«جوان اصرار داشت یک قرار باهم بگذاریم. میگفت تنها در این صورت خواهدرفت. هرچه گفت که اهل دوستپسر داشتن نیست، فایده نکرد. واقعا هم نبود. در تمام آن سالها هیچ وقت دلش نخواستهبود چنین رابطهای را تجربه کند. در خانه مادر بزرگ، دختر و پسر در کنار هم بزرگ شدهبودند. شاید به همین خاطر با دیدن پسرها دستوپایش را گم نمیکرد. حتی گاهی که دوستانش شرایطی را فراهم میکردند تا با پسری آشنا شود، نمیپذیرفت. اما اینبار انگار ماجرا فرق میکرد. طرف مقابلش مصممتر از این حرفها بود. حتی میخواست همانجا منتظر بماند تا او از خانه خالهاش برگردد. دوباره در جواب گفت شب را همانجا، خانه خالهاش میماند. پافشاری غریب این مرد اینبار به پیشنهاد دیگر رسید. اینکه فردا قراری کوتاه بگذارند. درخواستش این بود که فقط یکبار حرفهای او را بشنود. عجیب بود. اینهمه اصرار از شخصی که او را همین یکیدو ساعت پیش در خیابان دیدهبود! بعد از چندبار انکار و اصرار، بالاخره به دیدار رضایت داد. قرارِ فردا را گذاشتند و بعد هم هرکدام به راهِ خود رفتند. فردای آن روز کمی دیر رسید. محل ملاقاتشان در کافهتریایی اطراف میدان کاخ بود. جوان آنجا نشستهبود. او از قبل تاکید کردهبود که نمیتواند زیاد بماند اما دیدارشان ساعتها طول کشید. البته به همان شیوهای شروع شد که مکالمه دیروزشان آغاز شدهبود. پسر گفت «دیشب به اندازه تمام عمرم فکر کردم». و او جواب داد: «یعنی اینقدر کم فکر کردهبودی توی زندگیت؟» آن گفتگوی طولانی تمام شد و قصد رفتن کردند. آن شب به یک مهمانی خانوادگی دعوت داشت و باید راهی آنجا میشد. باز هم آن جوانِ حالا کمی آشناتر پا به پایش آمد. دیگر اسمش را میدانست: محمد. محمد با او سوار تاکسی شد. داشت برای قرار بعدی مذاکره میکرد. میخواست همان فردا اتفاق بیفتد. اینبار اما سفت و سخت مخالفت کرد. گزینه دوسه روز بعد را هم نپذیرفت. آنقدر محکم نه گفت که دیگر اصراری نشنید. دلش میخواست مدتی زمان داشتهباشد تا به موضوع فکر کند. میخواست بفهمد اصلا چهشد که آن روز سر قرار آمد.»
«چنانچه بر همه واضح است که دولت علیه عثمانی همیشه در تربیت و ترقی بنات ساعی بود، خصوصا در این ایام مشروطیت که خود را در اندکزمان میان دول قوی روی زمین ممتاز گردانیده، بیش از پیش، در فراهمآوردن همهنوع اسباب ترقی و تمدن صوری و معنوی اناثیه ساعی و جاهد شدهاست. و همین نکته مهم دلالت بر این میکند که به واسطه فروغ تربیت نسوان دولت علیه عثمانی در تنظیمات و ترقیات مملکتی خود سهیم گردیده، وجود خویش را در احیای نوع بیشازپیش کارآمد و سودمند خواهدگردانید. و همچنین چین که پس از هشتسال دیگر داخل در صف دول مشروطه خواهدشد، امروز تربیت بنات را بهطوری اهمیت داده و ساعی گشته که در هر روزی چند روزنامه مخصوص از طرف خواتین وطنپرست به طبع و نشر میرسد و به طوری که معروف است، علاوه بر عده کثیری از نسوان که در خود مملکت چین مشغول تحصیل و تربیت هستند، قریب هزار نفر از دختران خانوادگان محترمین چینی به خرج خود و به کمک دولت چین در توکیو که پایتحت ژاپن است، مشغول تحصیل شدهاند. و نیز جمعی از دختران و خواتین محترمه در چندماه دیگر برای درک تربیت لازمه عازم خاک انگلیس که مهد آزادی سیاسی است، خواهندشد. در همین خاک پاک ایران وقتی که به اطراف خودمان نگاه میکنیم، اقدامات طوایف ارامنه، کلدانی و یهود و زرتشتی را در این باب خوب مشاهده میکنیم، با آنکه با ما همخاک و ساکن ایرانند، از زمانی که احداث مدارس نسوان نمودهاند، از حیث اخلاق و صفات و صنایع و پاکی و درستی، ترقیات عمده نمودهاند و گوی سبقت را از میدان ما ربودهاند».
یکی از شاخصترین مستندهای محمدرضا مقدسیان «سرود دشت نیمور» است. داستان لایروبی نهری در نیمور و باقرآباد که به جشن و پایکوبی بعد از پایان لایروبی میرسد. مقدسیان به یک رسم و نمایش آیینی مهم ولی مهجور میپردازد به نام «بیلگردانی» که در این روستا، بعد از پایان لایروبی نهر در اسفندماه توسط اهالی برگزار میشود. گفته میشود این رسم بیش از دو هزارسال سابقه دارد.
در قسمت اول مستند چهارگانه محمدرضا مقدسیان با موضوع «آب و آبیاری در ایران» با کاریز و نحوه مبارزه ایرانیان با بیابان آشنا میشویم. با همدلی تاریخی ایرانیان در برابر مصیبتهای طبیعی که نتیجهاش صبوری و بردباری تاریخی مردم است.
داستان مردی ریشهدار که در اعتراض به انتخابشدن زنی به عضویت شورای شهر، این شورا را تحریم میکند و در جلسات آن شرکت نمیکند. داستانی غمانگیز ولی واقعی. متاسفانه.