شصتوهشتمین شب فیلم/ 27 اردیبهشت 1402 خورشیدی
مستند «صد و یک سال بلدیه تهران» در سال 1387 ساختهشده.کارگردان میگوید در پی آن بوده که روند مدیریت بلدیه در تهران را به شکلی مستند کند که قابل استناد در مطالعات و پژوهشهای آیندگان باشد.علاوه برآن، در اداره بلدیه و تغییرات آن تلاش شده تحولات اساسی جامعه مدنی تهران هم مورد غفلت قرار نگیرد.
در طول صد و یک سال حیات بلدیه، شهرداران زیادی به مسند قدرت میرسند و هریک به زعم خویش کارهایی برای شهر انجام میدهند. این فیلم میکوشد نتایج اعمال آنها را در حد امکان گزارش کند، بیآنکه وارد قضاوت قطعی در مورد کارنامه هریک از آنها شود.
یکی از مخاطبان با اشاره به فرازی از فیلم، میگوید که ازهاری نخستوزیر دوران انقلاب در سال 57 نه فقط «نیکپی» شهردار سال های قبل تهران بلکه چندین کارگزار دولتی دیگر را هم دستگیرکرد تا بتواندآبی بر آتش التهاب اجتماعی بریزد. هدف او مبارزه با فساد نبود
همین مخاطب به بخش دیگری از فیلم اشاره میکندو کنجکاو است که چرا در ارتباط با آشفتگی پس از انقلاب از کسانی چون «خسروشاهی» که زمین را ملک خدا اعلام کرد و سبب بلبشوی زیاد در بازار مسکن شد، یادی نشده، همان که بعدها شد سفیر ایران در واتیکان.
آیا عمدی در این فراموشی است؟ عطارپور توضیح میدهد که از این روحانی در فیلم یادشده و در تصاویری که از روزنامههای آن زمان آوردیم نقلقول و تصویر ایشان هست. ضمن آنکه ایشان همان خسروشاهی سفیر ایران در واتیکان نیستند.
این دو نفر باهم فرق دارند. او ادامه میدهد که در شلوغی پس از انقلاب، اتفاقات عجیب دیگری هم افتاده، مثل جعل سند برای باغات داخل شهر و فروش آنها به افراد که بلافاصله یا بعدها با تغییر کاربری تبدیل به مناطق مسکونی شدند. البته چون اسناد لازم رادر این موارد در دست نداشتیم، از نقل آنها در فیلم خودداری کردیم.
کلاه!
یکی از تکههای فیلم مربوط به قانون کلاه پهلوی است که در سال 1306 از طرف رضاشاه اعلام و اجبار شد مردان فقط از کلاه پهلوی استفاده کنند و پوشیدن هرنوع کلاه اعم از ملی و محلی یا صنفی مثل عمامه و غیره ممنوع شد.
در تکهای از فیلم یک روستایی با شترش دیده میشود که در کورهراهی خالی از هر موجود زنده به مقصدی میرود. او هم کلاه پهلوی به سر دارد. طنز زیبایی بود.
در آن مکان و موقعیت، کلاه پهلوی بر سر یک روستایی خیلی نچسب است و نشان از تعارض عرف و عادات مردم با دستورات حاکمیتی دارد.
جالب آنکه عطارپور فراز دیگری از تاریخ دوره اول پهلوی را نقل میکند که پوشیدن کلاه بینالمللی، یعنی شاپو از طرف حکومت اعلام میشود و گفته میشود اجباری به پوشیدن کلاه پهلوی نیست.
این موضوع مورد توجه یکی از حاضران در نشست است که میگوید درهمین ایام حتی در مواردی کلاه پهلوی را با اجبار از سر مردم برمیداشتند. کلاهی که به زور بر سر مردم گذاشته بودند به زور هم برمیداشتند! طنز تاریخ!
نظم زمانی؟
یکی از موضوعاتی که پس از دیدن فیلم برای برخی از مخاطبان مطرح شد، نظم کرونولوژیک وقایع مطرح در مستند است. به نظر میآید این نظم روایت زمانی، تا اواخر دوره رضاشاه رعایت میشود و تا حدودی تا آخر دوره پهلوی، ولی پس از آن کمی شل میشود.
اما کارگردان چنین نظری ندارد. اعلام میکند، اولا قصد و نیازی به نقل تمام اتفاقات یکصدسال گذشته نداشته و بیشتر بر دورههای خاصی متمرکز شده. مثل اصلاحات ارضی و جنبش ملیشدن نفت یا وقایع انقلاب.
