دریای پارس، لییان

دریای پارس، لییان

«بر اساس مطالعات باستان‌شناختی، ظاهرا برای نخستین بار نام ایلام در حدود نیمه هزاره سوم پیش از میلاد در متون آشوری ثبت شده‌است. از این روی، پاره‌ای از مورخان تاریخ ایلام را از حدود سال‌های ۲۶۰۰ تا ۲۵۰۰ قبل از میلاد حدس زده‌اند. بین باستان‌شناسان، مورخان و ایلام‌پژوهان درباره وسعت قلمرو ایلام نیز اختلاف نظر وجود دارد، اما شکی نیست که مناطقی شامل استان‌های امروزی خوزستان، لرستان (اوان؟)، اصفهان، پشت‌کوه، بخش‌هایی از استان فعلی فارس (انشان/ انزان؟)، بخش‌هایی از سیستان و بلوچستان، قسمتی از جنوب غربی ایران و کرانه‌های جنوبی خلیج فارس امروز، روزگاری جزو قلمرو امپراطوری ایلام به شمار می‌رفته‌است. از این رو، تمدن ایلام روزگاری از شمال به کرمانشاه، از غرب به رودخانه دجله و از جنوب به سواحل خلیج فارس و شبه جزیره بوشهر محدود می‌شده‌است. شاهنشاهی ایلام در ناحیه غرب با حوزه تمدنی و فرهنگی بین‌النهرین و تمدن‌های پیشرفته‌ای چون اکد، بابل و آشور همسایه و هم‌مرز بود و از هزاران سال قبل از میلاد بین ایلام و پادشاهان حاکم بر بین‌النهرین جنگ و ستیز بوده‌است. علاوه بر جنگ، میان این دو حوزه تمدنی و فرهنگی، البته مراوده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیکی نیز وجود داشته‌است. تمدن ایلامی برخی از مقولات مذهبی، فرهنگی، همچون برخی از خدایان، خط و کتابت و هنری چون موسیقی را نیز از تمدن‌های بین‌النهرین اخذ و اقتباس کرده‌است. جغرافیای ایلام نیز در طول چندهزار سال تاریخ این تمدن، دائم دچار تغییر و تحول شده‌است. گاهی مرکز آن در فارس (انشان) و گاهی شوش (سوزیانا) و برخی اوقات جاهای دیگر بوده‌است. بسیاری از مورخان و ایلام‌‌شناسان تا مدت‌ها و حتی تا سال‌های هفتاد قرن بیستم، مرکز اصلی ایلام را شوش تلقی می‌کردند، اما با کشف هزاران لوح ایلامی در سال‌های ۱۳۵۰ در تخت جمشید، امروزه دیدگاه‌ها در این باره را به‌کلی دگرگون کرده‌است.»

ارزیابی شتابزده

ارزیابی شتابزده

«و تعجب اینجا است که توی دهن هرکس که سری توی سرها دارد، یک ردیف دندان طلا است. تا زاهدان این‌طور بود. خیلی پرس‌وجو کردم اما کسی نتوانست گرهی از سوال من بگشاید. درست است که معلوم شد بیماری خاصی ندارند تا دندان‌ها را خراب کند و مجبور باشند روکش طلا به آن بگذارند. اما هرکس اظهار رائی کرد. طبیبی معتقد بود مد تهران است که به آن‌جا سرایت کرده. دندانسازی می‌گفت برای این‌که شیرینی زیاد می‌خورند (و این‌طور نبود. باقلوا و قطابی که عجیب در یزد می‌سازند، بیشتر صادر می‌شود. مثل پارچه‌هایش) دخانیات هم کم مصرف می‌کردند، و عاقبت از زاهدان که می‌رفتیم احساس کردم این تنها ثروتی است که هرکس می‌تواند به‌راحتی همراه خود داشته‌باشد و خالی از هر مزاحمتی! دهان مردم یزد و کرمان و بم و زاهدان مطمئن‌ترین گنجینه‌های ثروت فردی است که اگر به هیچ دردی هم نخورد، دست‌کم کار کفن و دفن اموات را تسهیل می‌کند. . . . سوم ورودمان به شهر، ظهر که برگشتم به مسافرخانه، معلوم شد از شهربانی ماموری آمده‌است که عکس برداشتن از زندگی مردم و غیره طبق فلان ماده ممنوع و الخ. . . .؛ و آقایان بد نیست سری به شهربانی بزنند و از این حرف‌ها. فردا صبح رفتیم شهربانی. آبرومندترین و وسیع‌ترین ادارات دولتی. خودی نشان دادیم و فهماندیم که آدم‌های سربریز و پابراهی هستیم و از آثار تاریخی عکس می‌گیریم و از این حرف‌ها. و یارو معذرت‌خواهان که «البته تصدیق می‌فرمایید که از این سر و وضع فقیرانه مردم و عکس‌برداشتن و خدای نکرده در مجله‌ای یا روزنامه‌ای چاپ‌کردن و آبروی مملکت را بردن. . .» و الخ و ما گفتیم اصلا و ابدا و بخیروخوشی گذشت و سوال کردیم آیا می‌توانند آمار مختصری از دزدی‌های شهر بدهند؟ معلوم شد هفته‌ای دوسه بار در مورد دوچرخه‌ها که بی‌قفل و بند در کوچه‌ و بازار رها می‌کنند اشتباهاتی رخ می‌دهد. این دوچرخه آن را عوضی سوار می‌شود و شکایتی و مراجعه‌ای و کار به‌زودی فیصله داده می‌شود.»

