شهر ساخته نمی‌شود، زاده می‌شود!

شهر ساخته نمی‌شود، زاده می‌شود!

گاه به گاه، صحبت از این می‌شود که مثلا پایتخت را باید منتقل کرد. به کجا؟ مهم نیست! در ذات قضیه فعلا فرق‌ندارد به کجا منتقل شود، اصل موضوع جای پرسش دارد. انتقال پایتخت. برای درک بهتر مساله، همه آن‌هایی که صحبت انتقال را می‌زنند، باید از خود و از داناتر از خود بپرسند چه شد که تهران پایتخت شد؟ نکند شما هم به گزاره عوامانه تاریخی اعتقاد داریدکه فلان شاه صفوی از این «قریه» مصفا خوشش آمد و دورش حصار کشید و بعد شد پایتخت! نه تنها پایتخت هر کشور بلکه تک‌تک شهرهای آن «زاده شده‌اند» و دست‌ساخته ماها نیستند. هزاران دلیل و مقدمه لازم است تا یک شهر به وجود آید. چه برسد به پایتخت. در همین سال‌های نه چندان دور در کشور خود ما، وقتی بم و بروات در اثر زلزله نابود شد، یکی از گزینه‌های پس از زلزله این بود که بم ویران را رها کنند و در چند کیلومتری آن‌جا شهری جدید بسازند. بحث‌های مفصلی هم شد و نهایتا استدلال عقلایی عقلا بر مسند نشست که وجب‌به وجب شهر بم قصه‌های خود را دارد و هرگز بی‌دلیل در آن نقطه به وجود نیامده. نمی‌توان شهری را که قصه‌هایی دارد، رها کرد و رفت در یک بیابان ساختمان‌و راه ساخت و اسمش را شهر گذاشت. اصولا شهر به معنای خیابان وساختمان نیست. این همه شهر جدید در ایران ساخته‌ایم. آیا حتی پنج درصدشان خصلت شهر به خود گرفته‌اند؟ اکثریت غالب شهرهای نوبنیاد ما خوابگاه‌هایی بزه‌خیز هستند که با هر گشایشی در ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور ممکن است تخلیه شوند و مردمانش به جایی بروند که «شهر» است.

تهران شهر دانشگاهی؟

تهران شهر دانشگاهی؟

تهران پایتخت ایران است. گفته می‌شود تمام امکانات کشور متمرکز در تهران است. بهترین بیمارستان‌ها، بزرگ‌ترین صنایع، بیشترین سینماها و کنسرت‌ها، الی آخر! اما این تمام داستان نیست. تهران در برخی حوزه‌ها نه تنها سرآمد کشور نیست بلکه نسبت به برخی استان‌ها عقب‌مانده هم هست. یکی از این حوزه، برخلاف تصور عام، حوزه دانشگاه و دانشجو است. طبق آمار، استان تهران نزدیک به ۸۷۳ هزار دانشجو دارد. عدد کوچکی نیست. در نظر بگیریم که کل استان سمنان کمی بیش از ۷۰۰ هزار نفر جمعیت دارد. یعنی تعداد دانشجویان استان تهران حدود ۲۵ درصد بیش از جمعیت یکی از استان‌های کشور است. اما قضیه به همین سادگی نیست. همین استان سمنان نزدیک به ۹۹ هزار نفر دانشجو دارد. یعنی کمی کمتر از ۱۵ هزار نفر در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت استان. اما این عدد در استان تهران نزدیک به ۶۹۰۰ نفر در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت استان است. پس، از نظر نرخ دانشجو، استان سمنان دانشگاهی‌تر از تهران به شمار می‌رود. از این زاویه استان‌های قزوین، یزد و حتی ایلام هم جلوتر از تهران هستند. در قزوین از هر ۱۰۰ هزارنفر جمعیت، نزدیک به ۸۶۰۰ نفرشان دانشجو هستند.

