رضا کیانیان فرزند فرهنگی خراسان بزرگ است و با پشتوانه آن فرهنگ بالنده توانسته نقشی موثر در هنر سینما و تئاتر ایران عزیز بازی کند.
او به مشهد میآید برای جشن امضای چهار کتاب خواندنی و مهماش که هریک چندبار چاپ شدهاند. همین هم نشان از اعتبار این کتابها دارد.
همه اهل نظر بر توانایی فکری و اندیشگی رضا کیانیان باور دارند. او یکی از موثرترین شخصیتهای سینمایی و تئاتری کشور است که به توسعه و گسترش «ادبیات سینما و تئاتر» پرداختهاست. او در کتابهای خود مبانی نظری «بازیگری» را میشکافد و برای تدقیق مطلب بازیهای بزرگان سینما و تئاتر جهان و ایران را نقد و تفسیر میکند.
به بهانه انتشار چاپهای جدید کتابهای این هنرمند مولف، جشن امضا در پردیس کتاب مشهد با همراهی گروه آوان برگزار میشود.
رضا کیانیان، بیتردید، یکی از بزرگترین بازیگران سینمای ایران است. اما او امتیاز مهم دیگری دارد که جایگاه او را در این سینما شاخصتر میکند: او نویسنده است. نویسندهای در حوزه ادبیات سینما و تئاتر. سینمای ایران به پشتوانه نظریهپردازی و بحثهای نظری است که میتواند رشد کند و به سر منزل مقصود برسد. رضا کیانیان در این زمینه پیشتاز است.
او در «تحلیل بازیگری» و در «شعبده بازیگری» مدافع این نظریه است که «بازیگری، زندگی نیست، نمایش است» بازی است. و برای تدقیق این سخن هم مکاتب مهم بازیگری را تحلیل و ارزیابی میکند و هم بازی هنرمندان بزرگ سینما چون جک نیکلسون، آلپاچینو، مرلین مونرو و دیگر نامآورن را بصورتی دقیق تحلیل و استنتاجهایش را ارائه میکند.
او یک موضوع دیگر را هم بر اساس تجربههای شخصی خود وامیکاود: بازیگردانی. میدانیم این حرفه در ایران چندان کلاسیک و منسجم نیست و سلایق مختلفی در آن اعمال میشود. شنیدن یا خواندن تجربه رضا کیانیان در این زمینه هم بسیار مغتنم است.
به بهانه انتشار چاپهای جدید کتابهای این هنرمند مولف، مراسمی در خانه سینما برگزار میشود که سخن اول را او خود خواهد گفت: «بازیگری، زندگی نیست نمایش است». و سپس فرهاد توحیدی و هوشنگ گلمکانی سخنان او را بیشتر باز خواهندکرد.
در اوایل فیلم «خانهای روی آب»، صحنهای هست که من در مطب نشستهام. زنیکه دیشب به خانه بردهام، هنوز آنجاست. تلفن میزند و اعتراض میکند، پولی که برای او گذاشتهام کم است. از من میخواهد به نوکرم بگویم کاسهمرغی روی میز هالرا بهجای بقیه پول به او بدهدتا ببرد.این فیلم سال ۱۳۸۰ ساخته و بعد نمایش دادهشد. حالا پس از چند سال من در فرودگاه لندن هستم و دارم از جتوی میروم که وارد هواپیما شوم. ایرانیهایی که مرا میشناسند خوشوبش میکنند. خانم میانسال سرحالی هم از میان جمعیت جلو میدود و با هیجان سلاموعلیک میکند و میگوید: خوب شد شما را پیدا کردم. من از شما یک سوال دارم که حتما باید جوابش را به من بدهید. گفتم: اجازه دهید سوار هواپیما شویم، در مسیر پرواز وقت به اندازه کافی هست. در خدمتتان هستم. هواپیما پرواز کرد و پذیرایی اولیه انجام شد. من که ده ساعت در فرودگاه لندن منتظر ماندهبودم و خیلی خسته بودم، خوابیدم. وقتی بیدار شدم، بلند شدم که کمی راه بروم. چندنفری آمدند برای عکس یادگاری گرفتن. بعد مهمانداران مرا به قسمت عقب هواپیما بردند تا با آنها عکس بگیرم. یکی از مهمانداران گفت: خانمی هست که چندین بار سراغ شما آمده، ولی خواب بودید. حالا او خواب است. مثل اینکه با شما کار واجبی دارد، اجازه میدهید بیدارش کنیم؟ گفتم: باشد. مهماندار بیدارش کرد و به عقب هواپیما اشاره کرد. همان خانم بود. از دور دیدم که کمی به سرووضعش رسید و با لبخند به ما نزدیک شد. دوربین هم با خودش آوردهبود. رسید به ما. سلام کرد. کمی این پا و اون پا کرد و با عصبانیت از من پرسید: چرا کاسهمرغی به او قشنگی را دادید به اون زنیکه؟ از لهجهاش معلوم بود اصفهانیست.
«پدرم سینمایی داشت در خیابان سیروس که بالاخانه آنجا هنوز هم هست. به نام سینما شرق. فکر میکنم در سال ۱۳۱۴ یا ۱۵ بود. آن موقع پدرم با دوستان و اقوامش سینمایی درست کردند که دستهجمعی آنجا را اداره میکردند. ما هم در خانه با دخترخالهها و پسرخالهها پردهای میکشیدیم و چراغ روشن میکردیم و حرکاتی میکردیم. چون سینما مسئله روز بود. ما هم عاشقش بودیم. شاید این یک زمینهای بود برای اینکه من با سینما آشنا شوم. در مدرسه هم انجمنهای ورزش و تئاتر را اداره میکردم و چیزهایی مینوشتم و با بچههایی که اهل این مسائل بودند نمایش اجرا میکردیم. بعد هم که سینمای ایران کارش را شروع کرد من خیلی علاقمند شدهبودم و یک سال رفتم هنرستان هنرپیشگی. آنجا سال اول داشت و سال سوم. چون یک سال هنرجو نگرفتهبود. ما در آنجا سال اول را میخواندیم و خانم ژاله علو سال سوم. آشنایی با خانم ژاله علو از همانجا شروع شد. ایشان مرا تشویق میکرد و به من میگفت قیافهات شبیه فلان هنرپیشه آمریکایی است. زمینههای دیگری هم فراهم بود و من رفتم پارسفیلم که توسط دکتر کوشان، ابتدا به نام میترافیلم تاسیس شدهبود. آنجا عکس و آدرس دادم و بعد فیلمی شروع شد به نام واریته بهاری که قسمت قسمت بود و در هر قسمت کسی نقش داشت. ما دستهجمعی در مطبی بودیم که دکتر و پرستار و مریض قلبی داشت. از جمله عبدالله محمدی هنرپیشه رادیو، تقی ظهوری و غیره. و محمود کوشان فیلمبردار بود. این فیلم را در بالاخانه سینما متروپل برداشتند. دوربین فیلمبرداری هم با دست میچرخید. مهندس کامرانی که استودیو سانترال و سینما سانترال را ساخت و آدم فنیای بود و اسباب و آلات کار را در دست داشت، این فیلم را پشتیبانی میکرد.»