هنرهای تزیینی ایران و البته شعر و ادب معاصر هم، تلاطم و شگفتیهای فراوان در یکصدسال گذشته دارد. بهویژه در سالهای بیست (سده گذشته) شکفتگی و شگفتی فراوان در این عرصه داریم. جالب است که نوگرایان حوزه نقاشی ایران عموما در همینسالها قد علم کردند و کارهایی آفریدند که راه را برای آیندگان باز کرد. جلیل ضیاپور و اوج و شکوهش حاصل این فضا و زمان است. او نقاش نوگرا و جسوری بود که امپرسیونیسم و کوبیسم را تجربه کرد و کارهایی آفرید و از نیمه سالهای سی به بعد سبک منحصر به فرد خود را یافت و ادامه داد. او «خروس جنگی» هنر مدرن ایران بود. با همین عنوان هم در سال ۱۳۲۸ محفلی از یاران و همفکران تشکیل داد و نشریه پر سروصدای خروس جنگی را منتشر کرد. او پژوهشگری حاذق بود و برای تمام آثارش مبانی نطری داشت.
مستند «مستند آنسوی چشمها-جلیل ضیاءپور» نگاهی است دقیق به زندگی و آثار این هنرمند مدرنیست ایران.
گاه در زندگی آدمی، اتفاقاتی میافتد که ممکن است خط زندگی او ر تغییر دهد. گاه این تغییر خط منجر به شکفتگی و شکوفایی میشود. پروانه اعتمادی هم از آنانی است که، خوشبختانه، در طول زندگیاش این اتفاقها افتاده. در دوره دبیرستان، جلال آلاحمد درس میداد. همو سببساز ارتباط پروانه با بهمن محصص شد و محصص الفبای نقاشی را به طور کامل به پروانه یاد داد. دومین اتفاق مهم در زندگی پروانه اعتمادی پیوستن به گروه تالار قندریز بود. میدانیم که تالار قندریز، در سالهای فعالیتش، سردمدار هنر مدرن در ایران بود. هم در حوزه هنرهای تزیینی و تجسمی، هم در معماری و هنرهای دیگر. با این حال، پروانه از مرز هنر انتزاعیِ تالار قندریز هم فراتر رفت و به تجربه شیوه فیگوراتیو رسید. اعتمادی از زمان خلق آثار انتزاعی، فیگوراتیو و طبیعت بیجان و بعدتر در کلاژهایش، با ابزارهای متفاوتی مانند مدادرنگی، مدادشمعی و بُرشهایی از نقاشیهای خود کار کردهاست.
سومین اثر از چهارگانه علی نایینی با موضوع نقاشان معاصر ایران به کار و زندگی جعفر روحبخش میپردازد. نقاشی که مثل یک بندباز ماهر بین نقاشی سقاخانه و انتزاع میچرخد و شاهکار میآفریند.
نقل است از پرویز کلانتری، که گفته: «روزی در پاریس کنار رودخانهای داشتم از منظر آب و کناره نقاشی میکردم. در خودم غرق بودم. آقایی، فرانسوی، آمد بالای سرم و پرسید «شما ایرانی هستید؟» و من با تعجب از این پرسش، گفتم بله! ولی شما از کجا فهمیدید؟ گفت از نقاشیت! گفتم من که دارم منظری از پاریس را نقش میزنم! او گفت شما هرچه و در هر کجا که نقاشی کنید، ایرانی از آب در میآید».پرویز کلانتری نه بخاطر ظاهر و بافت نقاشیهایش، بل بخاطر باور عمیقش به ایران و هنر ایرانی، نقاش ایرانی ناب به شمار میآید. باید دید علی نایینیِ مستندساز این قصه را چگونه دیده!
حجتالله شکیبا نقاش است و عکاس. دستی هم در دکوراسیون به ویژه دکور فیلمها دارد. با علی حاتمی در بازسازی تابلوهای کمالالملک همکاری کرد و چنان ماهرانه آنها را بازسازی کرد که انگار خود استاد نقاشی کرده. او در ریزهکاری و جزییات اثر دقت فراوان داشت و به همین خاطر معروف به «هایپررئالیست» ایران شد. در یکی از نقاشیهایش از یک اسکناس یک تومانی، شیوه اجرا، استفاده از رنگهای پخته و سایهروشنها چنان دقیق و ظریف بود که انگار واقعا اسکناس به قاب چسباندهشده. اولین نمایشگاه او با عنوان «اسکناسهای شکیبا» سال ۱۳۵۵ در گالری سیحون برگزار شد. با همین نمایشگاه، او به جامعه هنری ایران معرفی شد.
علی نائینی نگاه دقیقی دارد به کار و هنر این هنرمند نقاش.
محمدرضا اصلانی، در مصاحبهای گفته: «کشف کردم که در اعدامهایی پس از کودتای محمدعلی شاه، درست کسانی اعدام شدند که در ماجرای تاسیس بانک ملی و ورشکستشدن روس و انگلیس دست داشتند. فقط آنها هستند که کشته میشوند. من تعجب میکنم چرا هیچ کدام از تاریخنویسان ما به این مساله توجه و عنایت درستی نداشتند.» همین تکه کوچک از حرفهای اصلانی نشان میدهد داستان بانک ملی داستان پسانداز و وام و اعتبار نیست. داستان زندگی اجتماعی و مدنی ما هم هست. داستان مبارزه با اختاپوس بانک استقراضی روسیه و بانک شاهی انگلیس هم هست. از سالهای میانی سده چهاردهم خورشیدی موضوع بانک تبدیل به یکی از اهداف استقلالطلبی اقتصادی ایرانیان شد. در شهرهای مختلف کشور معتمدین بازار به عنوان وکیل جامعه بازرگانی کشور شروع به جمعآوری پول از بازرگانان کردند تا سرمایه لازم برای تاسیس یک بانک ملی ایرانی را فراهم بیاورند. این در شرایطی بود که عوامل رسمی و نفوذی دو بانک خارجی حاضر در کشور نهایت شیطنت و کارشکنی را انجام میدادند.
محمدرضا اصلانی، در قالب روایت خاطرات یک ۷۵ ساله بازنشسته بانک ملی، کوشیده قصه پر از فراز و نشیب این تلاش ملی را روایت کند. باید دید و قضاوت کرد.