ارتفاع و مقیاس در شهر!

ارتفاع و مقیاس در شهر!

در این متن به نقش مقیاس شهری در تعریف هویت معماری پرداخته می‌شود. یک معمار ایرانی گفته بود «ما معماری نداریم» چون به‌نظر او آسمان‌خراشی در ایران وجود ندارد. این دیدگاه باعث طرح این پرسش می‌شود که آیا معماری با ارتفاع ساختمان و تعداد طبقات تعریف می‌شود یا نه. با اشاره به شهرهای آمریکا در اوایل قرن ۲۰، نویسنده تأکید می‌کند که بلندمرتبه‌سازی نشان‌دهنده سطح فناوری، جمعیت، سلیقه زیبایی‌شناسی و در نهایت مقیاس ذهنی و اجتماعی شهر است. در مقابل، برخی معتقدند ساختمان‌های بلند با «مقیاس انسانی» ناسازگارند و به روح و روان لطمه می‌زنند، ولی تعریف دقیق این مقیاس همچنان محل بحث است.

الگوهای شهری!

الگوهای شهری!

چه می‌شود که به یک‌باره یا در طی دوره‌ای کوتاه شکل و شمایل ابنیه شهری به سمت و سویی خاص می‌رود. مثلا، در سال‌های چهل و پنجاه سده گذشته، پس از پیدایش محله یا پهنه نارمک، معابر و خیابان‌های شطرنجی در شهر شکل گرفتند که عموما پنجره‌های قدی خانه‌هایش رو به کوچه یا خیابان بود. یا در دوره‌ای نمای سنگی ساختمان مد شد و چون سنگ قیمت کمی نداشت، سنگ‌های نواری چینی الیگودرز نماهای ساختمان‌ها را پوشاندند. باز به یاد می‌آوریم چگونه موزاییک در خانه‌ها و حتی پیاده‌روهای شهر نشست و کف آجر حیاط‌های خانه‌ها که تناسب اقلیمی بیشتری با محیط داشتند از دور خارج شد. در سال‌های اخیر نماهای رومی و یونانی معماری نماهای ساختمان‌های زیادی را تغییر دادند. و خیلی مثال دیگر. شاید بشود گفت آن‌چه که سبب رونق این یا آن مصالح در ساختمان یا در شهر می‌شود منوط به قیمت مصالح، دستمزد و سهولت اجرا است. البته نه همیشه. اما در بسیاری از موارد هزینه‌های سنگینی برای نما می‌شود که فاقد ارزش معماری است. آورده‌ای برای بنا ندارد. مثل همین رومی و یونانی. چرا چنین می‌شود؟ در اغلب موارد شاهد آنیم که مردم برای خانه‌های خود و ساختمان خود خوب خرج می‌کنند ولی نتیجه آنی نیست که به ارزش‌های زیبایی‌شناسی شهر افزون کند. در مقابل در دوره‌های مشخصی شاهد معماری‌های مقبول و ساده‌ای هستیم که دارای ارزش‌های معماری هستند. مثل خانه‌های آجری دوره دوم پهلوی که نمونه‌های فراوان آن را می‌توان در طول خیابان فرصت تهران از انقلاب تا کریم‌خان زند دید.

پیاده‌راه‌های شهر!

پیاده‌راه‌های شهر!

بسیاری از ما ها «پیاده‌راه» را با «پیاده رو» اشتباه می‌کنیم. البته این خطا مختص ایران نیست. در بسیاری از کشورهای عالم، از اروپا و آمریکا تا آسیا و آفریقا، اصطلاح و مفهوم «پیاده‌راه» چندان تبیین و مشخص نشده‌است. خوشبختانه در ایران حدود سه دهه پیش این مفهوم شهرسازی وارد ادبیات شهری ما شد. باخبر هستیم که یک طرح مطالعاتی مقبول با مضمون «طرح مطالعات جامع پیاده‌راه‌های تهران» توسط مشاوری خوشنام انجام شد که نتایج خوبی هم داشت. اما همان زمان هم همه می‌دانستند تحقق و اجرایی‌شدن این مطالعه چندان قریب‌الوقوع نیست. در آن زمان تنها ۲۳ شهر اروپا چنین مطالعاتی داشتند و برخی از آن‌ها به مرحله اجرا رسیده‌بود. اما همین که چنین مفهومی وارد ادبیات معماری و شهرسازی ما شد، نتایجی هم به بار آورد. از جمله تعریف چند «پیاده‌راه» فرهنگی و گردشگری در شهر. مثلا فاصله بین میدان فردوسی و میدان انقلاب به دلیل وجود مراکز و کانون‌های فرهنگی و دانشگاهی متعدد درآن به عنوان «محور فرهنگی» تعریف شد و پیشنهادهایی هم برای ارتقای منزلت فرهنگی آن ارائه شد. مضمون طرح این بود که یک شهروند ایرانی می‌تواند در این محور حرکت کند و لذت فرهنگی ببرد. آن هم به دلیل وجود فعالیت‌های متنوع فرهنگی و هنری در آن محور. یا محور «تالار تا تالار» تعریف شد که پیاده‌راهی بود بین تالار رودکی و تالار شهر. و چند محور دیگر. اما فرق بین «پیاده‌راه» با «پیاده‌رو» چیست؟ پیاده‌رو یعنی خطی بین سواره و جداره. کارکردش جدا کردن مسیر پیاده از مسیر سواره است. اما «پیاده‌راه» محوری است که ابتدا و انتهای تعریف‌شده و معنادار دارد و برای رسیدن از این سر به آن سر، از ایستگاه‌هایی معنادار و مشخص رد می‌شویم.

