نقل است از ناصرخسرو که وقتی از ایالت کومش رد میشده، نام شیخ بزرگی را میبردکه در مسجد جامع شهر مریدانی دور خود دارد. او سمنان را با آن شیخ یکی میکند. در مقطعی دیگر ری با محمد زکریا رازی یکی میشود و بوشهر با حاج رئیس و حاج محمدرضا کازرونی تداعی میشود. امروز هم اگر ازبوشهر تصویری آشنا بسازیم حتما به یاد منوچهر آتشی و صادق چوبک و محسن شریف میافتیم و دیگرانی در آن ردیف. تمام کوچههای روستای کوچک «تاد» در تفرش به اسم بزرگان روستا نامگذاری شده و خانهای که به باور مالک و راهنمایش گویا خانه نظامی گنجوی بوده، تبدیل به شناسنامه روستا شده. در روستای یوش، به اعتبار زادگاه نیما بودن تمام کوچهها به اسم بزرگان شعر وادبیات ایران پلاک خوردهاند. در تهران در پژوهشی که توسط یکی از دانشجویان معماری انجام شده، بیش از یکصد خانه متعلق به بزرگان اهل قلم در شعاع محدودی از دانشگاه تهران شناسایی شدهاند.
یکی از مهمترین مباحث مربوط به شهر، جنس آن است. در ادبیات رایج و عمومی، این جنس را با عناوینی چون شهر صنعتی، شهر دانشگاهی، شهر خوابگاهی و امثال اینها مشخص میکنند. تا حدی هم تقسیمبندی درستی است. اما مساله به این سادگی نیست. بهویژه اگر موضوع جابجایی یک شهر، بالاخص پایتخت، در میان باشد، حساسیت امر چند چندان میشود. برایاینکه راحتتر به مساله ورود کنیم، با مصداق تهران بحث را ادامه خواهیمداد. تهران، پایتخت کشور، حداقل به استناد اطلاعیههای اضطرار وضعیت بهدلیل آلودگی هوا، یک شهر صنعتی است. بنا به تعاریف مدرن شهرسازی هم، این شهر را باید صنعتی تلقی کنیم. چون در آن ارزش افزوده صنعت جریان دارد. به باور دیوید هاروی جنس شهر را جنس پول و ارزشی که در آن جریان دارد، تعریف میکند. با این تعریف، قزوین هم یک شهر صنعتی است چون بیشترین ارزش افزوده جاری در شهر از طریق شهرکهای صنعتی آن تامین میشود. تهران به طریق اولی. اما دانستن جنس شهر چه تاثیری در بحث ما، و بهویژه در موضوع انتقال پایتخت دارد؟ موضوع بهظاهر بسیار ساده ولی بهباطن بسیار پیچیده و ممتنع است. رفتارهای فردی و اجتماعی مردم یک شهر صنعتی بسیار متفاوتتر از رفتار مردم در یک شهر خوابگاهی یا تجاری است. در اصطلاح جامعهشناسی شهری، «تفکر صنعتی» با «تفکر بازار» بسیار متفاوت است. در تفکر صنعتی منطق دو دوتا مطرح است، در تفکر بازار منطق چانهزنی.
شهر از چه تشکیل شده؟ از خیابان و ساختمان؟ نه قطعا. اجزای سه وجهی اصلی یک شهر عبارتند از انسان، طبیعت و معماری. هریک از این سه عضو را از معادله شهر حذف کنیم، شهر وجود نخواهد داشت. ضمن آنکه هریک از این سه جزء تعریف و نکته ظریف خاص خود را دارد. مثلا از معماری صحبت میشود نه ساختمان. از طبیعت صحبت میشود نه از درخت و گیاه. دقت کنیم طبیعت در چند درخت و گل خلاصه نمیشود. در پهنههای بزرگ و کوچک سبز و باغ و پارک هم خلاصه نمیشود. موجودات زنده هم بخشی از طبیعت هستند. برف و باران و خورشید هم جزئی از طبیعت هستند. بنابراین وقتی از مثلث تشکیلدهنده شهر صحبت میکنیم، موضوع بسیار وسیعتر و پیچیدهتر از مجموعهای از اجزای کالبدی است. برای تدقیق موضوع به یک تعریف خاص و جامع از معماری اشاره میکنیم به نقل از پاتریک شوماخر. او معتقد است «معماری عبارت است از سلسله روابطیکه برهم تاثیر متقابل میگذارند و تشکیل یک سیستم خودسازنده میدهند». میبینیم که در تعریف معماری اصلا صحبت از مکان و فضا و کالبد نیست. صحبت از رابطهها است. در مقیاسی بالاتر، در شکلگیری یک شهر، رابطههای بسیار متنوع و پیچیدهای دخیل هستند که قابل شمارش نیستند. اما، در میان این صدهاهزار رابطه آن رابطههایی مهم و دخیل هستند که در تاثیرمتقابل باهم هستند. حال شهری که چنین عمیق و ریشهدار در طول تاریخ شکل گرفته، قرار است ترک کنیم و شهری دیگر بسازیم به نام پایتخت. یا شهر کوچکی را تقویت کنیم و وسعت دهیم بشود پایتخت.
