موسسه فرهنگی‌هنری اردیبهشت عودلاجان، در کتابخانه خود را به روی دوستان باز می‌کند. فهرست کتاب‌های کتابخانه، به تدریج در وبسایت موسسه منتشر می‌شود. علاقمندان و پژوهشگرانی که نیاز به مطالعه این کتاب‌ها و اسناد دارند، با عضویت در آن، می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند.
در بده‌بستانی متقابل، دوستانی که علاقمند به اهدای کتاب و سند به کتابخانه ما هستند، لطفا تردید نکنند. کتاب‌ها و اسناد دریافتی با نام اهداکنندگان در کتابخانه قرار داده‌می‌شود و در وبسایت هم به اسم از آنان سپاسگزاری می‌شود.

لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند

«از کنار مغازه قدیمی باب (بابا) در خیابان فرنچ و از کنار پارکی که زمانی در آن پیاده‌روی می‌کردیم، گذشتیم. بعد، باب ماشین را پارک کرد و راه افتادیم سمت آب‌نمای مرمری پارک. باهم ذرت بوداده خوردیم و از عصرهایی یاد کردیم که دسته‌جمعی نورهای رنگارنگ رقص فواره را تماشا می‌کردیم. بعد به خانواده عقبیه سرزدیم؛ یکی از دو خانواده‌ای که اصالتا اهل بین حنینا بودند و در ایری زندگی می‌کردند. خاطرات محوی از این خانواده داشتم. استقبال گرمی از ما کردند و برای شام نگه‌مان داشتند. ابومحمود، سرپرست حانواده، لباس سرهمی پوشیده‌بود و شبیه نسخه عرب شخصیت تلویزیونی «آقای گرین جینز» شده‌بود. ابومحمود در محله ایتالیایی‌نشن شهر مغازه آجیل و خشکبار داشت. به دوره‌گردهای اهل بین حنینا هم که از ایری عبور می‌کردند، تابلوفرش و حوله و پارچه کتان می‌فروخت. وقتی گفت به تازگی به سینما رفته و فیلم لارنس عربستان را دیده، شگفت‌زده شدم. ابومحود هیجان‌زده گفت «اولین باریه که یک شخصیت عرب تو فیلم هست و قصه فیلم هم درست و دقیقه». همسرش هم گفت ابومحمود آن‌قدر غرق تماشای فیلمم بوده که تیتراژ پایانی فیلم را هم تا آخر تماشا کرده. همه خندیدند چون حتی برای من هم روشن بود که انگلیسی ابومحمود تعریفی ندارد. چند روز بعد در سالن سینما، وقتی فیلم لارنس تمام شد و چراغ‌ها را روشن کردند، من و باب دوباره ابومحمود را دیدیم. چند ردیف جلوتر از ما نشسته‌بود و مثل ما محو تماشای تیتراژ فیلم بود. وقتی بلند شدیم که سالن را ترک کنیم، هردو احساس غرور می‌کردیم.
دو هفته‌ای که در ایری بودیم، هتل ریچموند پایگاه ما بود. بعد از صبحانه، باب با تلفن عمومی هتل چندتا تماس می‌گرفت‌و برنامه آن روز را تعیین می‌کرد. اغلب به شهرهای کوچک حومه ایری سرمی‌زدیم. معمولا نزدیک غروب یا سرشب برمی‌گشتیم. بقیه وقت‌مان هم در یک کافه کوچک ایتالیایی‌آمریکایی می‌گذشت و باب پشت سر هم بازی می‌کرد. در مقایسه با کافه‌های عربی دیترویت که پاتوق پدرم بودند، این کافه بسیار تمیزتر و دلبازتر بود. اما من دلم می‌خواست دیدنی‌های شهر را ببینم، نه این که با مردهایی بگذرانم که دور هم بازی می‌کنند و سیگار می‌کشند و حرف‌های رکیک می‌زنند. . .»
لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند؛ پائولین قلذس، خالد مطلوع؛ بتول فیروزان؛ نشر اطراف؛ چاپ‌ دوم؛ ۱۴۰۲؛ ص ۴۰
(کتاب قصد دارد تجربه زندگی میان زبان‌های انگلیسی و عربی را با قصه‌ها و روایت‌های کوتاه و دلنشین بیان کند. جالب است.)

لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند, لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

