تهران ظرفیتهای بسیاری برای تبدیلشدن به یک زیستگاه مدرن و در عین حال اصیل دارد. توپوگرافی طبیعی تهران، قدمت تاریخی و باستانی آن، قرار گرفتن در چهارراه تمدنهای جهانی و چهارفصل بودن آن، بخشی از ظرفیتهای این کلانشهر است. در این یادداشت فقط به بخش کوچکی از ظرفیتهای تهران اشاره میکنیم. معماری و شهرسازی تهران. و فعلا فقط به ظرفیتهای معماری آن میپردازیم. در این شهر تنوعی از معماریهای چندصد سال گذشته را میتوان دید. از معماری دوره ایلخانی تا قاجار و سپس پهلوی. در نظر داشتهباشیم برخی شهرهای معتبر و زیبای اروپایی که مقصد گردشگری جهانی هستند، دو سه سده بیشتر سابقه ندارند، مثل بوداپست پایتخت مجارستان. اما چنان این شهر را احیا و آراسته اند که اندازه آتن باستانی گردشگر دارد. در تهران هم لازم نیست روی گذشته دور آن پافشاری کنیم. چهره تهران پس از قاجار برای جذب بیشترین گردشگر کافی است. مثلا، اگر خیابان بهارستان و خیابان ری تمیز و پیراسته شوند و بدنههای قاجاری آن نمایان شوند، تصور اینکه این خیابانهای شلوغ و پر از بنر و تابلو و آشفتگی چنین شکل وشمایلی دارند، تعجب برانگیز خواهدبود. یا اگر خیابانهای سعدی و فردوسی احیا شوند و باقیمانده معماریهای پس از جنبش مشروطه رخ نمایند، تبدیل میشوند به خیابانهایی شبیه به اروپا.
«حواسمان باشد که موتور زاینده بافت تاریخی، محله است. برای احیای محلات باید زمینه سکونت بلندمدت گروههای متجانس و همگرا با بافت تاریخی را تقویت کرد؛ و عوامل مخل آن را برطرف ساخت. سپس با ایجاد ظرفیت تداوم سکونت فرصت را فراهم کرد تا آن ساکنان به اهالی محله بدل شوند؛ مجالی برای «کسی» شدن افراد و «جایی» شدن مکانها، و ایجاد بستری که اهالی بتوانند همدیگر را به جا آورند. در این بستر است که خاطره جمعی تولید میشود، جامعه مدنی پدیدار میشود، و زمینه تربیت افراد متشخص و بزرگ و فرهیخته و فرزانه بهوجود میآید. البته باید صبوری کرد و نمیتوان انتظار داشت این اتفاق ظرف کمتر از سهدهه رخ دهد. . . بافت تاریخی بستر مناسبی است برای تمرین احیای اصل مهم اما فراموششده مشارکتهای اجتماعی در اداره سرزمینی و مدل غیرمتمرکز کشورداری. در صورتی که بافت تاریخی به محل سکونت اهالی بدل شود، و دوباره جامعه مدنی در آن شکل بگیرد، مجال احیای نهادهای پایدار اجتماعی فراهم میآید. بنابراین، بهسادگی میتوان سازوکارهای جدی مشارکتهای اجتماعی را فعال ساخت و تا جای ممکن بهواسطه روابط همسایگی حکومت را از دخالت در تمام شئونات زیستی شهروندان معاف کرده، هزینههای سرسامآور آن را تعدیل کرد. یکی از تاثیرگذارترین شیوههای کنارزدن حجاب بحرانساز ارزشهای بافت تاریخی که به ارتقای اهمیت و جایگاه منزلتی آن نزد افکار عمومی و متخصصان کمک چشمگیری مینماید «گردشگری فرهنگی» است. در حوزه گردشگری انواع و اقسامی را میتوان برشمرد. برخی از گردشگران در پی تفرج هستند و برخی در پی مداوا و برخی ماجراجویی. البته مقصود من هیچکدام از اینها نیست. منظور آن دسته از گردشگرانی است که برای معاشرت به معنای واقعی میآیند؛ یعنی مصاحبت کردن باهم در عین الفت. همنشینیای که به تربیتشدن و رشد منتهی میشود و آشنایی با جاییبودن جایی و کسیبودنِ کسی را به ارمغان میآورد. یعنی «کسانی» که به سفر میروند، و در پی تجربه فرهنگی «کسانی» دیگر هستند. آنان خوب میدانند که در جامعه میزبان، صاحبخانه نیستند که هرچه میل دارند، توقع نیز داشتهباشند. میهمانانی هستند که هرچه بیشتر آداب میهمانی را به جا آورند، نزد صاحبخانه بیشتر تقرب خواهندیافت. و گوهرهای وجودی صاحبخانه بر آنان آشکارتر خواهدشد. از طریق رونق گردشگری فرهنگی نه تنها به اصالتهای فرهنگی میزبان خدشه وارد نمیشود، بلکه با احترام و توجه بدان، منزلتش نیز افزون خواهدشد. علاوه بر اینکه گردشگری از انجا که با نقل روایت نسبت مستقیم دارد، همراه با خود تنور توجه به روایتهای مکان را گرم نگاه خواهدداشت و فرایند تولید خاطره را تقویت خواهدکرد»
. اگر با مثلا هزار واحد پولی در حوزه پتروشیمی فقط یک نفر شغل پیدا میکند، با همان مقدار سرمایه، در حوزه مرمت و احیا بیش از ۳۶ نفر صاحب شغل میشوند. همینطور در بخشهایی مانند خودروسازی، صنایع سنگین و صنایع مختلف شیمیایی. حجم سرمایه و اعتباری که در آن رشتهها برای ایجاد شغل باید صرف شود، دهها برابر سرمایهای است که در حوزه مرمت و احیا لازم است.