به یقین میتوان گفت کتاب «روزی که اسم خود را دانستم» تنها اثر معاصر درباره یهودیان اودلاجان است که به صورت قصهها و روایتهای کوچک و از زبان هارون یشایایی به روی کاغذ آمدهاست. با خواندن این کتاب ارجمند، حال و هوای اودلاجانِ چند دهه پیش، جلو چشممان میآید، روشن و گویا و حسی.
حال، تعدادی از فرهیختگان و دوستداران تهران، در نشستی رویارو با هارون یشایایی، میخواهند برداشتهای خود از این روایتها را با خالق اثر در میان بگذارند. حتما نشست پربار و دلنشینی خواهدشد.
علی نصیر یکی از مهمترین نقاشان نوگرای ایران است.
تابلوهای او در نمایشگاههای ملی و بینالمللی به نمایش داده شده. نکته مهم در زندگی هنری این هنرمند آن است که وجه جهانی و بینالمللی او بیش از وجه ملی و داخلی است. او سالهاست که در دانشگاهها و موسسات آموزشی آلمان استاد آموزش نقاشی است و در عین حال پلی است بین نقاشان ایران و اروپا. به همت و کوشش او تابلوهای نقاشان نوگرای ایران بر دیوارهای یکی از معتبرترین گالریهای برلین رفت و مورد استقبال قرار گرفت.
امیر سقراطی، که خود نقاش است، مصاحبه بلندی با این هنرمند پیشرو دارد که به صورت کتاب منتشر شدهاست. مستندی هم به نام «علی نصیر بدون عنوان» توسط سیاوش عیدانی و هاله قربانی ساختهشده که شناخت ما را نسبت به این هنرمند آسانتر میکنند.
در هفدهمین «عصر ششم» خانه اردیبهشت اودلاجان، با حضور علی نصیر و کارگردان مستند، این فیلم را میبینیم و با حضور امیر سقراطی به رونمایی کتاب «علی نصیر در گفتگو با امیر سقراطی» میپردازیم.
نشستهای اودلاجانشناسی «خانه اردیبهشت اودلاجان» کمکم به سمت تدقیق دادههای تاریخی معاصر محله نزدیک میشود.
در آخرین نشست، حافظه تاریخی محله درباره صنوف و حرف پامنار و سرچشمه را مرور کردیم و نشانههای مهم و موثری درباره زندگی اهالی در نیمه اول سده گذشته خورشیدی را از زبان سالداران فرهیخته محله شنیدیم. از صنف عصاران باخیر شدیم، از بنگاههای شادمانی تصاویری را مرور کردیم و برخی خانههای مهم و متعلق به چهرههای سرشناس را شناختیم.
در نهمین نشست، این روند را ادامه خواهیم داد. این بار خواهیم کوشید مکان خانههای سرشناسان دولتی دوران پهلوی را روی نقشه محله نشان کنیم. خانه پدری امیرعباس هویدا، خانه تیمسار آزموده، خانه کیاستوان و . . . .
تاکنون «شناخت دقیق گذشته محله و علل افول آن» هدف اصلی این نشستها و مطالعه بوده و احتمالا تا آخر هم خواهدبود. اما، صرف شناخت گذشته و علل افول محله مشکلی را حل نمیکند. باید به فکر آینده بود. بر این اساس، مساله اصلی آن است که چگونه محله میتواند ارج و قرب گذشته را بازیابد و تبدیل به عضو موثری در بافت شهری پایتخت شود.
بهروز غریبپور از خوشبختترین چهرههای مدرن فرهنگ ایران است. یادگارهایی دارد که بسیاریها در حسرتش هستند.
روزی که کشتارگاه تبدیل به فرهنگسرای بهمن شد و نمایش باشکوه بینوایان و کنسرتهای فاخر و پرطنین شجریان و بسمالله خان و خیلی آثار دیگر در آن برگزار شد، همه باور کردند که «میشود کاری کرد». همینطور وقتی پادگان نظامی تبدیل به خانه هنرمندان نام گرفت و پاتوق هنردوستان و شیفتگان فرهنگ ایران زمین شد، دوباره باور کردیم که این سرزمین چه نیکانی دارد.
بگذریم که این فرزند سنندج یکی از بزرگان تئاتر عروسکی است و کارهای بزرگی اجرا کرده. کتاب نوشته، ترجمه کرده، مدیریت هنری و تاسیسی داشته و دهها کار کوچک و بزرگ دیگر در حوزه فرهنگی.
همکلام شدن با چنین چهرهای غنیمت بزرگی برای همه ماها است.