در روزهای۳۰ آبان و ۱، ۲، ۷، ۸ و ۹ آذر برنامه ابتکاری «مستند ببینیم و لذت ببریم» با نمایش ۱۸ مستند در شش روز، در خانه اردیبهشت اودلاجان برگزار شد. در این شش روز، هرروز سه فیلم را تماشا کردیم و البته که لذت بردیم. همانگونه که پیشبینی و برنامهریزی شدهبود، این هیجده مستند از هیچ فیلتر یا ارزیابی رایج در چنین رویدادهایی نگذشتهبودند. درست است که این رویداد، به نوعی، «جشن» بود، ولی قرار بر این گذاشته شدهبود که فیلمهای داوطلب، بدون ارزیابی و گزینش به نمایش در بیایند. نکته جالب آنکه نه تا از هیجده مستند نمایش اولشان را تجربه کردند. در میان این هیجده مستند، حداقل شش یا هفت مستند بود که ظرفیت نمایش مجدد با هدف بحثوگفتگو درباره فرمو محتوا را داشتند. حتما، در میان مستندهای نمایش دادهشده، آثاری بودند که موضوعی کاملا نو و جدی داشتند و باید مجدد دیده شوند و دربارهشان بحث شود. اگر خلاصه کنیم، رویداد موفقی بود و باید بارها و بارها در سالهای دیگر تکرار شود.
راست میگویند «چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد». شهروز توکل، کارگردان مستند «نواجش»که در یکصد و سیوششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد، وقتی از چگونگی ساخته شدن فیلمش میگوید، گویی قصه همان بازیهای چرخ بازیگر را تعریف میکند. «چندسال پیش، به درخواست دوستانی از طبرستان، دعوت شدم مستندی با موضوع احمد محسنپور بسازم. پیشبینی میشد بشود در عرض یکهفته آن را جمع کنیم. ولی چنین نشد». او به یاد میآورد وقتی گفته شدهبود که احمد محسنپور نوازندهای نابینااست، ضمن احترام به دعوت دوستان، تصور میکرده «این هم مثل بسیاری مستند های مشابه» خواهدشد که کمی اشک به چشم آورد و کمی مرحبا و تمام.
موسیقی مازندران، یکی از زیباترین رنگهای تابلو بزرگ موسیقی ایران را نمایندگی میکند. در این میان، شخصیتهای خاصی هم هستند که نه تنها بخاطر این موسیقی، بلکه بخاطر خودشان و زندگی یگانهشان، تلالو خاصی به این موسیقی میدهند. مثل «احمد محسنپور» که از برجستهترین نوازندگان مازندران و ایران است و موسیقی سینه به سینه در مازندران را ثبت و ضبط کرده است راجع به تاریخچه آنها تحقیق کرده و از این طریق خدمت بزرگی به موسیقی مازندران کرده است. کمانچه را باید با ساز او شنید و لذت برد. جالب آن است که این نوازنده و پژوهشگر بزرگ نابینا است.
در مستند «نواجش» با این هنرمند و موسیقی مازندران آشنا میشویم. خواهیم دید چه هنرمندان بزرگی برای تلمذ پیش این نوازنده مازنی میرفتهاند.
به نقل از فرهاد ورهرام، در سالهای هفتاد سده قبل، به ابتکار مدیریت حوزه هنری انقلاب اسلامی، ساخت یک رشته مستند با موضوع آخرین بازماندگان موسیقی اقوام در دستور قرار گرفت با عنوان کلی «آیینه و آواز» که توسط کارگردانان مطرح آن زمان ساختهشدند. از جمله این کارگردانها زندهیاد محمدرضا مقدسیان بود که با بهرهگیری از پژوهشهای محمدرضا درویشی، دو مستند ساخت از جمله «عاشیق اصلان طالبی». این فیلم در یکصد و سیوپنجمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد و نظرات متفاوت مخاطبان را به همراه آورد. این فیلم افتوخیر زیادی ندارد و در قالب یک داستانواره کوتاه، اجازه میدهد عاشیق حرفهای خود را بزند و قطعاتی را با ساز بخواند. در ابتدا با گردش دوربین با خانه معمولی و حتی محقر عاشیق آشنا میشویم که او را در حالتی نیمهبستری نشان میدهد. مردی (احیانا پسرش) میآید او را از جا بلند میکند و کمکش میکند لباس بپوشد و همراه او با تاکسی به محل کارشان بروند که یک قهوهخانه کاملامعمولی شهر است با میز و صندلی زواردررفته.
زنده یاد محمد رضا مقدسیان به هر حال یکی از بزرگان سینمای مستند ایران بود و ویژگی اصلی کارهای او عموما این هست که سوژه ها انتخابی هستند.ایشان اصراری نداشتند که به هر حال مستند بسازند به همین خاطر آقای مقدسیان را بایستی با توجه خاصی دید.او به سراغ عاشیق های آذربایجان رفته و در این فیلم عاشیق اصلان طالبی موضوع پرتره اوست.میدانیم که رسمی عاشیقی فقط به عنوان بخشی از موسیقی اقوام مد نظر نیست.عاشیقی در حقیقت بخشی از هویت مردم آذربایجان است.عاشیق ها بیش از آنکه آواز خوان و خواننده حرفه ای باشند و در مراسم ها و در موقعیت های مختلف بخوانند بیشتر راوی فرهنگ مردم از این کنج به سرزمین های دیگر هستتند.این مستند از مجموعه آیینه و آواز هست که در سه بخش تهیه شده و به یادگار ماندگار مانده است.
مهدی باقری میگوید «دوست داشتم پرتره سه چهره و شخصیت مهم از نظر خودم را بسازم. شخصیتهایی که در جنبش مشروطیت و حوادث متعاقب آن نقش و سهم داشتند. این سه چهره عبارتند از ملکالشعرا بهار، عارف قزوینی و عشقی. فرصت پیش آمد دو تای اول ساختهشد ولی به سومی نرسید.» مهدی باقری که در نشست پس از نمایش مستند «اهمیت عارفبودن» سخن میگفت، توضیح میدهد «ملکالشعرا بهار را به خاطر مشی و مرام محافظهکارانه ویژه او دوست داشتم. محافظهکاری او ازسر ترس یا مصلحتاندیشی نبود، مشی سیاسی و اجتماعیاش بود. با همین مشی است که او تاریخ یک دوران را به نسل بعدی انتقال داد. اما عارف را بیشتر به خاطر رمانتیسیسم خاص او دوست داشتم و دارم. در سایه این مشی رومانتیک است که زیر همهچیز میزند و خودش را از همه امور رها میکند و میرود کنج تنهایی خودش.»