راه برویم و حرف بزنیم!

راه برویم و حرف بزنیم!

جمله‌معروفی هست‌که«شهر بدون‌حضور مردم درخیابان‌ها می‌میرد» و همین جمله، امروز سرمشق بسیاری از طرح‌های کلان شهری است. حضور مردم در خیابان هم جنبه تفریحی و تفرجی دارد، هم جنبه ضروری و اجباری. علاوه بر این‌ها، حضور مردم در سطح شهر نوعی آرامش اجتماعی به بار می‌آورد. در جریان جنگ‌های شمال و جنوب آمریکا، به نقل از کتاب «تام‌پین» وقتی سردار پیروز به همراه فرماندهانش در شهرِ فتح‌شده قدم می‌زد، از این‌که در شهر کسی نیست و پرده همه پنجره‌ها کشیده است و درها بسته؛ به همراهانش می‌گوید «این وضع مرا می‌آزارد! نمی‌دانم پشت درها و پنجره‌های بسته و پرده‌های آویخته چه می‌گذرد و چه می‌گویند. کاش همه مردم شهر الان در خیابان بودند!» این نگاه به حضور مردم در شهر نگاه حاکمیتی است و البته نوعی خرد و عاقبت‌اندیشی هم دارد. اما از نگاه معماران و شهرسازان، حضور مردم در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر نشان سرزندگی و حس تعلق مکان است. البته، مردم بخواهند یا نه به خیابان می‌آیند، چون باید نان و روزنامه بخرند و مدرسه و دکتر بروند؛ ولی این حضور، اجباری است.

تفریح عمومی

تفریح عمومی

سرزندگی شهری صرفاً با گل‌کاری و ایجاد پارک به‌دست نمی‌آید، بلکه نیازمند زیرساخت‌های اساسی مانند آموزش، بهداشت، امنیت و امکانات تفریح عمومی است. فضاهایی مانند سینما، تئاتر و ورزشگاه نه‌تنها پاسخ به مطالبات اجتماعی‌اند، بلکه خود به ارتقای فرهنگ و رفتار مدنی مردم کمک می‌کنند. در جامعه مدرن، تفریح عمومی فرصتی برای گفتگو، تخلیه هیجان و تجربه‌ی جمعی است، نه صرفاً سرگرمی یا نزاع.

زندگی شهری

زندگی شهری

در بین اهالی هنر، این حرف می‌چرخد که اگر ونگوگ به پاریس نمی‌آمد و در آبادی کوچک پدری می‌ماند، هرگز ونگوگ نمی‌شد. در مورد پیتر زومتور، معمار جهانی، هم چنین حرفی می‌زنند که اگر در روستای خودش می‌ماند و به شهر بزرگ نمی‌آمد، هرگز این نمی‌شد که الان هست. این‌ها یعنی چه؟ یعنی این‌که مقیاس شهر در تفکر ما شهرنشینان تاثیر مستقیم دارد. اگر به مثال مشخص شهرک اکباتان برگردیم قضیه کمی روشن‌تر می‌شود: کل مساحت این شهرک دو کیلومترمربع است. یعنی دویست هکتار. در این محوطه محدود برای حدود ۶۴ هزار نفر ظرفیت سکونت وجود دارد. شهر سمنان ۲۲۰۰ هکتار مساحت دارد. یعنی یازده برابر این شهرک. در آن‌جا حدود ۱۹۰ هزارنفر سکونت دارد.یعنی سه‌برابر شهرک اکباتان. مقایسه کاملا گویا است. در یازده برابر زمین، سه برابر مسکن وجود دارد. یعنی اتلاف زمین خدا و امکانات طبیعی. مدیریت اکباتان برای نگهداری شهرک از هر شهرک‌نشین برای ۳۱ مترمربع هزینه خواهد گرفت و در سمنان هر نفر باید هزینه نگهداری ۱۱۵ مترمربع را بپردازد. در سمنان در هرهکتار زمین ۸۶ نفر دیده می‌شود، در شهرک اکباتان ۳۲۰ نفر! یعنی در شهرک اکباتان شما پشتتان به عده زیادی گرم است تا در سمنان. این‌ها درس‌های بسیار مهمی در ادبیات اجتماعی است. شهرسازی و معماری نقش اصلی در بسترسازی این یا آن تفکر اجتماعی دارد.