نگاهی از چندسو به نشر کتاب

«شاید اکنون بر همه دست‌اندرکاران مسلط به امور نشر ثابت شده‌باشد که دستاوردهای الکترونیکی و سرعت تحول در زمینه ارتباطات و اطلاع‌رسانی، بر همه فعالیت‌های انتشاراتی تاثیر مستقیم می‌گذارد. از این رو، هر فرصت و زمانی که در راه سامان‌دادن به نشر ملی از دست برود، زیان فرهنگی است. ایجاد زیرساخت نشر با دید کلان و با این تاکید که هر فعالیتی در گستره نشر و در هر نقشه کشور بتواند از امکانات آن بهره‌مند شود، به نشر موسوم به «محلی» توان می‌بخشد که در مقیاس دیگری فعالیت و رشد کند. نشر ملی، یا نشر در مقیاس ملی، زمانی تحقق می‌یابد که اجزای تشکیل‌دهنده آن در سراسر کشور، با توجه به ویژگی‌های تشکیل‌دهنده هویت ملی و منعکس‌کننده نیازهای ملی، متوازن باهم رشد کند. شاخص‌های آماری که رشد کمی را مبنا قرار می‌دهد، بدون تردید فریبنده است. حال آن‌که هر امکانی که در اختیار ناشران مستعدی قرار گیرد که در زادبوم فرهنگی خود تولید فرهنگی می‌کنند، کمک به تقویت سرمایه ملی است. تامل بیشتر در تحولات امروزین نشر در جهان بر هر مسئول دوراندیش محرز خواهدکرد که بازاندیشی در مفهوم‌های پیشین «ملی» و «محلی» در نشر ضرورت دارد و از این رو تجدیدنظر جدی در سیاست‌ها و روش‌های حمایت از نشر و یارانه‌پردازی به آن اجتناب ناپذیر است. سیاست معطوف به حمایت از «نشر محلی» به اتکای زیرساخت‌های ملی، در مقام تشبیه به سان احیای روستاهای متروک و از رمق‌افتاده کشور و بازگرانیدن قدرت تولیدی به آن‌ها است. آن هم روستاهایی که در گذر تاریخ همواره نگاهبان زبان، فرهنگ و هویت ما بودند. احیای واحدهای تولیدکننده در عصر جهانی‌شده، مصداق دیگری از این شعار است: «جهانی بیندیش، محلی عمل کن». و تحقق این شعار در نشر، تحقق‌یافتن این هدف است که « نشر محلیِ» کارآمد و مولد نه فقط تاثیر ملی که جایگاه جهانی هم خواهدداشت.»
نگاهی از چندسو به نشر کتاب؛ عبدالحسین آذرنگ؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ‌ اول؛ ۱۴۰۱؛ ص ۱۹۸
(کتاب و انتشارت از مضامینی هستند که مرور تاریخ و روند حرکت آن در جامعه می‌تواند آیینه‌ای بر روند فرهنگی اجتماع باشد.)

نشر کتاب, نگاهی از چندسو به نشر کتاب, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

گزارش‌هایی درباره مختصر عملیاتی در جنوب ایران

«در اواخر ماه مه در مجموع وضعیت پلیس جنوب رضایتبخش بود. البته تبلیغات بر ضد پلیس جنوب ادامه داشت و افسران و افراد ایرانی پلیس جنوب از این‌که دولت ایران حاضر به شناسایی پلیس جنوب نبود، مشوش بودند. ما نیز نمی‌توانستیم کسانی که خود را وقف پلیس جنوب کرده و بر همین اساس دشمنی بخش وسیعی از مردمان خود را به جان خریده‌بودند، از آینده خود مطمئن سازیم. این موضوع به‌ویژه در مورد تعدادی از افسران ایرانی صدق می‌کرد که رویکرد بریتانیا‌خواهانه آن‌ها آن‌قدر شناخته‌شده بود که باعث شد هدف خاص تهدید و ارعاب قرار بگیرند. اگر توانسته‌بودیم آن‌ها را به ادامه حمایت خود اطمینان دهیم، آن‌ها و دیگران بهتر به ما خدمت می‌کردند. معاون کارگزاری شیراز در سر راه خود از شیراز به تهران در ماه آوریل، لطمات زیادی وارد کرد و برای تخریب پلیس جنوب سخنان بسیاری گفت. او در سطوحی گسترده اظهار داشت که شیراز تلگراف‌هایی دریافت داشته‌است مبنی بر آن‌که دولت تحت هیچ شرایطی حاضر نخواهدشد پلیس جنوب را مورد شناسایی قرار دهد و همه کسانی که بدان پیوسته یا بدان کمک کرده‌اند، برضد منافع کشور عمل کرده‌اند. وی اظهار داشت دولت دستور داده‌بود این تلگراف در شیراز منتشر شود، اما بریتانیایی‌ها توانستند از این امر جلوگیری کنند. تا این مرحله گمان عمومی بر آن بود که اگرچه پلیس جنوب مورد شناسایی رسمی قرار نگرفته‌است، اما دولت ایران مخالفت خاصی با آن ندارد. در خلال ماه‌های آوریل و مه/ رجب و شعبان، به نحو محسوسی دیده می‌شد که بسیاری از افراد در مقایسه با گذشته، تمایل چندانی نداشتند که ارتباط‌شان با پلیس جنوب آشکار شود یا به صورت آشکار. . »

گزارش‌هایی درباره مختصر عملیاتی در جنوب ایران, گزارش‌هایی درباره مختصر عملیاتی در جنوب ایران, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

شورش خراسان

«صولت‌السلطنه در اعلامیه ۳۰ دی (۱۳۲۰) خود که در واقع اعلام موضع بود، دستگله پهلوی را به تندی مورد انتقاد و حمله قرار داد. وی ضمن قدردانی از «اخراج پهلوی که به‌وسیله همسایه‌های دوست و هم‌جوار ما صورت گرفت»، فروغی را به عنوان شخصی که «. . در هیجده سال قبل اعلان سلطنت دیکتاتوری پهلووی (را) برای اولین بار. .» اعلام کرد، مورد انتقاد قرار داده، وعده و وعید او را مبنی بر اعاده آزادی و برافکنده‌شدن بساط ظلم و بیدادگری بی‌اساس دانست. بار اصلی انتقاد صولت‌السلطنه از مال‌اندوزی و ملک‌انبازی پهلوی است که بسیاری از ایرانیان را از خانه و کاشانه خود راند و آواره ولایات ساخت. مسئله «بخشش‌های شاهانه» و «عطایای ملوکانه» که شاه جدید از اموال خود برای امور عام‌المنفعه اختصاص داده‌بود و جراید طرفدار دربار با آب و تاب فراوان آن را منعکس می‌کردند نیز در اعلامیه صولت‌السلطنه مطرح شده‌بود. وی که اصل آن را ناحق و نامشروع می‌دانست، از «غارتگری بیست‌ساله پهلوی سخن راند و باقیمانده آن که «. . فرزند خلف همان دیکتاتور سفاک تصرف کرده‌بود، مبلغی را دارد برای تثبیت مقام خودش به عنوان عطیه ملوکانه بذل و بخشش می‌کند.» و در پایان با انتقاد از خط‌مشی ضددینی پهلوی که «. . مانع روضه‌خوانی و به‌جای‌آوردن آداب مذهبی می‌شوند. . .» اعلام داشت که «. . من به نام ایلات و عشایر ایرانی عموما و ایلات خراسان خصوصا اعلان می‌کنم بیش از این حاضر نیستیم زیر بار این فجایع و تعدیات رفته و حاضر شده‌ایم تا آخرین قطره خون‌مان از مملکت و حقوق هم‌وطنان‌ عزیزمان دفاع کرده، می‌گوییم مخالف هر نوع رژیم دیکتاتوری هستیم اگر در هر مملکتی حکم‌فرما باشد. ما جز حکومت دموکراتی حاضر نیستیم زیر بار هیچ‌ نوع حکومتی برویم و از ساید هم‌وطنان عزیز هم استدعا داریم که با ما هم‌دست شده تا مملکت از زیر بار جور و ستم نجات یابد. دست خدا همیشه طرفدار حق و توده‌هاست.»

شورش خراسان, شورش خراسان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

روایتی از سفر به کاتماندو

«حاج میرزا علی‌اکبر کتابفروش خوانساری آمدند به تهران و در تیمچه حاجب‌الدوله در بازار مغازه کتابفروشی باز کردند و گویا در کنار چند کتابفروش دیگر به کار و کسب کتاب پرداختند. . . پسر ایشان که پدر بزرگ من می‌شود، حاج محمداسماعیل علمی است که به همراه پسرانش شرکت تضامنی علمی را در زمان رضاشاه تاسیس کرد و من او را به یاد دارم، اما حاج میرزا علی‌اکبر را ندیده‌ام و در خانواده ما هم اطلاعی بیش‌تر از این که گفتم درباره او نیست. پانزده ساله بودم که حاج محمد اسماعیل فوت کردند. من در سال ۱۳۰۴ متولد شده‌ام و بنابراین ایشان باید قبل از شهریور بیست درگذشته باشد. (محل کار حاج محمداسماعیل) جنب ساختمان وزارت دارایی در خیابان ناصرخسرو بود. بعد که وزارت دارایی را گسترش دادند، مغازه ایشان خراب شد و رفتند قدری پایین‌تر مغازه کتابفروشی جدیدی باز کردند و در حال حاضر همین محل به بانک تبدیل شده‌است. اسم این مغازه «کتابفروشی علمی» بود. ایشان چندسالی هم در این جا کار کردند و بعد امور را سپردند به دست پنج پسری که داشتند، که یکی از آن‌ها پدر من است و روزگار کهولت را به مطالعه کتاب و استراحت در منزل می‌گذرانند. تا جایی که اطلاع دارم، در آغاز کار کتابفروشی می‌کردند. می‌رفتند مشهد کتاب می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. حتی همراه محمدعلی ترقی، پدر آقای بیژن ترقی و بنیان‌گذار کتابفروشی و انتشارات خیام، می‌رفتند هندوستان و از آن‌جا کتاب‌های فارسی چاپ هند را می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. . . از کتابفروشی گذشته، تعدادی کتاب هم چاپ و منتشر کردند که از جمله آن‌ها فرهنگی است مصور که از حیث تاریخ چاپ و نشر و تاریخ فرهنگ‌نویسی در ایران حائز اهمیت است. این کتاب در سال ۱۳۰۷ چاپ شده‌است. متاسفم که به فکر نبودیم نسخه‌ای از کتاب‌هایی را که چاپ و منتشرشده، آرشیو کنیم و نگاه داریم. در هر حال، تعدادی کتاب منتشر کردند، اما کار اصلی‌شان همان کتابفروشی بود. بعد هم که فوت کردند، هر پنج پسرشان در خدمت کتاب بودند، یا چاپ و نشر کتاب یا کتابفروشی. محمدعلی علمی، فرزند ارشد ایشان همان مغازه کتابفروشی پدر را اداره می‌کردو به امر نشر هم می‌پرداخت. بقیه برادران در چاپخانه علمی کار می‌کردند و کارهای چاپی شرکت را دنبال می‌کردند. تولیدات چاپی می‌آمد در کتابفروشی و .. .»
تاریخ شفاهی نشر ایران؛ عبدالحسین آذرنگ، علی دهباشی؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ‌ سوم؛ ۱۴۰۱؛ ص ۱۳۹
(کتابِ بسیار ارزنده و خواندنی درباره تاریخ و سرنوشت نشرِ کتاب در ایران. شامل ۲۱ مصاحبه با بزرگان نشر و کتابفروشی ایران.)

