میگویند خواندن و درک تاریخ را باید از زمان حال شروع کرد. در ادبیات شهرسازی هم این گزاره صادق است. با شناخت امروز شهر، کمکم راه به گذشته نزدیک و سپس گذشته دور شهر میکشیم. مطالعات «پلاک به پلاک» محلات شهر در این راستا است. میخواهیم با سرنخهای شناخت پلاک به پلاک اودلاجان، بهتدریج، راهی برای شناخت دقیقتر گذشته آن پیدا کنیم. متاسفانه باید بپذیریم شناخت همه ما از محله تاریخی اودلاجان بسیار کلی و گاه اشتباه است. لازم است وارد جزییات شویم و دانش جدیدی برای درک ابعاد مختلف این محله تاریخی تولید کنیم. در دهمین نشست اودلاجانشناسی، همراه با آقایان محسن شهروز و علیرضا شاهرخی، از بزرگان قدیمی محله، کوچههای آقاموسی، صدیق، شامبیاتی و خلیلی مفرد را طی طریق میکنیم و قصه تکتک پلاکها را میشنویم و ثبت میکنیم.
همین نشست اودلاجانشناسی در خانه اردیبهشت اودلاجان برگزار شد. با حضور آقایان محسن حقیر و علیرضا شاهرخی، دو تن از قدیمیهای محله. طبق روال نشستهای پیشین، خاطرههایی از محله بود و نشانههایی از خانهها و اهالی. چند واحد صنفی و خدماتی دهههای گذشته مورد بحث قرار گرفت و برخی صنوف مثل عصاریها و حلواپزیها بیشتر مورد تدقیق قرار گرفتند. حال و هوای محله تا همین پنجاه شصت سال گذشته تصویر شد که بسیار متفاوتتر از امروز است.
در آن روزها این پهنه کاملا یک محله بود با سنگینی وزنه سکونت. به همین خاطر صنوفی در محله بود که نیازهای ساکنان را برآورده کنند. برخلاف امروز که صنوف مستقر در این پهنه، عموما، با نیازهای شهری مرتبط هستند نه محلهای. بر این اساس، وزنه سکونت سبکتر شده و کارگاهها و خدمات فنی بر محله مسلط هستند. صرفنظر از این دادهها، در این نشست، یکی از حاضران این سئوال را به طور مشخص مطرح کرد که «اصولا به چه کار آید دانستن نام و نشانه خانهها و ساکنان قدیم و جدید آنها؟ این دادهها به چه درد امروز ما میخورد؟!» طبعا، این را باید اساسیترین پرسش در برابر این نوع نشستها دانست. چرا اینهمه وقت میگذاریم که بدانیم چند دهه یا چند سده پیش چه کسانی در این محلهها زندگی میکردند و چه سرنوشتی پیدا کرده این خانهها. وقتی این پرسش اصولی از طرف مخاطب مطرح شد، تعدادی از حاضران در نشست پاسخهایی برای آن داشتند.
جوهر این پاسخها، عموما، این بود که ما باید شهر و محله خود را بشناسیم و به دیگران هم بشناسانیم. برخی از این دوستان با نگاهی احساسی به مساله میپرداختند برخی نیز با نگاه علمی و پژوهشی. اما خلاصه مطلب این است: هرکدام از ما که بخواهیم جهانی شویم، به اصطلاح بینالمللی شویم، نخست باید ملی شویم. ایرانی شویم. برای ایرانی و ملی شدن نخستین شرط آن است که خودمان و ایرانمان را بشناسیم. با شناخت شهر و دیارمان، حس تعلق مکان پیدا میکنیم. وقتی این حس را پیدا میکنیم علاقه به حفظ و حراست از آن پیدا میکنیم. هرگز بیتفاوت از کنار هیچ خانه و دیواری رد نمیشویم. همینکه کنج و گوشه شهر و محله برایمان آشنا و تعریف میشود، از زندگی لذت میبریم. اینها حداقل مزیتهای پرداختن به زندگی قدیمترها در محله و شهر تاریخی است. به عبارت دیگر، شناخت محلهو شهر فعالیتی است برای لذتبردن از زندگی، و منتی بر کسی نیست. رسالتی بیمزد نیست. اگر هم کمکی به احیای ارزشهای تاریخی شود، چه بهتر.
نمیدانم چرا متن پیشانی را با شعر نادر ابراهیمی شروع کردم. شاید به خاطر طنین زیبای صدای محمد نوری روی این شعر باشد. شاید خواستم یادی از ابراهیم نادری کردهباشم که خیلی کار کرد ولی خیلی دیدهنشد. یا بهتر است بگویم خیلی قدر دانستهنشد. نمیدانم. ولی به هرحال، ما به شماره دویست این نشریه رسیدیم. دویست هفته. دویست شماره. نخستین شماره نشریه در ۱۸ دی ۱۳۹۸ درآمد. یعنی حدود چهار سال قبل. ما چهار سال دوام آوردیم و نشریه کوچکمان را منتشر کردیم.
خانه اردیبهشت اودلاجان مقصد فرهیختگانی است که دل در گرو آبادانی میهن دارند. نیکانی که از احیای هر خانه و محوطهای لذت میبرند و حاضرند غمخواری و همراهی کنند. چند روز پیش، دو خانم عزیز که برای بازدید خانه آمدهبودند، متوجه شدند ما حدود ۱۵۰ جلد کتاب قدیمی داریم که متاسفانه فرصت نکردهایم فهرستبرداری کنیم.
این را میپذیریم که آبادانی یکی از اساسیترین اصول جذب گردشگر به یک نقطه یا مکان شهری است. حال باید کمی بیشتر به این بحث بپردازیم. برای اینکه بتوانیم بحث را خوب ببندیم فقط روی محله اودلاجان متمرکز میشویم و آبادانی را در آن بررسی میکنیم.
در ابتدا باید این موضوع مهم را بپذیریم که آبادانی، صرفا، به معنای ساختوساز نیست. ساختوساز میتواند در حکم ابزار برای آبادانی باشد. آنچهکه آبادانیرا ازساختوساز متمایزمیکند روحوحس مکان است. و حس مکان حتما و فقط با ارجاعات هویتی ممکن میشود. یعنی در آبادکردن یک فضا و پهنه شهری نباید بهگونهای عمل شود که هویت آن مخدوش شود و نتوان فهمید که در کجا قرار داریم.