دکان بقالی

دکان بقالی

در علم اقتصاد، بحثی است درباره شیوه توزیع کالا. به‌ویژه در حوزه کالاهای مصرفی روزانه و خانگی. گفته می‌شود دو روش عمده توزیع کالا وجود دارد: مدرن و سنتی. آن‌چه که برای ماها آشناتر است، به خصوص برای اهالی شهرهای کوچک، شیوه توزیع سنتی است. به بقالی سر کوچه می‌رویم و سلام و علیکی با فروشنده می‌کنیم و یکی دو قلم جنس هم می‌خریم، به‌شوخی یا جدی، چانه هم می‌زنیم. معمولا اگر مدت اقامت و زندگی ما در آن محل زیاد باشد، همین فروشنده یا بقال، تبدیل به جعبه اخبار ما هم می‌شود.

دکه روزنامه‌فروشی!

دکه روزنامه‌فروشی!

می‌توان، به ایجاز چنین گفت که برای شناخت روحیات یک محله و حتی شهر می‌توان به روش‌های بسیار ساده فضای گفتگو ایجاد کرد. حتی اقدام بسیار عادی و حتما ضروری، مثل پاکیزگی و آراستگی کوچه می‌تواند موجب مودت عمومی شود. تجربه نشان داده مردم در کوچه تمیزو آراسته زباله نمی‌ریزند. مردم روی دیوارهای معمارساز و تمیز شعار نمی‌نویسند. این‌ها همه نشانه است.

هر محله یک نشریه!

هر محله یک نشریه!

یکی‌دو دهه است‌که در تمام عالم بر کوس توسعه محله‌ای می‌کوبند. جهان، پس از تکه‌پاره‌کردن‌های افراطی شهرها و ازبین‌بردن محله‌ها دوباره به ارزش‌ها و درون‌مایه‌های محله و توسعه محله‌محور رسیده و ساختار محله‌ای شهر را مناسب‌تر و پرثمرتر از قطعه‌بندی شهری می‌داند.

شهرموزه

شهرموزه

هرسال یک روز را به عنوان روزه موزه‌ها جشن می‌گیرند. کی‌ها؟ مردم جشن می‌‌گیرند؟ دولت یا نهادهای عمومی؟یاشاید سازمان‌های مردم‌نهاد؟ از پاسخ این سوال می‌گذریم چون، متاسفانه، پاسخ خوبی در پی ندارد. پاسخی که ما را به بزرگداشت واقعی موزه‌ها و شناخت ارزش و ضرورت وجودی آن‌ها رهنمون شود. همین‌قدر می‌دانیم که متاسفانه موزه و موزه‌داری اصلا جزو مسائل و دغدغه‌های مردم نیست. احتمالا اگر از رادیوو تلویزین چیزی درباره‌ش نشنوند یا نبینند حتی متوجه نمی‌شوند که روزی به این نام در تقویم وجود دارد. این امر اصلا قصوری را متوجه مردم نمی‌کند. موزه نقشی در زندگی مردم ندارد. متاسفانه. شاید یکی از دلایل این امر آن است که موزه‌ها به معیشت و زیست امروز وصل نمی‌شوند. شاید هم دلایل دیگر. در این‌جا دنبال تحلیل و تعلیل نقش موزه در زندگی مردم نیستیم. به موضوع دیگری نظر داریم: شهرموزه! اگر در ادبیات شهری ما در سال‌های اخیر مفاهیمی چون باغ‌موزه و خانه‌موزه مطرح شده، جادارد عنوان شهرموزه هم به آن‌ها اضافه شود. اما شهرموزه یعنی چه؟با اطمینان و بدون تردید می‌توان گفت در ایران و در تمام شهرهای عالم، بدون تردید هر شهر و روستا چیزی برای یادآوری دارد. برای ملموس‌شدن موضوع فقط به تهران اشاره می‌کنیم. آیا مهم نیست مردم بدانند «نهر کرج» چه بوده و چه نقشی در زندگی مردم داشت و بعدها چگونه تبدیل به بولوار کشاورز شد؟

با یک گل بهار می‌شود؟

با یک گل بهار می‌شود؟

وقتی می‌گوییم «با یک گل بهار نمی‌شود»، لحنی از ناامیدی در آن است. به دلیلِ رخوت و تلخی‌های ممتد و مستمری که در طول تاریخ داشته‌ایم، اصولامردم چندان امیدواری نیستیم. در طول سال‌ها و سده‌ها انواع مصیبت‌ها و بلایای طبیعی و انسانی را شاهد بوده‌ایم و صدها نامرادی و خلف وعده را تحمل کرده‌ایم. به همین خاطر اگر هم جایی یا زمانی اتفاق میمونی بیفتد و حرکت زیبایی شروع شود، به‌صورت خودکار و فوری واکنش نشان می‌دهیم و می‌گوییم با یک گل بهار نمی‌شود. یعنی این‌که امیدوار نباشیم. این خوشی هم گذرا است و دوامی ندارد. اما، آیا، این نگاه و زاویه دید درست است؟ آیا با یک گل بهار نمی‌شود؟ چرا می‌شود. وقتی قرار است بهار بیاید، هر یک گل و هریک گیاهی که سر از زمین بیرون می‌آورد یا شکوفه می‌کند، نشانه است. نشانه آمدن بهار. اما این صحبت امروز چه به کار محله و شهر می‌آید؟ نکته همین‌جاست. درموارد بسیاری، مدیران و برنامه‌ریزان شهری کل یک محله یا شهر را منوط و منتظر طرحی بزرگ و شاخ‌شکن می‌کنند. دستی به سر و روی محله و شهر نمی‌کشند و همه‌چیز را به آینده‌ای نامعلوم حواله می‌دهند. ولی تجربه بسیاری از ماها عکس این را نشان می‌دهد. در کنار طرح‌های کلان شهری و ملی، همیشه بهانه‌هایی برای کارهای ریز ولی موثری در محله وجود دارد که حکم یک گل را دارند که نشانه آمدن بهار است.

چه کسانی باید شناسنامه محله را بنویسند!

چه کسانی باید شناسنامه محله را بنویسند!

آیا باز هم به روال گذشته باید چشم‌انتظار پیران و بخردانی باشیم که خاطره تعریف کنند و سرگذشت محله را تعریف کنند، یا باید روش تازه‌ای در پیش بگیریم. زمانی که زنده‌یاد شهری چندین جلد کتاب «تاریخ اجتماعی تهران» را می‌نوشت، سامانه‌های مرتب و هوشمند بایگانی وجود نداشت. تمام نوشته‌ها و ذخیره‌کردن اسناد و یادداشت‌ها به صورت دستی و شخصی انجام می‌شد. امروز می‌توان از روش‌ها و فناوری‌های شهرسازی برای ذخیره‌سازی و تدقیق و تکمیل اسناد استفاده کرد و تحت عنوان «سامانه داده‌های مکانی» بستری برای نوشدن روزانه اطلاعات و داده‌ها به وجود آورد. امروزباید دانشکده‌های معماری‌و‌شهرسازی را هم‌گام با دانشکده‌های علوم اجتماعی به‌صورت آکادمیک و گروهی مامور به برداشت دقیق میدانی کرد و وضعیت امروز را در امتداد تطور تاریخی ثبت و ضبط کرد. به نظر نمی‌آید امروز بتوان با اتکا به حافظه افراد کاری فراتر از آن‌چه تاکنون شده، انجام داد. نخست به این خاطر که نسل افرادی که سینه پر از خاطرات گذشته نه چندان دور دارند، رو به اتمام است و دوم به این دلیل که امروز تعریف و تهیه «تاریخ شفاهی» بسیار متفاوت‌تر از گذشته است. نمی‌توان به نقل نظر و خاطره شخص، با هر منزلت و دانش اجتماعی، اکتفا کرد. در ندوین تاریخ شفاهی، در دو یا سه مرحله باید روند تصحیح و تدقیق داده‌ها صورت بگیرد و سپس اقدام به انتشار اطلاعات نمود. برای این‌کار نه فقط آدم‌هایی که خاطره و حرف دارند، بلکه کسانی هم لازم هستند که فن تهیه تاریخ شفاهی را بلدند. این یک امر تخصصی و پیچیده است.