«چندسال پیش مهندس حسن کتیبه رادر یک مهمانی خصوصی دیدم. در همان دیدار اول، احساس کردم او از یک روحیه خاص انسانی برخوردار است. خاص. من که در ارتباط با کارم ملاقات و حشرونشر زیادی با پیشکسوتها داشتم، هنوز هم دارم و خواهمداشت، وقتی ایشان را دیدم، حس کردم جنم دیگری دارد». اینها نخستین جملات سارا عابدی کارگردان مستند «فیدوس» استکه در یکصدوبیستمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. او حس میکند شخصیت و زندگی این مرد درونمایه لازم برای یک مستند ماندگار را دارد. با اینحال هنوز مردد است. با دوست هنرمندش، تصمیم میگیرد در کلاس آموزش انگلیسی مهندس شرکت کند. در جریان این آموزش متوجه میشود «مهندس حسن کتیبه دو ویزگی خاص دارد: یک، روش خاص زندگی؛ دو، پیشینه کاری. او حتی به برخی رفتارهای ما و حتی فکرهای ما ایراد میگرفت و میگفت «سم است، نکنید این کار را!». به عبارتی، تنها معلم زبان نبود.
یکصدونوزدهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان اختصاص به نمایش فیلم «چرند پرند» داشت. بهانهای برای زدن نقبی کوچک به زندگی و زمانه علیاکبر دهخدا، که از نوادر روزگار بود. این مستند را صادق جعفری ساخته. فیلمسازی که بیشترین علاقه را به ساخت آثار سینمایی اجتماعی دارد. او در نشست پس از نمایش فیلم میگوید «ساخت این فیلم سه سال طول کشید. پژوهشهایی که درباره دهخدا داشتیم و نکات و مدارک جذابی که پیدا کردهبودیم ما را در برابر این پرسش قرار دادهبود که این اطلاعات را چگونه ارائه کنیم!» این سخن کارگردان شبیه سخن بسیاری از مستندسازان استکه وقتی به عمق موضوع و بزرگی شخصیت مورد نظر پی میبرند، متوجه میشوند که برخورد با چنین شخصیتی چندان ساده نیست. به این دلیل است که تلاش میکنند روشهای متفاوتی را امتحان کنند تا راهی برای شیوه ارائه درست پیدا کنند. جعفری ادامه میدهد و میگوید «اول خواستم همهش چرندپرندخوانی کنم!
در یک کشور و در میان یک ملت، به ندرت اتفاق میافتد تصنیف یا ترانهای نسل به نسل خواندهشود و هر روز بر شادابی و زایش آن افزوده شود. در میان چند تصنیف معروف و ماندگار ایرانی، «مرغ سحر» به دلایل متعدد جایگاه خاصی دارد. انگار بخشی از هویت فرهنگ موسیقی ما شدهاست. اثری ازمرتضی نیداوود روی شعر محمدتقی بهار که گفته میشود اولین بار در جشن ششمین سال انتشار نشریه ناهید در سال ۱۳۰۶ خورشیدی اجرا شد. بعدها و در مناسبتهای مختلف این تصنیف بازخوانی شده، ریتم و رنگآمیزی تازهای پیداکرده. شایدآخرین یا یکیاز آخرین اجراهای این تصنیف با صدای فرهاد باشد که اجرایی کوبنده و بسیار متفاوت است. در یکصد و هیجدهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند «مرغ سحر» ساخته مهدی باقری به نمایش درآمدو با اقبال عمومیو خوب مخاطبان روبرو شد. این فیلم نخستین ساخته این کارگردان است. میگوید «حدود دو دهه پیش فرید رشتیان دفتری داشت برای تولید آثار هنری و مستند. کسانی مثل مهرداد اسکویی و دوستان دیگر هم در کنارش بودند.