ذنِ موسیقی

ذنِ موسیقی

«بسیاری از مردم نیاز دارند فعالیت‌شان را با چاشنی رقابت بیامیزند، تا برای خودشان انگیزه و محرک بیافرینند. حتی در تمرین‌های انفرادی باشگاه‌های ورزشی هم دستگاه‌هایی مانند پله، دوچرخه و تریدمیل گزینه‌ای به نام «مسابقه» دارند که به کاربر امکان رقابت با خود ماشین را می‌دهد. خیلی از افراد چنین ذهنیتی را در موسیقی هم می‌آورند. از نمایش تلویزیونی «نبرد بندها» و رقاب‌جویی‌های مسابقات جَز گرفته تا کسب یک صندلی در جایگاه ارکستر برادوی، دنیای موسیقی مملو از رقابت است. مانند خود دنیا در مقیاس کلی. رقابت اگر سالم باشد، در خدمت هدف مفیدی خواهدبود. نوازندگان جَز به این اصل باور دارند که «رقابت به آشکارشدن و تجلی توانایی‌ها منجر می‌شود». با زورآزمایی در برابر خودمان می‌آموزیم، این‌که تا کجا می‌توانیم پیش برویم، در وضعیت‌های دشوار چگونه واکنش نشان دهیم و کجای کارمان نیاز به اصلاح و بهبود دارد.
اما نگرش رقابتی در حیطه موسیقی بیشتر مواقع ناهماهنگی می‌افریند. رقابت به جای آن‌که سازنده باشد، به نوازنده حس ناامنی می‌دهد. بیشتر نوازندگان نه به هدف آزمودن خود، بلکه به قصد «اثبات» خود رقابت می‌کنند. اگر چنین نیازی در خود حس می‌کنید، نگاهی به نفس‌تان بیندازید. چه چیز را می‌خواهید اثبات کنید؟ طریقت ذنِ ساز رقابت نیست. کسانی که این‌جا پرورش می‌یابند، پیش از هرچیز باید خود را با معیارها و توانایی‌های خودشان بسنجند. هرکدام از ما قرار است نغمه‌ای را بنوازیم که زاده درون‌مان است. به رقابت گذاشتن این نغمه‌ها به این می‌ماند که نقاشی کودکانه‌ای را با کار یک هنرمند امپرسیونیست فرانسوی قیاس کنیم. هریک از این دو را باید با ارزش‌ها و شایستگی‌های خودش داوری کرد.
قصد من نفی موضوع استعداد و توانایی نیست. بعضی آدم‌ها را آنگار نابغه موسیقی آفریده‌اند، در حالی‌که دیگران باید بسیار بکوشند و تقلا کنند. واقعیت این است که دست به هرکاری در زندگی بزنیم، همیشه افرادی پیدا می‌شوند که به نوعی در آن زمینه با استعدادتر از ما هستند، همین‌طور افرادی که کم‌توان‌ترند.»