تنوع فرهنگی و آیینی شهر

تنوع فرهنگی و آیینی شهر

جوامع بشری نشانه‌های تقریبا ثابتی دارند. مثلا در هر جامعه‌ای دین یا آیینی رسمی وجود دارد. در هر جامعه بشری روزهای خاصی با نام‌های خاص برای مراسم خاص وجود دارد. در هر جامعه‌ای مردم رفتار هویتمند خاص خود را دارند. شهر و جامعه مثل درخت می‌ماند. یکی میوه می‌دهد، دیگری فقط سایه دارد. یکی درختچه است، و دیگر درختی به بلندای کوه! یکی میوه رنگین، دیگری میوه هم‌رنگ خودش را دارد. یکی زود شکوفه می‌کند دیگر آخر از همه. حال تصور کنیم باغی داریم با تنوعی از درختان مثمر. از شروع زنده‌شدن‌شان با شروع بهار، مرتب و پشت سرهم شاهد شکوفه و جوانه‌زدن‌های این درختان خواهیم‌بود. تا یکی شکوفه‌ش می‌ریزد آن‌یکی شکوفه می‌زند. و هریک از آن‌ها با رنگ و نقش خاص خود. این رفتار ادامه دارد تا فصل میوه‌دهی. تا نوبرانه میوه اول را مزه‌مزه نکرده‌ایم، درخت بعدی میوه می‌دهد و همین‌طور الی آخر تا پایان فصل میوه و شروع خواب زمستانی. چقدر زیباست این تابلو باغ درخت مثمر!
شهر مثل باغ است. اگر در شهر و دیارمان از تمام اقوام و ادیان عالم نماینده داشته‌باشیم، تمام سال را با مشاهده و تجربه تک‌تک مراسم های دینی و ملی آن‌ها را سپری خواهیم‌کرد. هریک از این مراسم چراغی خواهندبود بر بستر اجتماعی شهر که از تاریکی‌ها کم شود و روشنی‌ها بیشتر شوند. در یک شهر دموکراتیک همه ادیان و اقوام فرصت می‌یابند مراسمات خود را با شکوه و منزلت تمام برگزار کنند و همین شکوه مراسم سبب می‌شود جامعه به احترام آن آیین سر تعظیم فرود آورد. همین تعظیم و احترام یعنی اجتناب از خشونت. یعنی پذیرفتن دیگران. جامعه شهری متمدن چنین ویژگی‌هایی باید داشته‌باشد

جشن‌ها، ملات اتحاد و انسجام

جشن‌ها، ملات اتحاد و انسجام

در چند روز گذشته مراسم شب یلدا در تمام کشور برگزار شد. تقریبا، همه مردم در آن شرکت کردند. فارغ از دین و آیین و مرام. آن‌که عرق ملی خود را وثیقه این مراسم کرده‌بود، همراه با آنانی که صله رحم و آیین دینی را منشا و موجب تداوم این جشن می‌دانستند، هرکدام به روش خود، این روز و شب را جشن گرفتند. بعضی‌ها در رستوران‌ها و کافه‌ها رفتند برخی دیگر به منزل اقوام و دوستان. این امر یک علامت بزرگ برای مدیران کشور دارد: اسباب جمعی‌زندگی کردن و جمعی لذت بردن از زندگی در میان ایرانیان رسمی دیرینه است. باید پذیرفت آن‌چه که تمام مردم ایران را در یلدا و یلداها دور یک سفره می‌نشاند، تاریخ غنی و پر از رمزوراز این مملکت است. در این روزها متوجه شدیم، کلیمی و نصارا همان‌قدر شور برگزاری این جشن را دارد که سنی و شیعه و صابئی. نخ تسبیح مودت و اتحاد این مردم، بخواهیم یا نه، ایران است و ایرانی. چه نعمتی بالاتر از این که مردم به داشته‌های تاریخی و ملی خود وفادار باشند و آن را وجه‌الضمان رفاقت و مودت بین خود قرار دهند. بنابراین، نکوداشت چنین جشن‌هایی نکوداشت ارتباط و مناسبات بین مردم است.
هیچ تردیدی نیست مردم با جشن و سرور بهتر باهم می‌جوشند تا با نفرت و سوگ. جشن و سرور تاثیر ماندگار در شخصیت و رفتار آدمی دارد. هیچ‌کس دوست ندارد وقتی به خویش و آشنایی می‌رسد از مصیبت‌ها و تلخکامی‌ها بگوید (مگر این‌که از نظر فکری و روانی مشکل داشته‌باشد).