مصطفی آلاحمد فیلمساز پرتلاشی نیست. گزیدهکار است. به نظر میآید به جز مستند «نویسندهبودن» که پرتره جلال آلاحمد است مستند بلند دیگری ندارد. اورا بهصورت حضوری در نشست پساز تماشای اثرش ندیدیم. کمی کسالت و کمی هم برنامهریزی ناقص ما این فرصت را از مخاطبان گرفت. اما در ابتدای نشست از طریق ارتباط صوتی انگیزهاش درباره ورودبه دنیای جلال آلاحمد را جویا شدیم. از حرفهای کارگردان میشد فهمید که قصد پیشینی برای ساخت این پرتره نداشته ولی خوشحال است که وارد دنیای این نویسنده و روشنفکر شدهاست: «واقعیت آن است که چهره جلال آلاحمد در هالهای از ابهام قرار دارد. عدهای او را کاملا منفور میشمارند و نقد و حتی اهانت زیاد در برابرش دارند. در مقابل کسانی هم هستند که از او بت مجسم ساختهاند. کار به جایی رسیده که برخی او را در حد پایهگذار فکری انقلاب اسلامی تلقی میکنند و نوشتههای اورا در شراکت با آثار دکتر علی شریعتی خوراک اصلی جوانان برای برپایی انقلاب تلقی میکنند.
بیتردید محمدابراهیم باستانی پاریزی از چهرههای نابویگانه فرهنگمعاصر ایراناست.فرزند ملاآخوندی از دیار کرمان و نشسته بر کرسیهای معتبر دانشگاهی کشور. نمیتوان او را به یک صنف معرفی کرد. هم مورخ است، هم شاعر. هم پژوهشگر فلسفه اجتماعی است هم مولف زبان وفرهنگ عامیانه. هم هنرمندان رامیشناختو رفاقت داشتهمنسخهپژوهان آکادمیک و معتبر را. از یک سو با ایرج افشار حشر و نشر داشت از سوی دیگر با خسرو سینایی. ساختن پرتره چنین شخصیت چندوجهی طبعا کار هرکس نیست. اصولا حتی انتخاب وجهی از وجوه زندگی و فعالیت این نوع چهرهها برای مستند خودش مساله است. به همین خاطر پس از تماشای مستند «از پاریز تا پاریس» اثر سید جواد میرهاشمی در صد و شانزدهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، همه علاقمند بودند بدانند چه شد که کارگردان به سراغ این چهره چندوجهی رفت.
داستان قیصر امینپور از آن دسته داستانها است که مخالف و موافقش در دو سر یک طیف نه چندان بلند قرار دارند. عموما یا مخالفند یا موافق. میانه کم است. در یکصدوپنجمین شبفیلم خانه اردیبهشت اودلاجان مستند«حرف آخر عشق»ساخته شهاب عموپور نمایش دادهشد. مانند بسیاری از جلسات پس از نمایش فیلم، بیشتر صحبتها حول شخصیت قیصر امینپور بود تا درباره ساختار و فرم فیلم. مخاطبی میگفت: «امینپور از گذشتهاش نبرید ولی در گذشته هم نماند.» همین مخاطب درباره خود فیلم هم معتقد است «فیلم کند بود. تنوع بصری نداشت. غالبا قابهایی بود از چهره اشخاصی که درباره او حرف میزدند. همه هم تعریف میکردند». بهباور این مخاطب اگر به جای این قابها شعرهای قیصر خواندهمیشد و متناسب با مضمون آن شعرها پسزمینههای مناسب گذاشته میشد، بهتر و گویاتر میشد. مخاطب، در ادامه به روند شعری قیصر امینپور هم اشاره میکند و معتقد است «هرچه میگذشت، شعرهای امینپور تلختر میشد. درحالیکه شاعر باید هر روز نسبت به روز قبل آرمانگرا تر شود. چه اتفااقی افتاده یا چه روندی در زندگی قیصر بوده که شعر و کلام او را روز به روز تلختر میکرد. در فیلم نشان نمیدهد». این باور را برخی دیگر از مخاطبها هم داشتند و معتقد بودند فیلم اطلاعی از زاد و رشد شاعر نمیدهد.