نامه‌های زنان ایرانی

نامه‌های زنان ایرانی

«دبستان هنر از حیث تربیت و خوبی پروگرام بهترین مدارس نسوان پایتخت است و تاکنون که چهار سال و نیم است از زمان تاسیس آن می‌گذرد خدمت شایان به معارف بنات ایران کرده و در این یک سال اخیر در تحت توجه و نظارت شرکت علمیه فرهنگ است، از شانزدهم تا بیستم جمادی‌الآخر امتحانات سالیانه خود را داده. ۶۳ نفر از شاگردان که امتحان دادند، جواب سوالات را به یک اطمینان قلبی که نشانه تحصیلات عمقی آن‌ها بوده. می‌گفتند از این عده دو نفر در جواب سوالات لغزش پیدا کرده، مابقی در کمال خوبی از عهده برآمدند. این امتحان که در حضور خانم‌های محترمه و عالمه و نماینده شرکت علمیه فرهنگ به عمل آمد، بقدری شایان اهمیت و قابل تمجید بود که نهایت نداشته و مدیره از طرف خانم‌های محترمه مورد تبریکات و تهنیت گردید. روز آخر طبقه چهارم که تمام معلومات خود را غیر از ابتدائی در ظرف ۱۹ تا ۲۱ ماه در این مدرسه تحصیل کرده، دروس زیر را امتحان دادند: فارسی نصف کلیله و دمنه، حساب اعمال صحاح و اعشاری و کسور و قیاس، هیئت جغرافی مفصل ایران، جغرافی پنج قطعه تمام، چند فصل از تاریخ عمومی تاریخ ایران کتاب اول، دروس نحویه جلد سوم، دستور زبان فارسی جلد دوم، مدارج القرائه خلاصه صرف. تمام خط و املای شاگردان مزبور فوق‌العاده محل تحسین بود، بالاخره، مجلس به دعای دولت مشروطه و تشکر از مساعدت شرکت علمیه فرهنگ ختم گردید. . . . ما دوشیزگان وطن در مدت قلیل تحصیل خود دریافته‌ایم که کلیه بدبختی‌های ملت محبوب و خرابی‌های مملکت عزیز ما به واسطه جهل و گرفتاری‌های بیشمار و تلخ‌کامی هم‌وطنان و فقر و فلاکت و سوء اخلاق و تمام معایب و مفاسدی که دامن‌گیر این آب و خاک و اهالی آن شده، از نادانی است. بلی انسان وقتی عالم نباشد نمی‌تواند امور خود را اداره و امر معاش خویش را مرتب کند. آدم جاهل نمی‌تواند اشکالات و مصائب خود را پیش‌بینی و از آن‌ها جلوگیری کند. آدم جاهل قدر خود و وطن و هموطنان خود را نمی‌داند تا حق هریک را ادا کند و وظیفه انسانیتش را نسبت به هر یک انجام دهد»

آذربایجان در موج‌خیز تاریخ

آذربایجان در موج‌خیز تاریخ

«سال‌های اول که به ایران برگشتم، شاید سال ۱۳۴۷ یا ۴۸، در گالری هنر جدید که ژازه طباطبایی پایه‌گذار و صاحبش بود، خیلی اهل هنر جمع می‌شدند. من بودم و طیاب و خود ژازه و آقای بریرانی که سنش خیلی بیشتر از ما بود و سرکیس زاکاریانس و . . ؛ بحث بر سر این بود که چقدر خوب است آرشیو غیردولتی از افراد مطرح در سطح جامعه داشته‌باشیم؛ هنرمند، دانشمند، سیاستمدار و . . ؛ آن سال‌ها سال‌هایی بود که فیلم شانزده میلی‌متری بود. فیلم شانزده میلی‌متری یعنی نگاتیو، مخارج لابراتوار، ظهور نگاتیو، پوزیتیو، مخارج چاپ، مونتاژ. . . ؛ که همه این‌هاخرج داشت. بحث اصلی ما این بود برای این‌که راجع به شخصیت‌ها فیلم بسازیم به بودجه نیاز داریم. حالا بودجه را از چه طریقی می‌توانیم تامین کنیم؟ چون خودمان پول نداشتیم. رسیدیم به اینجا که می‌توانیم به علاقمندان آن شخصیت رجوع کنیم و ببینیم چقدر حاضر هستند بودجه بدهند. در نهایت فیلم را بر اساس مقدار بودجه‌ای که جمع می‌شد، برنامه‌ریزی کنیم. ممکن بود فیلم یک نفر پنج دقیقه شود و فیلم دیگری نیم‌ساعت شود. اما در آن آرشیو وجود داشته‌باشد. برای آن‌که عملا در آرشیوهای دولتی گم می‌شد. چنانچه همه‌چیز گم می‌شود و کسی توجهی ندارد. مسئله بعدی این بود که مثلا فلان چهره فوت کرده و می‌خواهند به این دلیل فیلمش را نشان دهند. این را چگونه بفروشیم؟ و از حاصل فروشش چگونه برداشت شود؟ این‌ها مباحثی بود که در آن زمان مطرح بود. خلاصه با این سوال‌ها نتوانستیم به سیستمی برسیم و کار انجام نشد. اما اولین فیلمی که متاسفانه گم شده‌است، اسمش بیست‌وپنج سال هنر ایران بود و بر مبنای نمایشگاهی از هنرهای سنتی و مدرن در موزه ایران باستان ساخته‌شد. بسیار متاسفم که آن فیلم گم و نابود شد. به این دلیل که بسیاری از هنرمندانی که یا فوت کرده‌اند یا الان خیلی سالخورده شده‌اند در آن فیلم حضور داشتند. اولین باری که من به طرف آن نوع فیلم‌ها رفتم، همین بیست‌وپنج سال هنر ایران بود. من در آن فیلم عده‌ای از آدم‌ها را با نوعی تقابل روبه‌رو کرده‌بودم. هنرمند سنتی حرفی می‌گفت، مثلا آقای فرشچیان یا استاد بهادری که استاد فرش است و این طرف، خانم سیحون حرف دیگری می‌گفت. فکر می‌کنم فیلم نزدیک چهل دقیقه بود و اولین فیلمی بود که در ایران خودم برایش موسیقی نوشتم.»