روایتی از سفر به کاتماندو, روایتی از سفر به کاتماندو, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

میدان بهارستان

«حاج میرزا علی‌اکبر کتابفروش خوانساری آمدند به تهران و در تیمچه حاجب‌الدوله در بازار مغازه کتابفروشی باز کردند و گویا در کنار چند کتابفروش دیگر به کار و کسب کتاب پرداختند. . . پسر ایشان که پدر بزرگ من می‌شود، حاج محمداسماعیل علمی است که به همراه پسرانش شرکت تضامنی علمی را در زمان رضاشاه تاسیس کرد و من او را به یاد دارم، اما حاج میرزا علی‌اکبر را ندیده‌ام و در خانواده ما هم اطلاعی بیش‌تر از این که گفتم درباره او نیست. پانزده ساله بودم که حاج محمد اسماعیل فوت کردند. من در سال ۱۳۰۴ متولد شده‌ام و بنابراین ایشان باید قبل از شهریور بیست درگذشته باشد. (محل کار حاج محمداسماعیل) جنب ساختمان وزارت دارایی در خیابان ناصرخسرو بود. بعد که وزارت دارایی را گسترش دادند، مغازه ایشان خراب شد و رفتند قدری پایین‌تر مغازه کتابفروشی جدیدی باز کردند و در حال حاضر همین محل به بانک تبدیل شده‌است. اسم این مغازه «کتابفروشی علمی» بود. ایشان چندسالی هم در این جا کار کردند و بعد امور را سپردند به دست پنج پسری که داشتند، که یکی از آن‌ها پدر من است و روزگار کهولت را به مطالعه کتاب و استراحت در منزل می‌گذرانند. تا جایی که اطلاع دارم، در آغاز کار کتابفروشی می‌کردند. می‌رفتند مشهد کتاب می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. حتی همراه محمدعلی ترقی، پدر آقای بیژن ترقی و بنیان‌گذار کتابفروشی و انتشارات خیام، می‌رفتند هندوستان و از آن‌جا کتاب‌های فارسی چاپ هند را می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. . . از کتابفروشی گذشته، تعدادی کتاب هم چاپ و منتشر کردند که از جمله آن‌ها فرهنگی است مصور که از حیث تاریخ چاپ و نشر و تاریخ فرهنگ‌نویسی در ایران حائز اهمیت است. این کتاب در سال ۱۳۰۷ چاپ شده‌است. متاسفم که به فکر نبودیم نسخه‌ای از کتاب‌هایی را که چاپ و منتشرشده، آرشیو کنیم و نگاه داریم. در هر حال، تعدادی کتاب منتشر کردند، اما کار اصلی‌شان همان کتابفروشی بود. بعد هم که فوت کردند، هر پنج پسرشان در خدمت کتاب بودند، یا چاپ و نشر کتاب یا کتابفروشی. محمدعلی علمی، فرزند ارشد ایشان همان مغازه کتابفروشی پدر را اداره می‌کردو به امر نشر هم می‌پرداخت. بقیه برادران در چاپخانه علمی کار می‌کردند و کارهای چاپی شرکت را دنبال می‌کردند. تولیدات چاپی می‌آمد در کتابفروشی و .. .»
تاریخ شفاهی نشر ایران؛ عبدالحسین آذرنگ، علی دهباشی؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ‌ سوم؛ ۱۴۰۱؛ ص ۱۳۹
(کتابِ بسیار ارزنده و خواندنی درباره تاریخ و سرنوشت نشرِ کتاب در ایران. شامل ۲۱ مصاحبه با بزرگان نشر و کتابفروشی ایران.)

تاریخ شفاهی نشر ایران, میدان بهارستان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

تاریخ شفاهی نشر ایران

«حاج میرزا علی‌اکبر کتابفروش خوانساری آمدند به تهران و در تیمچه حاجب‌الدوله در بازار مغازه کتابفروشی باز کردند و گویا در کنار چند کتابفروش دیگر به کار و کسب کتاب پرداختند. . . پسر ایشان که پدر بزرگ من می‌شود، حاج محمداسماعیل علمی است که به همراه پسرانش شرکت تضامنی علمی را در زمان رضاشاه تاسیس کرد و من او را به یاد دارم، اما حاج میرزا علی‌اکبر را ندیده‌ام و در خانواده ما هم اطلاعی بیش‌تر از این که گفتم درباره او نیست. پانزده ساله بودم که حاج محمد اسماعیل فوت کردند. من در سال ۱۳۰۴ متولد شده‌ام و بنابراین ایشان باید قبل از شهریور بیست درگذشته باشد. (محل کار حاج محمداسماعیل) جنب ساختمان وزارت دارایی در خیابان ناصرخسرو بود. بعد که وزارت دارایی را گسترش دادند، مغازه ایشان خراب شد و رفتند قدری پایین‌تر مغازه کتابفروشی جدیدی باز کردند و در حال حاضر همین محل به بانک تبدیل شده‌است. اسم این مغازه «کتابفروشی علمی» بود. ایشان چندسالی هم در این جا کار کردند و بعد امور را سپردند به دست پنج پسری که داشتند، که یکی از آن‌ها پدر من است و روزگار کهولت را به مطالعه کتاب و استراحت در منزل می‌گذرانند. تا جایی که اطلاع دارم، در آغاز کار کتابفروشی می‌کردند. می‌رفتند مشهد کتاب می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. حتی همراه محمدعلی ترقی، پدر آقای بیژن ترقی و بنیان‌گذار کتابفروشی و انتشارات خیام، می‌رفتند هندوستان و از آن‌جا کتاب‌های فارسی چاپ هند را می‌آوردند و در تهران می‌فروختند. . . از کتابفروشی گذشته، تعدادی کتاب هم چاپ و منتشر کردند که از جمله آن‌ها فرهنگی است مصور که از حیث تاریخ چاپ و نشر و تاریخ فرهنگ‌نویسی در ایران حائز اهمیت است. این کتاب در سال ۱۳۰۷ چاپ شده‌است. متاسفم که به فکر نبودیم نسخه‌ای از کتاب‌هایی را که چاپ و منتشرشده، آرشیو کنیم و نگاه داریم. در هر حال، تعدادی کتاب منتشر کردند، اما کار اصلی‌شان همان کتابفروشی بود. بعد هم که فوت کردند، هر پنج پسرشان در خدمت کتاب بودند، یا چاپ و نشر کتاب یا کتابفروشی. محمدعلی علمی، فرزند ارشد ایشان همان مغازه کتابفروشی پدر را اداره می‌کردو به امر نشر هم می‌پرداخت. بقیه برادران در چاپخانه علمی کار می‌کردند و کارهای چاپی شرکت را دنبال می‌کردند. تولیدات چاپی می‌آمد در کتابفروشی و .. .»
تاریخ شفاهی نشر ایران؛ عبدالحسین آذرنگ، علی دهباشی؛ انتشارات ققنوس؛ چاپ‌ سوم؛ ۱۴۰۱؛ ص ۱۳۹
(کتابِ بسیار ارزنده و خواندنی درباره تاریخ و سرنوشت نشرِ کتاب در ایران. شامل ۲۱ مصاحبه با بزرگان نشر و کتابفروشی ایران.)

