روزنامه خاطرات فلان‌ السلطنه

روزنامه خاطرات فلان‌ السلطنه

دیشب را تا صبح از صدا و مسخرگی کریم (شیره‌ای) خواب نکردم. صبح با حال کسالت دربخانه رفتم. قبله عالم صبحانه میل می‌فرمودند. پرسیدند فلانی، پاته را خوردی به ریق نیفتادی؟ عرض کردم خیر، ماکول است. قدری میل فرموده طولوزان را فرستادند آمد. فرمودند این بیشتر قوه می‌رساند یا گرد شاخ کرگدن؟ عرض کرد البته شاخ کرگدن چیز دیگر است، اما پاته هم قوت تمام دارد. بیچاره فرنگی‌ست. نمی‌داند کمالات را به خمیر جگر غاز چه کار؟ شاه به روی مبارک نیاورده ده سیر پاته را یک‌جا با عسل میل فرمودند. خدا بخیر بگذراند. حکیم طولوزان را خوف برداشته عرض کرد قبله عالم پاته یک هفته را یک‌جا میل بفرمایند بنده مسئولیت البته به گردن نخواهدگرفت. فرمودند به گور پدرت می‌خندی گردن نگیری. لابد میل به کند و زنجیر انبار داری، پدر سوخته. بدهیم زیر چوب ریقت را بالا بیاورند؟ طولوزان بی‌دماغ شده به حالت قهر اجازه مراجعت به وطن خواست.