موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران
به تلافی این که هنگام تولد آرش در بیمارستان نبودم، برای تولد سولماز تا اتاق زایمان رفتم. وحشت کردهبودم. دردزایمان چشمهای عشرت را از حدقه درانده و رگهای شقیقهاش ورم کردهبود. از فشار صورتش سرخ شهبود. فریادی میکشید که مانندش را هرگز نشنیدهبودم. نمیتوانم بگویم من هم درد را حس میکردم. دردی که زن هنگام زایمان میکشد ورای درک مرد است. فقط فریادهای عشرت و صدای دکتر که از او میخواست نفس عمیق بکشد، شنیده میشد. اتاق را همچون کویری تفت میدیدم. عشقم جلوی چشمم فغان میکرد و من فقط توانستم نگاهش کنم. اشک چشمهایم را پر میکرد.