مستند ایستگاه

گزارش مستند ایستگاه, گزارش مستند ایستگاه, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

شصت‌‌ویکمین شب فیلم/ 3 اسفند ۱۴۰۱ خورشیدی

دومین اثر از فرهاد ورهرام از چهار مستندی که قرار است در خانه اردیبهشت اودلاجان نمایش داده‌شود، مستند «ایستگاه» بود. فیلمی از مجموعه مستندهای «گنجینه تتیس» که مرتبط هستند با اقلیم، محیط زیست و زندگی در ساحل خزر.

فرهاد ورهرام وقتی برای ساختن مستندی برای این مجموعه دعوت می‌شود، تصمیم می‌گیرد به یاد سال‌های ماضی که از ترکمن‌صحرا و آبادی‌های آن دیدارکرده‌بود، فیلمی با موضوع بندر ترکمن بسازد.

 می‌گوید «سال‌های پنجاه که دانشجو بودیم، چندبار به بندر ترکمن رفتم. بندری که بسیار دوستش می‌داشتم.  وقتی قرار شد این مستند را بسازم یاد آن روزها افتادم و کلید کار را زدم». ورهرام از مرحوم مقدسیان یاد می‌کند که قبلا فیلم شیلات را ساخته بود. همین‌طور از یکی دو مستندساز دیگر و آثارشان درباره آن منطقه. می‌گوید «رفتم کارخانه‌های متروک آن‌جا را دیدم، که رها و عاطل و باطل افتاده‌اند.

همراه با قطعاتی از اتریش و آلمان و جاهای دیگر. فضاهایی جذاب و دراماتیک که می‌توانستند لوکیشن فیلم باشند». اما چه شد که مستند ایستگاه با چنین درون‌مایه‌ای ساخته‌شد با یک بازنشسته راه‌آهن که راوی قصه بندرترکمن می‌شود. «به یک بازنشسته برخوردم که اصلیت خوزستانی داشت و آمده‌بود در این بندر کار کرده‌بود و سر آخر هم بازنشسته.

دیدم داستان بازنشستگی او چقدر مانند بازنشستگی پیرمرد فیلم «طبیعت بی‌جان» از سهراب شهید ثالث است. فیلمی که بی‌شک از شاهکارهای سینمای ایران است. طبیعت بی‌جان داستان فروپاشی انسان است و من تلاش کردم فروپاشی انسان و شهر را به تصویر بکشم. خواستم نشان دهم بازنشستگی در «طبیعت بی‌جان» چقدر متفاوت از بازنشستگی این مرد است. مردی که اصلا مشکل مالی ندارد، سرپا و چالاک است، ولی او هم چیزهای کم دارد. مهم‌تر از هم نوستالژی روزگار سپری‌شده. او حسرت گذشته را دارد. همین تشابه و تفاوت تبدیل به ایده اصلی و بن‌مایه کار من شد».

قصه بندر

از نگاه فرهاد ورهرام، تعدادی از بنادر کشور متمایز از بقیه هستند. «این‌ها بندر به معنای واقعی هستند. منش و فرهنگ بندری دارند. مثل بندر انزلی و بندر ترکمن. این را می‌دانیم که بندر ترکمن (شاه) تا قبل از آمدن راه‌آهن و راه‌اندازی بندر، چیزی نداشت. خالی بود. ترکمن‌ها می‌آمدند آن‌جا و اوبه‌های خود را برپا می‌کردند. وقتی بندر شکل گرفت، در اطرافش هم شهر به‌وجود آمد و بالید.

ترکمن‌ها، عموما، به صنعت بی‌علاقه بودند. کشاورز بودندودامدار. عارشان بود که وارد شهر بشوند و بروند مثلا کارگری». این نکته را یکی از مخاطبان به گونه‌ای دیگر روایت می‌کند و می‌گوید طبق شواهدی که در تذکره‌ها و کتاب‌های تاریخ وجود دارد، ترکمن‌ها که معمولا با عنوان تراکمه معروف بودند، گاه با حکومت بودند، گاه بر حکومت.

 گاه راهزن جاده‌ها بودند گاه عیارانی که تبدیل به قهرمان می‌شدند. حکومت‌ها ازاین‌قوم و نژاد استفاده‌های خودرا می‌کردندو سپس منهدم‌شان می‌کردند. 