تاریخ شفاهی نشر ایران

احیای طهران

«حواسمان باشد که موتور زاینده بافت تاریخی، محله است. برای احیای محلات باید زمینه سکونت بلندمدت گروه‌های متجانس و همگرا با بافت تاریخی را تقویت کرد؛ و عوامل مخل آن را برطرف ساخت. سپس با ایجاد ظرفیت تداوم سکونت فرصت را فراهم کرد تا آن ساکنان به اهالی محله بدل شوند؛ مجالی برای «کسی» شدن افراد و «جایی» شدن مکان‌ها، و ایجاد بستری که اهالی بتوانند همدیگر را به جا آورند. در این بستر است که خاطره جمعی تولید می‌شود، جامعه مدنی پدیدار می‌شود، و زمینه تربیت افراد متشخص و بزرگ و فرهیخته و فرزانه به‌وجود می‌آید. البته باید صبوری کرد و نمی‌توان انتظار داشت این اتفاق ظرف کم‌تر از سه‌دهه رخ دهد. . . بافت تاریخی بستر مناسبی است برای تمرین احیای اصل مهم اما فراموش‌شده مشارکت‌های اجتماعی در اداره سرزمینی و مدل غیرمتمرکز کشورداری. در صورتی که بافت تاریخی به محل سکونت اهالی بدل شود، و دوباره جامعه مدنی در آن شکل بگیرد، مجال احیای نهادهای پایدار اجتماعی فراهم می‌آید. بنابراین، به‌سادگی می‌توان سازوکارهای جدی مشارکت‌های اجتماعی را فعال ساخت و تا جای ممکن به‌واسطه روابط همسایگی حکومت را از دخالت در تمام شئونات زیستی شهروندان معاف کرده، هزینه‌های سرسام‌آور آن را تعدیل کرد. یکی از تاثیرگذارترین شیوه‌های کنارزدن حجاب بحران‌ساز ارزش‌های بافت تاریخی که به ارتقای اهمیت و جایگاه منزلتی آن نزد افکار عمومی و متخصصان کمک چشمگیری می‌نماید «گردشگری فرهنگی» است. در حوزه گردشگری انواع و اقسامی را می‌توان برشمرد. برخی از گردشگران در پی تفرج هستند و برخی در پی مداوا و برخی ماجراجویی. البته مقصود من هیچ‌کدام از این‌ها نیست. منظور آن دسته از گردشگرانی است که برای معاشرت به معنای واقعی می‌آیند؛ یعنی مصاحبت کردن باهم در عین الفت. هم‌نشینی‌ای که به تربیت‌شدن و رشد منتهی می‌شود و آشنایی با جایی‌بودن جایی و کسی‌بودنِ کسی را به ارمغان می‌آورد. یعنی «کسانی» که به سفر می‌روند، و در پی تجربه فرهنگی «کسانی» دیگر هستند. آنان خوب می‌دانند که در جامعه میزبان، صاحب‌خانه نیستند که هرچه میل دارند، توقع نیز داشته‌باشند. میهمانانی هستند که هرچه بیش‌تر آداب میهمانی را به جا آورند، نزد صاحب‌خانه بیش‌تر تقرب خواهندیافت. و گوهرهای وجودی صاحب‌خانه بر آنان آشکارتر خواهدشد. از طریق رونق گردشگری فرهنگی نه تنها به اصالت‌های فرهنگی میزبان خدشه وارد نمی‌شود، بلکه با احترام و توجه بدان، منزلتش نیز افزون خواهدشد. علاوه بر این‌که گردشگری از ان‌جا که با نقل روایت نسبت مستقیم دارد، همراه با خود تنور توجه به روایت‌های مکان را گرم نگاه خواهدداشت و فرایند تولید خاطره را تقویت خواهدکرد»

احیای طهران, احیای طهران, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

پنجاه سال نفت ایران

«در ماه صفر ۱۲۹۷ قمری (۲۷ سال پیش از مشروطیت) ناصرالدین شاه چهار فرمان امضا کرد که به موجب آن مالکیت سی‌وپنج معدن مختلف را در شاهرود، بسطام، سبزوار و سمنان و دامغان به دو نفر از بازرگانان تهران به نام حاج علی‌اصغر و حاج علی‌اکبر واگذار کرد. یکی از این فرمان‌ها به اسم حاج علی‌اصغر تهرانی است . . . سه فرمان دیگر به اسم حاج علی‌اکبر امین معادن، که معادن مس، سرب، کات کبود، ذغال سنگ و نفت کویر خوریان را شامل می‌شود. . . که بعد از ده‌سال یک دهم منافع را به دولت بپردازد. چندی بعد. . . فرمان‌ها به دست ورثه می‌افتد که استفاده‌ای از آن نمی‌کنند. تا این‌که دولت تزاری روس از فرمان‌های مذکور آگاه شده درصدد برمی‌آید معادن را تحت عنوان اجاره به تصرف خود درآورد. در آن‌وقت به یکی از اشراف‌زادگان که خودرا تحت حمایت سفارت تزار روس قرار داده‌بود دستور داده می‌شود معادن مزبور را اجاره نماید. او قهرمان‌خان، سردار اعظم، پسر بانوی عظمی دختر ناصرالدین‌شاه و خواهرزاده ظل‌السلطان بود. . . در سال ۱۳۳۵ قمری سردار اعظم معادن مذکور در چهار فرمان را از ورثه برای مدت هفتادسال اجاره می‌کند. در موقع عقد اجاره، سردار اعظم دوهزار و پانصدتومان به عنوان مساعده به ورثه پرداخته و تعهد می‌کند تا پنج سال، هرسال چهارهزار و پانصدتومان و از سال پنجم به بعد سالی پنج‌هزار تومان بابت اجاره به آن‌ها بپردازد. . . . پس از عقد این اجاره قرار بوده‌است که سردار اعظم قرارداد را به روس‌ها واگذار کند . . ولی به واسطه پیش‌آمدن جنگ اول جهانی این کار به تعویق می‌افتد. . . . در ۱۵ صفر ۱۳۴۲ وراث امین معادن و حاج علی‌اصغر به علت عدم پرداخت اقساط اجاره، قرارداد با سردار اعظم را (که در آن موقع فوت کرده‌بود) فسخ می‌نمایند و قرارداد دیگری با حاج محمدصادق‌آقا معروف به «بانکی» برای مدت شش ماه منعقد می‌نمایند. . . در ۱۵ ربیع‌الاول ۱۳۴۲ (۱۳۰۲ شمسی) حاج محمدصادق بانکی به استناد وکالتنامه‌ای که با وراث داشت، معادن مذکور را به مرتضی‌خان فتوحی قیام به مدت هفتادسال به اجاره واگذار می‌کند و هزار تومان مساعده برای ورثه دریافت می‌دارد. . . . چند ماه پس از عقد این قرارداد، «خوشتاریا» با ورثه داخل مذاکره شده و پیشنهاد می‌کند معدن نفت خوریان به او واگذار شود. . . لازم است گفته شود خوشتاریا پس از آن‌که امتیاز بی‌اعتبار نفت شمال را به شرکت نفت ایران و انگلیس فروخت، عده‌ای اتومبیل و مقداری اسلحه خریداری کرده و از لندن عازم گرجستان شد. . . طولی نکشید شوروی‌ها گرجستان را اشغال و اموال خوشتاریا را ضبط و مدتی او را تحت نظر داشتند تا این‌که در سال ۱۳۰۲ او را به تهران فرستادند که فرمان‌های معادن سمنان از جمله نفت خوریان را به دست آورد. .»

سه روز به آخر دنیا, پنجاه سال نفت ایران, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

سه روز به آخر دنیا؛

«چه بنویسم. قریب صبح وارد حلقه کوه مکه شدیم. به‌قدری ازدحام است که قدم از قدم نمی‌شود برداشت. همین که وارد شهر شدیم، دیدم شخصی سیاه‌تر از قیر با لباس سفیدتر از شیر دیده‌شد. حاجی میرزا محمدعلی پهلوی شکدف بود. گفتم «این غلام کیست؟» گفت «یکی از خواجه‌های حرم است.» خیلی از این حرف محظوظ شدم. قدری که پیش رفتم، دیدم یک درگاه بلند کرباس محکم اساسی به نظرم جلوه کرد. پرسیدم «این‌جا کجاست؟» گفت «درِ حرمِ خدا است». چنان از حلاوت این کلام لذت بردم که گویا بیهوش شدم: «یار ز در می‌رسد، خلوتیان دوست دوست/ دیده غلط می‌کند، نیست غلط، اوست اوست» گمانم که خواب می‌بینم، ولی پیش‌رفتن بسیار مشکل است از جمعیت. شتر است. اسب است. قاطر است و آدم که تحریر ندارد. قدری که به حال آمدم دیدم به بازاری رسیده‌ایم. جمعیتی کثیر با لباس احرام دست هم را گرفته‌اند. مردهای متشخص می‌دوند. به آخر بازار که می‌رسند خود را به وضع غریبی به زمین می‌زنند. تعجب کردم. گفتم «آن‌ها دیوانه شده‌اند.» گفت «نه، تو هم یک ساعت دیگر دیوانه می‌شوی.» گفتم «چرا؟» گفت: «این جا صفا و مروه است. آن‌ها حجاج‌اند و سعی می‌کنند.» این حرف برای من رقت غریبی آورد. شکرها کردم. آقا گفت قدری شیریتی خریدند. آوردند میان کجاوه. جهت میمنت ورود خوردیم. به همراهان دادیم. باری، وارد شدیم به منزل. منزل‌های مکه را اکثرا مثل منار روی هم می‌سازند. تا ده طبقه علاوه هم. دیدم تمام اتاق‌ها بزرگ است. پیچ می‌خورد. می‌رود بالا. از یک طرف همه درها و پنجره‌ها به کوچه نگاه می‌کند. خیلی هم کرایه گران است. ما را طبقه نهم، نوکرها را طبقه هشتم منزل داده‌اند. باری منزل رسیده، ناهار خوردیم. غسل کردیم. حاضر شدیم برای طواف. حضرات گفتند روز بسیار گرم است. عمره ممکن نیست. قرار به شب دادیم. مطوف آمده گفتیم شب بیا. رفت. دیر کرد. خودمان با آدم‌ها رفتیم از باب‌السلام داخل شدیم. مطوف پیدا شد از طاق بنی شیبه داخل شدیم. طواف عمره به‌جا آوردیم. تقبیل حجر کردیم. دو رکعت نماز خلف مقام ابراهیم به عمل آمد. خدا قبول کند. از باب صفا بیرون رفتیم مشغول سعی شدیم. پیاده سعی کردیم. چون هنوز علیلم تا ساعت هشت سعی ما طول کشید. چایی آوردند. قهوه آوردند. آمدیم منزل. فردا هشتم است. روز ترویه باید رفت بیرون. مشغول حج شد. صبح ترویه شد. من برای احرام دو دست رخت دوختم. یک دست برای عمره، یک دست برای حج. نهار خوردیم. با آب زمزم غسل کردیم. رخت نو آوردند. پوشیدم با آقا و باقی‌ها رفتیم حرم خدا. زیر میزاب رحمت محرم شدیم. احرام بر حجه‌الاسلام بستیم. خواجه‌های حرم آمده همه عیدی گرفتند. عصر حرکت کردیم. شترها را آوردند»