کدخداهای مدرن!

کدخداهای مدرن!

در عرف اجتماعی ما عنوان کدخدا معانی و مصارف زیادی دارد. از آن، هم می‌توان بار منفی گرفت هم بار مثبت. بار منفی بدین‌خاطر که نمایانگر حکومت فردی است. هرچه او بگوید همان است. این یعنی پادشاهی در مقیاس روستا. در این وجه، کدخدا اگر منصف و دلرحم باشد، مصداق دیکتاتور صالح در مقیاس روستا می‌شود اگر خشن و سخت باشد، می‌شود دیکتاتور به تمام معنا. در هرحال نماد حکومت فردی است. و البته نماد جهان پیشامدرن. جهان مدرن یک ویژگی اساسی دارد: سیستم است که حکومت می‌کند نه فرد. پس جایی برای کدخدا ها در این جهان نیست. اما در عرف و عوالم ما ایرانی‌ها کدخدا وجه مثبت هم داشت. چنانی که در مثل و اشعار ما هم خودش را نشان می‌دهد. مثلا اگر بخواهیم روشی برای مصالحه و رفع کدورت پیشنهاد کنیم می‌گوییم دعوا را با کدخدامنشی حل کنید. یعنی کار به دعوا و قاضی و مستنطق نکشد بهتر است. یا کسی را که قدرت حل و رفع کدورت‌ها را دارد، با عنوان کدخدا خطاب می‌کنیم. حالا پرسش آن است‌که اگر بخواهیم این کدخدای خوب را که نماد مدیریت فردی است در جهانِ مبتنی و متکی بر سیستم تعریف کنیم چه نهاد یا عنوانی را خواهدداشت. واقعیت آن است که در تمام ادوار تاریخ بشر، به‌هرحال، دوستی‌و دشمنی بوده و خواهدبود. در تمام اعصار همیشه نیاز به شور و مشورت و پذیرش حرف یک بزرگ یا مصلح مطرح بوده و خواهدبود. امروز به کجا باید پناه ببریم واین نوع موضوعات را حل کنیم؟ کجا یک ریش‌سفید بیابیم؟

پایداری نهادهای مدنی

پایداری نهادهای مدنی

سازمان‌ها و انجمن‌های مردم‌نهاد چگونه و تحت چه شرایطی می‌توانند تداوم داشته‌باشند و در زندگی مردم نقش بازی کنند؟ این پرسشی است به عمق تاریخ و به وسعت جهان. برای درک اهمیت این پرسش لازم است نخست به این پرسش پاسخ دهیم که چنین نهادهایی چگونه شکل می‌گیرند و حتی چرا باید شکل بگیرند. یک نهاد اجتماعی بر اساس چه نیازی به وجود می‌آید و آیا آن نیاز را مرتفع می‌کند یا باید بکند یا نه؟ نخستین گزاره در پاسخ این رشته پرسش‌ها آن است که هر نهاد و تشکلی در ارتباط با یک نیاز یا نفع به وجود می‌آید. اگر چنین نباشد، یا اصولا شکل نمی‌گیرد یا دوام نمی‌آورد. چند مثال دم دستی می‌تواند این موضوع را روشن کند. در اوایل بعد از انقلاب برخی نیازهای روزمره مردم به‌صورت جیره‌بندی و محدود توزیع می‌شد، مثلا می‌گفتند برای هر راننده در سال دو حلقه لاستیک تعلق می‌گیرد و متولی توزیع این لاستیک‌ها اتحادیه مثلا کامیونداران بود.