سلام

رسم است که یاد گذشته‌ها بیفتیم و حسرت بخوریم که مثلا «چه روزهایی بود و. . .» متاسفانه هروقت در زندگی فردی و جمعی‌مان گیر پیدا می‌کنیم، یاد گذشته می‌افتیم و حسرت می‌خوریم. ما اعتقاد داریم حسرت به گذشته، به چندین و چند دلیل نه منطقی است و نه واقعی. بسیاری از کسانی که حسرت گذشته را می‌خورند اصلا تصور درستی از آن ندارند. عموما هم آن را تجربه نکرده‌اند و چیزهایی را از کسانی شنیده‌اندو فکر می‌کنند در گذشته همه‌چیز گل و بلبل بود. این گل‌وبلبل را هم به زندگی اجتماعی تسری می‌دهند هم به زندگی شخصی. چنین نگاهی به زندگی، اصولا، منطق ندارد. هیچ‌وقت در هیچ‌کجای دنیا گذشته بهتر از حال نیست. مگر برای دوره‌ای بسیار کوتاه که در عمر یک جامعه «لحظه» حساب می‌شود. وگرنه هرگز نمی‌توان امروز را با دیروز مقایسه کرد. جامعه فارغ از اراده و خواست ما مرتب به پیش می‌تازد و توقف هم ندارد. کافی است به مشاغلی که دیگر وجود ندارند اشاره کنیم تا بفهمیم دنیا و زندگی چقدر راحت و بهتر شده. مثلا در همین چند دهه پیش شغل «تصنیف‌فروش» داشتیم. وقتی ترانه‌ای تازه اجرا می‌شد،متن این ترانه بصورت کاغذی منتشر می‌شد و عده‌ای سر چهارراه‌ها این‌ها می‌فروختند. الان چه؟ آیا الان برای دیدن متن یک ترانه باید رفت از سر چهارراه تصنیف خرید؟ الان هر اتفاقی در هرگوشه جهان که می‌افتد با تاخیری چند ثانیه‌ای در همه‌جای عالم منتشر می‌شود، چه برسد متن و صدای یک ترانه.

حالا، بعضی‌ها در نشست‌هاشان یادی از آن تصنیف‌فروش سر چهارراه می‌کنند که می‌گویند «یادش بخیر، عجب روزگاری بود!». همه ماها از شغلی به نام «پینه‌دوز» چیزهایی می‌دانیم. کار پینه‌دوز وصله پینه کفش بود. بسیاری از مردم کفش بدون پینه به پا نداشتند. چندبار کفی عوض می‌کردند، پستایی تعمیر می‌کردند.الان چه؟ بغیر از کسانی که کفش ندارند بپوشند، بقیه اصلا به پینه کفش نمی‌پردازند. یا شغل چینی بندزنی. شغل بسیار رایج برای بندزدن ظروف شکسته چینی. گاه می‌شد یک ظرف چندبار بند زده شود. امروز وقتی یاد این مشاغل می‌افتیم آه از نهادمان بلند می‌شود که «چه روزگاری بود! یادش بخیر». چنین نیست، در مجموع با تمام شرایط و احوال، زندگی امروز، در تمام نقاط عالم بهتر از زندگی دیروز است. چندان ربطی هم به این یا آن حکومت ندارد. جبر زندگی و نظم تاریخ است. فرهنگ جهانی به شدت و سرعت در حال تعالی و شکوفایی است و هرکشوری قدرالسهم خود را دارد. سطح دانش و سواد مردم بسیار بالا رفته، رفتارهای به اصطلاح خاله‌زنکی کم شده، شتاب کار و زندگی بیشتر شده و بهداشت مردم بسیار متفاوت‌تر از گذشته شده و قابل قیاس با گذشته نیست. معروف است که وقتی داروی پنی‌سیلین کشف شد، جمعیت لندن در مدتی کوتاه دو برابر شد. حسرت گذشته را نخوریم. چشم به آینده داشتیه‌باشیم.

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۶۹

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx