امیدمان به آینده است

امیدمان به آینده است

رسم است که یاد گذشته‌ها بیفتیم و حسرت بخوریم که مثلا «چه روزهایی بود و. . .» متاسفانه هروقت در زندگی فردی و جمعی‌مان گیر پیدا می‌کنیم، یاد گذشته می‌افتیم و حسرت می‌خوریم. ما اعتقاد داریم حسرت به گذشته، به چندین و چند دلیل نه منطقی است و نه واقعی. بسیاری از کسانی که حسرت گذشته را می‌خورند اصلا تصور درستی از آن ندارند. عموما هم آن را تجربه نکرده‌اند و چیزهایی را از کسانی شنیده‌اندو فکر می‌کنند در گذشته همه‌چیز گل و بلبل بود. این گل‌وبلبل را هم به زندگی اجتماعی تسری می‌دهند هم به زندگی شخصی. چنین نگاهی به زندگی، اصولا، منطق ندارد. هیچ‌وقت در هیچ‌کجای دنیا گذشته بهتر از حال نیست. مگر برای دوره‌ای بسیار کوتاه که در عمر یک جامعه «لحظه» حساب می‌شود. وگرنه هرگز نمی‌توان امروز را با دیروز مقایسه کرد. جامعه فارغ از اراده و خواست ما مرتب به پیش می‌تازد و توقف هم ندارد. کافی است به مشاغلی که دیگر وجود ندارند اشاره کنیم تا بفهمیم دنیا و زندگی چقدر راحت و بهتر شده. مثلا در همین چند دهه پیش شغل «تصنیف‌فروش» داشتیم.

پند بگیریم از گذشته!

پند بگیریم از گذشته!

در روایتِ «دارالخلافه ناصری» با تبختر گفته می‌شود «اعلیحضرت شاهنشاهی کلنگی از نقره به دست مبارک بر زمین زد» و بعد هم خبر می‌دهد که «برج و باروی شاه‌طهماسبی و دروازه‌های تاریخی قلعه طهران یکی پس از دیگری فروریخت و در پی آن تمام استحکامات دفاعی و باستیون‌ها نیز خراب شدند. خندق‌های قدیمی که شاهد نبردهای افغان‌ها، افشاریان، زندیان و قاجاریان بود، با سنگ و آجر و خاک‌های همان برج‌وباروهای کهن پر شدند و بر روی آن‌ها خیابان‌ها و کوچه‌های جدید امتداد یافتند». تصورش را بکنید اگر چنین نکرده‌بودند و توسعه شهر را با حفظ همان‌ها انجام می‌دادند، الان تهران چقدر جاذبه تاریخی داشت. شاهان قاجار که متاسفانه بزرگ‌ترین هنرشان حرمسراسازی و تفریحات شخصی و مبتذل بود، قطعا سواد و خرد درازمدت برای شهر و آینده‌اش نداشتند.

چرا پیر شویم؟!

چرا پیر شویم؟!

، «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس/ چه سفرها کرده‌ایم!! ما برای بوسیدن خاک سر قله‌ها/ چه خطرها کرده‌ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خورده‌ایم/ ما برای آن‌که ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم/ ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کرده‌ایم/ ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر/ چه خطرها کرده ایم؛ چه خطرها کرده‌ایم/ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک/ خون دل‌ها خورده‌ایم»

مهم آن است که جامعه مدنی و انسانی یک سرزمین در مدار پیشرفت باشد. اگر چنین باشد نباید نگران افت و افول مقطعی بود. به قول معروف، «بالاتر از این زمانه، زمان جاری‌ست». تاریخ‌مان را معتبر بدانیم و در زیر پرچم آن، گردن افراشته و سربلند به پیش برانیم. ایران و ایرانی شایسته بالاترین درجه احترام جهانی است. به آن درجه خواهیم رسید.

دارالفنون

دارالفنون، فقط یک ساختمان نیست. حتی فقط یک مدرسه نیست. بالاتر از آن، فقط یک دانشگاه نیست! این عمارت بخشی از هویت و تاریخ گذشته نزدیک ما است. این عمارت نماد واکنش ما به عدم برابری‌مان در فناوری آن زمان با جهان خارج است. این عمارت نشانه اصلاحگری حکومتی در گذشته نزدیک ایران است. این عمارت، دریچه‌ای به تفکرات جنبش مشروطیت ایران است.