«گفتم: گویا شما شاملو را زیاد میدیدید؟ گفت: بله یک وقت او را زیاد میدیدم. در واقع شاملو رفیق من بود. من با شاملو از سال سیویک سیو دو آشنا بودم. یعنی از آن زمان او را میشناختم. یادم میآید یک بار با کامیون به رشت رفتیم. بعد من زندان افتادم و چندسال او را ندیدم. از زندان که آزاد شدم، با طوسی حائری ازدواج کردهبود. آن موقع هم او را نسبتا زیاد میدیدم. بعد که با طوسی اختلاف پیدا کرد و از او جدا شد، کمتر میدیدمش. من بیشتر با طوسی ارتباط داشتم. بعد که با آیدا ازدواج کرد، خیلی کم او را میدیدم. مثلا گاهی در یک مجلس مهمانی. در واقع دیگر ندیدمش. به هرحال شاملو تقریبا تکلیفش در ادبیات فارسی معلوم است. از مجموعه کارهایی که کرده، فکر میکنم مقداری شعر از او باقی میماند و همین کتابی که درباره فرهنگ و فولکلور فراهم آورده. البته این کتاب هنوز به صورت کامل منتشر نشده. این کتاب در واقع مجموعهای است از همه کتابهایی که درباره فرهنگ فولکلور نوشتهشده. یعنی مواد و مصالح این کار در زبان فارسی بوده، شاملو از این مواد و مصالح استفاده کرده و بهاصطلاح این کتاب را تدوین کرده. مثلا کتابی که صادق هدایت در این زمینه تدوین و تالیف کرده، یکی از منابع او برای تدوین این کتاب بوده. البته تدوین و تالیف. تقریبا همه کتاب هدایت را در آنجا آورده. یا «امثال و حکم» دهخدا را. به همین دلیل بحث پیرامون این کتاب یک مقدار اشکال دارد، ولی به هرحال کار مهمی است. یعنی آنچه خودش به این منابع اضافه کرده، قابل توجه است. فکر میکنم که شاملو به عنوان شاعر و فرهنگنویش، نامش در ادبیات فارسی خواهدماند، ولی به عنوان مترجم و ژورنالیست و اینها فکر نمیکنم نامی از او بماند. گفتم: «کتاب هفته» یا دیگر نشریههای ادبی- فرهنگیای که در آن سالها منتشر میشد چه تفاوتهایی داشت؟ گفت: در واقع بنده کتاب هفته را نمیخواندم. ولی روی هم رفته نشریه جالبی بود و در آن موقع مغتنم بود. به هرحال جزو کارهای شاملو بود. در هرصورت من همکاری خیلی محدودی با «کتاب هفته» داشتم. گفتم: با «کتاب جمعه» چطور؟ گفت: آنجا هم من دو مقاله برای شاملو فرستادم که چاپ شد. از کتاب «روشنفکرن روس». غیر از این من همکاری دیگری در این نشریه نداشتم. گفتم: چهقدر به کار شاملو در ترجمه اعتقاد دارید؟ . . .»
روزنوشت؛ یک گفتوگو با نجف دریابندری؛ مهدی مظفری ساوجی؛ انتشارات نیلوفر؛ چاپ چهارم؛ ۱۳۹۹؛ ص ۴۷
(خواندن گفتگوی نجف دریابندری، حتما لذتبخش است حتی اگر برخی قضاوتهایش باب طبعمان نباشد.)
«بهار گذشته، در امتحان تعلیمات دینی یکی از مدارس دخترانه مسکو، ابتدا معلم و سپس اسقف اعظمی که در مجلس حضور دارد، از دختران محصل سئوالاتی درباره دهفرمان و بخصوص فرمان پنجم («تو کسی را نخواهی کشت!») میکنند. هرگاه پاسخ درست است، اسقف سئوال دیگری را نیر مطرح میکند «آیا در قانون خداوند کشتن همواره و در همه موارد ممنوع است؟». دختران بیچاره، بدین ترتیب به وسیله آموزگاران خود به انحراف کشیده میشوند و پاسخ میدهند: «خیر، نه همیشه، چرا که در جنگ و اعدام کشتن مجاز است. شاهدی عینی دارم که برایم تعریف کردهاست: یکی از این دختران معصوم که مورد همین سئوال قرار میگیرد که «کشتن، آیا همواره گناه است» سرخشده با قاطعیت و هیجان پاسخ میدهد: «بلی همواره!». دخترک در برابر تمام سفسطههای اسقف ایستادگی میکند و پیوسه همان پاسخ را تکرار مینماید که کشتن در همه موارد و همواره ممنوع است. این نکته حتی در تورات هم آمدهاست؛ و حضرت مسیح از این هم بالاتر میگفت و نه فقط کشتن بلکه هرگونه آزاررساندن به همنوع را ممنوع کردهبود. سرانجام اسقف مزبور با تمام شکوه جلال و تمام قدرت و توان خود در سخنپردازی، ناچار لبهای خود را فروبست و دختر جوان پیروز شد.
آری، مسلما میتوانیم در روزنامههایمان درباره پیشرفت هوانوردی، پیچیدگی مناسبات دیپلماتیک، کلوبها، آخرین کشفیات و بهاصطلاح آثارهنری تا دلمان بخواهد داد سخن دهیم. و کلام آن دختر جوان را مسکوت گذاریم! اما هرگز نخواهیم توانست اندیشه او را از میان ببریم. چرا که هر فرد مسیحی، هرچند تا حدودی با ابهام، همانگونه احساس میکند. سوسیالیسم، آنارشیسم، ارتش نجات، رشد فزاینده جنایت، بیکاری، تجملات کثیف زندگی ثروتمندان، که پیوسته افزایش مییابد، سیهروزی فقرا و بالارفتن هولناک میزان خودکشی و . . همه اینها که شرایط موجود کنونی را میسازند، گواهی بر تضاد درونی انسانها هستند. تضادی که باید حل شود و حل هم خواهدشد. گرهگشودن از این تضاد، ظاهرا در جهت پذیرفتن قانون عشق و محکوم ساختن هرگونه استفاده از خشونت انجام خواهدگرفت»
تولستوی، نویسنده بزرگ روس، جمله معروفی دارد. میگوید: «سفر خوب است چون برمیگردیم خانه!» این جملهمختصر اهمیت و عمق وابستگی ما به خانه را بهخوبی تصویر میکند. ما خانه را مامن و پناهگاه خود میدانیم. حتی خیلی فرق ندارد مالکیت خانه هم به ما تعلق دارد یا اجارهنشین هستیم. خانه اجارهای را هم «خانه خودمان» تصویر و تعریف میکنیم. بیرون از خانه، ممکن است هزار غوغا به پا باشد، ولی داخل خانه، پشت در، ما امن هستیم و آرام. در این خانه ما آرزوهای خود را میشماریم و تا میتوانیم خیالپردازی میکنیم.