با این حال تلاش شده رخدادهای تاثیرگذار و موثر در شهر و بر زندگی شهری در این مستند نقل شود. هرچند به اختصار. نیاز به تفصیل ماجراها نبود. موضوع مورد علاقه ما، فقط مدیریت شهر بود.
نظم نظامی
ارد عطارپور در پاسخ به کنجکاوی یک مخاطب درباره طول دوره شهردار بودن تیمسار بوذرجمهری در تهران، به بخشهایی از فیلم اشاره میکند که هم به خدمات وسیع او اشاره دارد هم به تخریبهای او.
«بوذرجمهری، به هرصورت، کارهای زیادی در تهران انجام داد. کارهایی که مردم را وارد یک فضای نسبتا مدرنتر کرد. در همین ایام بود که هیات دولت تصمیم گرفت زمینهای جلالیه را بخرد و بخشی از ان را به دانشگاه تهران داد. بعدها در همین زمینهای جلالیه پارک لاله ساختهشد، بولوار الیزابت و … ساختهشد.
از سوی دیگر همین بوذرجمهری بود که دروازههای تهران و شش دروازه میدان توپخانه را تخریب کرد. بوذرجمهری در یک گفتگو اعلام میکند که متوجه اهمیت دروازهها نبوده».
عطارپور به نقل قولهای از همسر «رمان گیرشمن» باستانشناس معروف اشاره میکند که در دو مقطع زمانی 1311 و 1317 تصاویری از ایران به دست میدهد.
در سال 1311 وقتی از طریق بصره وارد ایران و تهران میشود، میگوید «انگار از یک شهر وارد یک روستا شدهاست». ولی همین شخص در دیدارش در سال 1317 تهران را مثل یک شهر کوچک اروپایی توصیف میکند.
واقعیت آن است که در شهر تهران اتفاقات زیادی افتاده و تغییرات کالبدی و سیمای شهری کاملا محسوس است. در یک دوره کوتاه.
دراین بخش ازصحبت عطارپور، فرهاد ورهرام که در جلسه حضور دارد، به این نکته اشاره دارد که شهردار آیا معمار و شهرساز دم دست داشته؟ او این کارها را زمانی انجام داده که نه دانشگاه داشتیم، نه دانشکده معماری.
به اتکای دانستهها و دیدههای خود کارهایی در تهران انجام میدهد که حاصلش تغییر چهره پایتخت است. تغییراتی کاملا محسوس!
شهرم را دوست میدارم!
از ارد عطارپور پرسیده میشود با ساختن این فیلم چه میخواسته بگوید. درونمایه اثر چیست. پاسخ او ساده است:«تهران همیشه برای من مهم بود و هست! در این شهر به دنیا امدم.
همیشه دوست داشتم درباره تاریخ تهران فیلم بسازم. دوست داشتم در مورد شمیران و باغهایش فیلم بسازم. برای من مهم است بدانم چه شد که این پهنه مهم سبز تهران که در دهه های بیست و سی جمعیت محدودی داشت این چنین اسیر ساختو ساز و تراکم شد و تا حد زیادی زیبایی و سرسبزی و طراوت خود را از دست داد و الان شمیران بیش از ششصد هزار نفر را در آپارتمانهایی جا داده که بر ویرانه باغها بنا شده.
دوست داشتم رنجی را که شهر با شکافتهشدن کوههایش تحمل کرده بهتصویر بکشم. دوست داشتم در مورد باغهای تهران بسازم. درباره تاریخ تهران حتی جایی مثل شهر نو.. دوست داشتم فیلمی بسازم و بدانم چرا تهران روی سه گسل بزرگ زلزلهخیز گسترش پیدا کردهاست. . . دوست داشتم بدانم مسئولین و مدیران کشور و شهر چه تدبیری برای عواقب زلزله دارند.
و همه اینها و خیلی موضوعات دیگر مرا به تهیه و ساخت فیلمهای شهری از جمله «صد و یک سال بلدیه» کشاند، که شاید بتوانم بدانم و نشان دهم که این بلاها چگونه بر سر شهر آمده و مسبب این اوضاع کیست.»
ارزش اسناد
یکی از ارزشهای بسیار مهم مستند «صد و یک سال بلدیه» اسناد و مدارکی استکه در فیلم آوردهشده. این عکسها و فیلمها به سختی جمعآوری شدهاند.
این موضوع مورد تایید مستندسازانی است که در جلسه حضور داشتند. مهوش شیخالاسلامی میگوید تکه فیلمی که از نوازندگی گروه موسیقی بلدیه در فیلم است، حتما یکی از نگینهای این مستند است. پیدا کردن چنین تصاویری بسیار سخت و تقریبا ناممکن است.