سه روز به آخر دنیا

قصه خوبِ دوستانِ خوب

خانه اردیبهشت اودلاجان مقصد فرهیختگانی است که دل در گرو آبادانی میهن دارند. نیکانی که از احیای هر خانه و محوطه‌ای لذت می‌برند و حاضرند غم‌خواری و همراهی کنند. چند روز پیش، دو خانم عزیز که برای بازدید خانه آمده‌بودند، متوجه شدند ما حدود ۱۵۰ جلد کتاب قدیمی داریم که متاسفانه فرصت نکرده‌ایم فهرست‌برداری کنیم.

کتاب‌های «بهروز»

خانواده «بهروز» خانواده فرهیخته‌ای است. در روزهای اول تابستان، از این خاندان گرامی، دکتر مازیار بهروز به خانه اردیبهشت اودلاجان آمد، همراه رضا کیانیان. بازدیدی از خانه و گپ‌وگفتی شیرین.

محمود مردانی

محمود مردانی، برای خیلی‌ها فقط یک اسم، و برای همه اطرافیانش، یک رفیق خالص و پایدار است. دوستان و دوستداران بسیاری دارد. از هنرمند و دانشگاهی تا آرایشگر و کاسب والامقام.
محل کارش، به نوعی پاتوق این آدم‌ها است. او پس از اولین بازدیدش از «خانه اردیبهشت اودلاجان» در فرصت‌هایی به این‌جا آمده و دوستانش را هم با خودش همراه کرده. در یکی از این دیدارها، بیش از سی جلد کتاب به کتابخانه مجموعه هدیه کرد. از پائولو کوئیلو تا محمود دولت‌آبادی و از فرهنگ تک‌جلدی دانشگاهی تا مجموعه اشعار سیدعلی صالحی. فهرست کتاب‌هایش را با اشتیاق در بانک اطلاعاتی کتابخانه ثبت کردیم تا هرکس نیازی به مطالعه این‌ها دارد از دیدن «خانه اردیبهشت اودلاجان» هم لذت ببرد.

علیرضا شاهرخی‌نژاد

خیلی خوب است که اهالی محله خود را جزئی از خانه اردیبهشت اودلاجان بدانند. یکی از نمونه‌های این هم‌پیوندی را در روزهای اخیر شاهد بودیم. هم‌محله‌ای ما، آقای علیرضا شاهرخی‌نژاد، نزدیک به بیست عنوان کتاب برای ما فرستاد که عموما در حوزه دین و دینداری بودند. در میان‌شان، البته زندگینامه کامل همسر امام خمینی در دو جلد با عنوان «یک قرن زندگی پرماجرا». می‌دانیم که این بانوی بزرگوار فرزند پامنار بود.

سیروس مهراندیش

سیروس مهراندیش
یکی از معماران خوش‌ذوق و خوش‌فکر معاصر ما، سیروس مهراندیش است. یکی از ارکان «مهندسان مشاور آژند شهر». کارنامه طول و درازی دارد و در بسیاری فعالیت‌های صنفی فعال بود و هنوز هم هست، هرچند نه مثل گذشته. از فعالان «کانون مهندسان معمار دانشگاه تهران» است که برنامه بسیار مفید «پاکت آبی» را با کمک دوستان و همکارانش اجرا می‌کرد که برنامه خوبی برای آموزش معماران جوان بود با شنیدن و بررسی پروژه‌هایی که توسط خود طراحان آثار ارائه و گفته می‌شد که «چه طراحی کردند، چه اجرا شد» و مهم‌تر آن‌که، «چرا چنین شد».

پیروز پروین

پیروز پروین، فرهیخته و دانش‌آموخته صنعت و هنر، چند ده جلد کتاب به کتاب‌خانه اردیبهشت اودلاجان هدیه کرده که حال و هوای آن سال‌ها را دارند. از ترجمه‌های فیروز شیروانلو و حمید عنایت تا «هزارسال نثر پارسیِ» کریم کشاورز.

محمد تاجیک

محمد تاجیک را همه سینمایی‌ها می‌شناسند. «مرد مهربان» سینمای ایران است که «دیپلماسی صله رحم» راه انداخته و تور بزرگی برای رفاقت و مودت هنرمندان پهن کرده.

