنای پاسخهای مردم در خصوص نیازها طرح شهری نوشت؟ این پاسخها تا چه حد قابل استناد هستند؟ آیا مردم عادی محله قادر هستند نظر کارشناسی به پرسشها بدهند؟ آیا نیازهای مطرحشده توسط آنان نیازهای واقعی و قابل استناد هستند؟ خوب است در این مورد مثال بزنیم. در غالب محلهها وقتی از اهالی در مورد نیازها پرسیده میشود، عموما و غالبا دو نیاز را مطرح میکنند: فضای سبز و میدان میوه و ترهبار. ولی آیا در همهجا میتوان میدان میوه و ترهبار احداث کرد؟
میتوان چندصد خانواده را بهجای آنکه در خانههای شخصی برای هر خانواده و در یک محله اسکان دارد، مجتمع مسکونی بلندمرتبهای در زمینی به اندازه یک بیستم یا یک چندم آن محله ساخت و همه را در آن مستقر نمود. به عنوان شاهد مثال، مساحت مفید و اصلی شهرک اکباتان، حدود صد هکتار است. حتی اگر تمام محدوده آن را که از جمله شامل اتوبان و گذرهای شهری هم هست، به حساب این شهرکبگذاریم، میشود دویستهکتار. ظرفیتپذیرش مسکونی این شهرک ۶۴ هزار نفر است. این را مقایسه کنیم با مساحت ۱۷۰۰ هکتاری شهر دامغان که کل جمعیت آن ۵۳ هزار نفر است. پس در اینکه بلندمرتبهسازی نه تنها گریزناپذیر، بلکه منطقیتر هم هست، نباید تردید کرد. به عبارتی، مجتمعهای بلندمرتبه مسکونی نوعی محله عمودی هستند. واحدهای مسکونی به جای گستردهشدن در سطح، در ارتفاع مستقر شدهاند. اما این بلندمرتبهها چند ویژگی مهم شهری هم دارند. مهمترین ویژگی آنها تولید منظر شهری است. هر متجمع بلند و حجمدار شهری، به ناگزیر تبدیل به یک منظر شهری هم میشود و باید در خدمت منظر عمومی آن شهر باشد. از این لحاظ ساخت بلندمرتبهها در شهر شخصیت تازهای به آن میدهد که فراتر از ظرفیت و تاثیر خانههای تکطبقه و کوتاه در شهر است. اما، این تمام مساله نیست. در یک مجتمع بلند و بزرگ مسکونی با تمرین دموکراسی طرف هستیم.