محمدرضا فرزاد میگوید «وقتی مستندی را کلید میرنیم، آغاز مصیبت است. گشتن و یافتن یک عکس، حتی گاه چندماه وقت میبرد، اما وقتی فیلم ساخته میشود و مردم میبینند، انگار کار سادهای بود و همهکس میتواند از پس آن برآید.
در حالی که برای هر عکس و تکه فیلم سختی زیادی باید کشید». فرهاد ورهرام معتقد است عکسها و تصاویری که در این مستند مورد استفاده قرار گرفته، بینظیر هستند. علاوه بر این ویژگی، مکان و زمان استفاده از آنها هم مهم است. عطارپور هم سند را خوب میشناسد و هم میداند این سند را کجا استفاده کند.
یکی دیگر از حضار به متن گفتارهای مستند اشاره میکند و آنها را همسنگ بهترین آثار و متون نوشتاری امروز میداند و مثال هم میزند. خود عطارپور به یاد میآورد که «هرچه در شهرداری و بخشهای آن دنبال عکس شهرداران گشتم، چیزی گیرم نیامد.
به هر کجا رفتیم دستمان بهچیزی نرسید. هیچچیز. انگار نهانگار که این شهر شهردارهایی تا کنون داشته. حسب تصادف در یک پرواز با کسی آشنا شدم که عکاس شهرداری بود. با کمک او عکس حدود پنجاه شهردار را به دست آوردم. همینطور دیگر اسناد و عکسها».
غافلگیری!
ارد عطارپور به موضوع جالبی اشاره میکند «گاهی یک عکس یا یک تکه فیلم میتواند نقش غافلگیر کنندهای بازی کند. با انتشار آن تصویر یا عکس انرژی زیادی در مستند میدود و کمک میکند مخاطب به دنبال ماجرا کشیده شود.
یافتن و انتقال این نوع سندها سبب میشود مستند حرکت قدرتمندتری داشتهباشد و به انرژی بیشتری دست پیداکندو مخاطبرا مجذوب تداوم موضوع کند. پس سندهای بکر نه تنها به غنا و اهمیت مستند میافزاید بلکه چه خوب است که حتی غافلگیرتان هم بکند و انرژی اثر را افزایش دهد».
مصداق این گفته عطارپور را در همین مستند شاهد بودیم. برخی از تکهفیلمها و عکسها برای نخستین بار دیده میشوند و قبلا در هیچاثر دیگری منتشر نشدهاند. همین امر یکی از ارزشهای خاص کار عطارپور در این مستند است.
معماری تهران
معماری تهران هم جزو علایق برخی از مخاطبان این مستند بود. اعلام کردند بهتربود در روایت شکلگیری تهران جایی هم برای معماران موثر در شکلگیری شهر داده میشد. اما عطارپور چنین نظری ندارد.
میگوید «هر کارگردان یا فیلمساز برحسب نظر و ایده خاص خودش وجهی از شهر را به تصویر میکشد. تهران بغیر از معماری، موضوعات دیگری هم برای مستندسازی دارد. مثلا شعر و طنز و فقر و ادبیات تهران.
مثلا قصههای مردم تهران. اما موضوع مورد نظر ما نحوه مدیریت شهر بود. نمیتوانستیم وارد موضوع معماری شویم که پهنای وسیعی دارد.
در این حوزه تلاش کردیم حداکثر اطلاعات و اسناد را جمعآوری و تدوین کنیم.
باور داریم باید دادههای مربوط به شهرداران بعد از این مستند را هم معرفی و کارهای انجامگرفته در دوره آنها نیز نقل شود. ما در نقل اطلاعات سعی می کنیم وارد حوزه نقد و قضاوت اشکار نشویم. ما موظف به ارائه دادهها و اطلاعات دقیق و مستند به مخاطب هستیم نه بیشتر.
البته طبیعی است که این اطلاعات از فیلتر ذهنی فیلمساز عبور کردهاند و توسط او انتخاب شدهاند».
یادآوری میکنیم در این نشست علاوه بر مستند سازانی که نامشان در متن آمد، مریم حیدری، محمد رضا فرزاد، احسان عبدیپور، فخرالدین سیدی و جمعی دیگر از اهالی اندیشه حضور داشتند. این مستند نخستین اثر از رشتهآثاری است که در هفتههای آتی با موضوع محوری «تهران، محیط زیست» در خانه اردیبهشت اودلاجان نمایش داده خواهدشد.
فیلمهای از فخرالدین سیدی، روبرت صافاریان، پیروز کلانتری، آرش یشایایی و شاید چند اثر دیگر. تلاش خواهدشد تصویر نسبتا کاملی از تهران با این موضوع ارائه شود.