در آستانه شب یلدا، به رسم مالوف، سری به خانه اردیبهشت اودلاجان زد و تعدادی کتاب در حوزه سینما و ادبیات داستانی به کتابخانه ما هدیه کرد. از جمله، «فرهنگ فیلمنامه» و «تاریخ سینما» و هفت هشت کتاب دیگر.

آرش رئیسی

آرش رئیسی شاعر است و اهل گفتگو و البته طرفدار محیط زیست پایدار. کتاب شعرش «با بانو و بی بانو» نام دارد. اخیرا به بازدید نمایشگاه «ماجرای نبودنت» (اثر محمدصادق دهقانی) آمده‌بود. در جوار این بازدید دو کتاب به کتابخانه اردیبهشت اودلاجان هدیه کرد. هر دو با امضای نازنین خود.

محسن پیرداده

یکی از امیدواری‌های جامعه مدنی ایران، آن است که بخش بزرگی از بدنه مدیریتی کشور در لایه‌های میانی و کارشناسی را افرادی تشکیل می‌دهند که علاوه بر توان فنی و کارشناسی، علاقمند به جامعه و فرهنگ ایران هستند. این بخش مهم جامعه، معمولا اهل مطالعه و آشنایی با تازه‌های جهانی است. محسن پیرداده یکی از این کارشناسان و مدیران ارجمند کشور است.

علی شیلاندری

در میان مستندسازان کشور، علی شیلاندری چهره خاص خود را دارد. کم می‌سازد ولی خوب می‌سازد. شاهکار او مستند «دیون و بودن» است. این مستند دو بار در خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمده و در هر دو جلسه هم کارگردان عزیز حضور داشته و به پرسش‌های مخاطبان پس از نمایش فیلم پاسخ داده‌است.

نمایش 1 - 25 از 4,283

 نام کتاب عنوان فرعی نویسنده مترجم ناشر سال موضوع نسخه
معماریِ فرممحمد پیرداوریانتشارات گنج هنر1388معماری1
پارادایم‌های پردیسدرآمدی بر زیبایی‌شناسی و بازآفرینی باغ ایرانیآزاده شاهچراغیجهاد دانشگاهی واحد تهران1390معماری1
آموزش اسکیس و راندوآرتور امید آزادیانتشارات یساولی1385معماری1
معماری: فرم، فضا و نظمفرانسیس دی.کی. چینگزهره قراگزلوانتشارات دانشگاه تهران1383معماری1
تجربه تهرانحرفه هنرمند 37گروه نویسندگانحرفه هنرمند1390نشریه / تهران‌شناسی1
آموزش کروکی معماریمرتضی صدیقانتشارات کلهر1384معماری1
فرهنگ تشریحی معماری و ساختمانسی ام هاریسمحمدرضا افضلی ، مهرداد هاشم‌زاده همایونینشر دانشیار1388معماری مرجع1
معماری، شما و منزیگفرید گیدئوناکبر میرمطهرانتشارات تالار قندریز1345معماری1
پیتر آیزنمنکنکاش در آیندهآنتونیو سانجواحمد حسامیموسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر1386معماری1
مبانی سواد بصریبرای دانشجویان و هنرجویاندونیس آ. دونیسنسیم منوچهرآبادیانتشارات بازتاب اندیشه1388هنر1
شانسالکس رویرا / فرناندن تراس دو بهمنیژه جلالنشر البرز1387روانشناسی1
فرهنگ روسی- فارسیزیبا اجتهدنشر فیض1378مرجع فرهنگ1
تاریخ کاشانعبدالرحیم کلانتر ضرابی (سهیل کاشانی)انتشارات ابن سینا1341تاریخ1
کژراههخاطراتی از تاریخ حزب تودهاحسان سبریانتشارات امیرکبیر1366سیاسی تاریخ1
سفرنامه شمالگزارش اولین کنسول انگلیس در رشت از سفر به مازندران و استرآبادچارلز فرانسیس مکنزیمنصوره اتحادیه (نظام مافی)نشر گستره1359تاریخ1
بررسی ساخت اقتصادی روستاهای کرمانسازمان چریکهای فدائی خلق ایرانسازمان چریکهای فدائی خلق ایران1353اقتصاد1
قربانیان استعمار در ایرانابوالفضل قاسمیانتشارات رز1354سیاسی1
گروند ریسه ، مبانی نقد اقتصاد سیاسیجلد دومکارل مارکس ، فریدریش انگلسباقر پرهام ، احمد تدینانتشارات آگه1375اقتصاد سیاسی1
امپریالیسم نفتخوارحمید صفرینشر توفان1357سیاسی1
انجمنارگان انجمن ایالتی آذربایجانمنصوره رفیعینشر تاریخ ایران1362تاریخ1
نامه‌هائی از تبریزادوارد براونحسن جوادیانتشارات خوارزمی1361تاریخ1
اِنیانی (کتاب نماز)تحقیقی در دین صابئین مندایی (جلد دوم)مسعود فروزندهانتشارات جامعه پژوهشگران1359دین1
هیاهو در دنیای سکوتمحمود پاکزادکانون کرولال‌های ایران1363آموزشی1
مساله ارضی و جنگ طبقاتی در ایرانباقر مومنیانتشارات پیوند1359اقتصاد سیاسی1
حاج امین‌الضربتاریخ تجارت و سرمایه‌گذاری صنعتی در ایرانخسرو معتضدانتشارات جانزاده1366تاریخ1
 نام کتاب عنوان فرعی نویسنده مترجم ناشر سال موضوع نسخه