دماوند برای ما ایرانیان فقط یک کوه یا قله نیست. بخشی از هویت و شخصیت تاریخی ما است. طرفه آنکه منابع اصلی و متعبر درباره این هویت به دست پژوهشگران و آکادمیسینهای خارجی تالیف و تدوین شدهاند. با این حال، «دماوندیه» ملکالشعرا بهار ترجیعبند حماسههای معاصر ایران معاصر است. از سوی دیگر، این «کوه سپیدِ در بند» به مانند بسیاری از کوهها و قلل جهان، نوعی تقدس هم دارد و افسانههای زیادی دربارهش در افواه عمومی جاری است.
پرداختن به ادبیات این کوه ارجمند و کاویدن دیدگاههای مستشرقین جهانی و ایرانی درباره سرشت و سرنوشت آن موضوع مستند فرهاد ورهرام با نام «از آلپ تا دماوند» است. این فیلم نگاهی است به مقدسبودن کوه در ادیان مختلف و مقدسبودن دماوند در اساطیر و افسانههای ایرانی و تلاش محققان در باره معرفی این کوه و معرفی طبیعت، زندگی مردم و برگزاری مراسم و آیینهایی که در روستاهای اطراف این کوه برگزار میشود.
روستای «اورامان تخت» در دامنه سلسهجبال زاگرس قرار دارد. روستایی کوهستانی است و زمستانهای سرد و پربرف دارد. اینها، به علاوه مشکل راههای مواصلاتی، این روستا را خارج از تحولات شدید منطقهای قرار داده. زندگی با محور دامداری و کشاورزی، در همین سطح، جریان دارد و صنایع دستی هم فعالیتی جنبی و حاشیهاست. امروز، جوانان روستا علاقهای به تداوم شغل پدران خود ندارند. ترجیح میدهند به کارگری در شهرهای کردستان یا پایتخت بپردازند تا کشاورزی و صنایع دستی. با اینحال، ساخت فیلم مستند «پیر شالیار» در سال ۱۳۷۲ و نمایش آن در منطقه و پایتخت، زیباییها و رازهای این روستا را برای مردم برجسته کرد و اورامان تخت مقصد گردشگری پرطرفدار برای مردم شد. برای دیدن یک مراسم نصفروزه، آنهم در زمستان، گردشگران زیادی به این روستا میروند. این اقبال عمومی سبب شد سازمان میراث فرهنگی اورامان تخت را روستای مقصد گردشگری تعریف کند و گوشه چشمی به اعتلای نام آن داشتهباشد.
در مستند «اورامان تخت» از فرهاد ورهرام، با نگاهی به سالهای نه چندان قدیم، شهره امروز این روستا را میبینیم.
در یکصد و پنجاه و هفتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند «خور بر کرانه کویر نمک» ساخته مهدی باقری (۱۳۹۷) از مجموعه «خاطرات روستا» به تهیهکنندگی فرهاد ورهرام به نمایش درآمد. این مستند درباره شهر خور است، جایی که تقریباً همه ساکنانش اهل شعرند و دیوان یغما در اکثر خانهها یافت میشود. باقری در مسیر ساخت فیلم با رضا شایگان، فرزند شاعر محمد شایگان و از بازماندگان نسل قدیم خور، آشنا میشود که راهنمای او در این پروژه میگردد. خوششانسی باقری موجب کشف منابع نابی چون فیلمهای خانوادگی قدیمی از سال ۱۳۵۳ میشود که تاکنون دیده نشده بودند. آشنایی با شایگان نیز از طریق دخترانشان در اتریش شکل میگیرد که ارتباطی معجزهوار برای این پروژه فراهم میآورد.
تا همین ده سال پیش، استودیوها ولابراتورهای فیلم در ایران، بهخصوص در تهران، دایر بودند و کمکحال فیلمسازان بودند تا ایده و قصه آنها به فیلم روی پرده تبدیل شود. شیفتگان فیلم و سینما مدیون این صنف و افراد بودند تا قصههای ایرانی از خیال به تصویر تبدیل شوند. طبیعی است این لابراتورها و استودیوها هریک قصه خود را داشت و هریک بالاو پایین خاصی را تجربه کردهبود. رقابت هم سخت بود و هرروز باید دنبال تکنیکها و دستگاههای تازهتر میبودند. اما، به یکباره فناوری دیجیتال وارد صحنه شد و همه را مبهوت و بسیاری را از صحنه خارج کرد.
امروز، عکس و فیلم چنان رایج و همهگیر شده که جشنواره فیلمهای صدثانیهای برگزار میکنند که با گوشی موبایل ساخته شدهاند. یادمان رفته همین دوسه دهه پیش برای ساخت و صداگذاری یک فیلم چه مصیبتها میکشیدند. روزگاری برای تولید یک فیلم استودیو بزرگی لازم بود با دستگاههای بزرگتر و سنگین. امروز فقط یک میز و یک کامپیوتر قوی.
در ایرانِ خودِ ما استودیوهای بزرگی بودند با سیستمها و دستگاههای درجه یک اروپایی. اما وقتی دوربینها و ابزار دیجیتال وارد عرصه شدند، تمام این استودیوها همراه با قصهها و خاطراتشان، یک شبه برچیده شدند. انگار از ازل وجود نداشتند. مستند «خاطرات نگاتیو» داستان این برچیدهشدن غمبار و خشن است.