نامه‌ها

«به عبارت دیگر، مردمی که هم در زیر فشار استبداد و تنگناهای شدید و تحمیلات فراوان و طاقت‌فرسای اقتصادی و مالیاتی آن به سر می‌برند، و هم به‌خاطر استبداد از رشد فرهنگی و تنوع سیاسی برای تفکر و اندیشه و تجربه‌های اجتماعی بارمانده‌اند، هیچ مجال و فرصتی برای اظهار نظر و مبادله عقاید و انتخاب راه و گزینش گرایش‌ها و یا کار اجتماعی منطبق با فرهنگ سیاسی و مصالح اجتماعی و مواضع اقتصادی خویش ندارند. به این ترتیب، تظام استبدادی خود در سوئی می‌ایستد و هرگونه تفکر اجتماعی مخالف و عقیده سیاسی معارض را با برچسب مارکسیستی در مقابل خود قرار می‌دهد و آن را به ‌وسیله قانون و یا بدون قانون و به هرحال به ‌وسیله زور یا تزریق مفاهیمی نظیر خرابکاری و توطئه‌گری و براندازی غیر قانونی و مخالفت با امنیت و قانون و نظام قلمداد می‌نماید. و در این میان به‌طور عمد و به دست خود خلائی عمیق ایجاد می‌کند که در این خلاء هم تفکر منطقی مخالف و متعادل و حتی غیر انقلابی و صد در صد اصلاح‌طلبانه و به‌اصطلاح رفرمیست هم جایی ندارد. نظام استبداد، در حقیقت همه مردم را در مقابل دو قطب مخالف قرار می‌دهد. به این ترتیب که هرفردی از افراد جامعه اگر با رژیم استبداد موافق نباشد، مارکسیست است. طبق منطق رژیم هیچ مخالفی نمی‌تواند مارکسیست نباشد و هر مارکسیستی طبق قانون مجرم و قابل تعقیب و عملا فردی یاغی به شمار می‌رود. پس هر مخالفی با روش‌های اجتماعی و اقتصادی رژیم بالمال مجرم و خطا کار و محکوم است. این منطق همانطور که گفتیم از یک سو راه را بر پیدایش و رشد سریع اندیشه اجتماعی منطقی و هر نوع نظام فکری مخالف استبداد و فساد می‌بندد و در مقابل هرگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی متعادل مخالف را بر روشنفکران و فرزانگان مسدود می‌کند و از سوی دیگر . . . .»