گاه به گاه، صحبت از این میشود که مثلا پایتخت را باید منتقل کرد. به کجا؟ مهم نیست! در ذات قضیه فعلا فرقندارد به کجا منتقل شود، اصل موضوع جای پرسش دارد. انتقال پایتخت. برای درک بهتر مساله، همه آنهایی که صحبت انتقال را میزنند، باید از خود و از داناتر از خود بپرسند چه شد که تهران پایتخت شد؟ نکند شما هم به گزاره عوامانه تاریخی اعتقاد داریدکه فلان شاه صفوی از این «قریه» مصفا خوشش آمد و دورش حصار کشید و بعد شد پایتخت! نه تنها پایتخت هر کشور بلکه تکتک شهرهای آن «زاده شدهاند» و دستساخته ماها نیستند. هزاران دلیل و مقدمه لازم است تا یک شهر به وجود آید. چه برسد به پایتخت. در همین سالهای نه چندان دور در کشور خود ما، وقتی بم و بروات در اثر زلزله نابود شد، یکی از گزینههای پس از زلزله این بود که بم ویران را رها کنند و در چند کیلومتری آنجا شهری جدید بسازند. بحثهای مفصلی هم شد و نهایتا استدلال عقلایی عقلا بر مسند نشست که وجببه وجب شهر بم قصههای خود را دارد و هرگز بیدلیل در آن نقطه به وجود نیامده. نمیتوان شهری را که قصههایی دارد، رها کرد و رفت در یک بیابان ساختمانو راه ساخت و اسمش را شهر گذاشت. اصولا شهر به معنای خیابان وساختمان نیست. این همه شهر جدید در ایران ساختهایم. آیا حتی پنج درصدشان خصلت شهر به خود گرفتهاند؟ اکثریت غالب شهرهای نوبنیاد ما خوابگاههایی بزهخیز هستند که با هر گشایشی در ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور ممکن است تخلیه شوند و مردمانش به جایی بروند که «شهر» است.
با عنایت به تجربه دیرینمان از سیستم و روش توزیع سنتی که در قالب دکانداریو روابط چهره به چهره خریدار وفروشنده بیان میشود باید به روش مدرن هم اشاره کرد. در روش مدرن که عموما به شکل فروش بدون دخالت و گفتگوی فروشنده با خریدار محقق میشود، ما با قالب رفتار چهرهبه چهره روبرو نیستیم. با سیستم مواجه هستیم. طبیعی است تمام لطافتها و ظرایف خرید و فروش سنتی در این روش از بین میرود. خریدار اعتبار واحد فروشگاهی را نه با نام و رسم صاحب مغازه بل با سیستم اداری و تجاری آن میسنجد. این روش، امروز، روش غالب توزیع در تمام دنیا است. کمکم مغازههای کوچک محلهای برچیده میشوند و فروشگاههای بزرگ زنجیرهای جایگزین آنها میشوند. اگر این فروشگاههای زنجیرهای در چرخه درست تجاری رقابتی قرار بگیرند، میتوانند کمکحال مردم باشند. چرا؟ چون این زنجیرهها به دلیل وسعت و حجم وسیع خریدهای خود برای توزیع در فروشگاههای زنجیره، این امکان را دارند که مستقیما از تولیدکننده و بدون واسطه تجاری خرید کنند. بدینترتیب یکی از حلقههای بین تولیدکننده و خریدار نهایی حذف میشود و قیمت مصرفکننده کاهش پیدا میکند. علاوه بر آن، از آنجا که حجم فروش این واحدها بسیار بیشتر و فراتر از مغازههای کوچک است، بنابراین احتمال وجود کالای تاریخ مصرف گذشته در آنها بسیار کمتر از واحدهای سنتی است. اینها مزیتهای نسبی شیوه توزیع مدرن است.