 

گزارش مستند ایستگاه, گزارش مستند ایستگاه, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

معروف است که وقتی کریم‌خان زند به قدرت رسید و روز اول نوروز در کاخ گلستان آن زمان تاجگذاری کرد، مخفیانه فرمانی صادر کردتا سه هزار ترکمن را که در رسیدن او به‌قدرت نقش بسیارداشتند، روز دوم عید سر بریدند و آن را هدیه نوروزی شاه تازه نام نهادند.

 ترکمن‌ها همیشه یک پای قصه‌های تاریخ چندصدسال اخیر ایران بوده‌اند و البته هستند. ورهرام به سیمای دیگری از ترکمن‌ها اشاره می‌کند: «قدیم، از گرگان و ترکمن به گیلان و مازندران راه و جاده نبود. عموما، همه‌جا باتلاق بود و آب. در آن روزها، ترکمن‌ها با قایق و بلم و از میان رود و باتلاق آدم‌ها را از گرگان به گیلان می‌بردند.

با این ‌حال، به دلایل متقن یا ساختگی، تصویر ترکمن‌ها در میان مردم چندان زیبا و مقبول نیست. متاسفانه هنوز هم وقتی مادربزرگ‌ها می‌خواهند بچه‌ها را از رفتن به کوچه منع‌کنند می‌گویند نرو کوچه ترکمن ‌ها می‌گیرند و می‌خورندت!

 علی‌رغم این شایعات بی‌خود، بندرترکمن فرهنگ متنوع خودرا دارد. آدم‌ها متعصب نیستند، آسان‌گیری مذهبی دارند. غذاخوردن در کافه و رستوران رایج‌تر از بسیاری شهرهای دیگر است. هم در میان خانم‌ها هم در بین آقایان».

مراودات انسانی و فرهنگ

یکی از مخاطبان تعریف ورهرام از فرهنگ بندر را ادامه می‌دهد و به بندر کنگ و بندر بوشهر اشاره می‌کند که چقدر تساهل فرهنگی و ملی دارند و بندر بوشهر، به‌ویژه، به‌خاطر مراودات وسیع بین‌المللی که داشت چقدر در مسائل اجتماعی و مذهبی بازتر و امروزی‌تر بود و اگر آن روش و منش زندگی در آن‌جا تداوم پیدا می‌کرد امروز ما با یک شهر کاملا مدرن امروزی سروکار داشتیم. سرنوشت بندر انزلی ‌هم تا حدودی به بندر بوشهر نزدیک است.

حضور فرهنگ پیشرفته سیاسی در این بندر حاکی از همان مناسبات و رفت‌وآمدها است. این بنادر، دروازه ورود و خروج کالا و فرهنگ بودند. با بده‌بستان بازرگانی، نوعی تبادل فرهنگی هم شکل می‌گرفت. به همین خاطر است که شهر و معماری بوشهر در آن سده و دهه‌های بعدی، کاملا باز و برون‌نگر است.

ورهرام این بحث را ادامه می‌دهد: «امروز متاسفانه بندر ترکمن تبدیل به یک شهر مصرفی شده. صنعت و کارخانه ندارد، و در عوض کارمند دارد. یک زمانی در آشوراده تشکیلات شیلات بود و کسانی در آن کار می‌کردند یا کارخانه‌های متعدد تعمیرات راه‌آهن و امثال آن که امروز همه تعطیل شده‌اند. زندگی مولد و صنعتی در این شهر از بین رفته. راکد شده. وقتی سطح آب دریا پایین آمد و آشوراده افول کرد، نقطه آغاز فروپاشی را رقم زد. اگر تغییرات اقلیمی و کاهش ارتفاع آب با همین شتاب ادامه پیدا کند، باید منتظر فاجعه در منطقه و بندر ترکمن بود»

 

هدف از ساخت مستند؟

یکی از مخاطبان علاقمنداست بداند چه هدفی پشت این مستند بوده. فیلم‌ساز چه می‌خواهد بگوید. آیا از معماری بندر می‌گوید؟ آیا داستان راه‌آهن و تاثیر آن بر شهر و بندر می‌خواهد بگوید؟ دنبال چیست فیلم؟

کارگردان تاکید دارد که «این مستند مربوط به راه‌آهن نیست. قصه به ‌وجودآمدن راه‌آهن و بندر ترکمن به دنبال آن‌است. ضمن آن‌که به این موضوع حساس است که وقتی راه‌آهن آن تاثیر و قدرت خود را در بندر ازدست داد و واحد‌ها و کارخانه‌های مرتبط با آن تعطیل شدند، چگونه بندر از رونق افتاد و «راکد و بازنشسته شد»!

درست مثل مسجد سلیمان که وقتی نفت آمد و صنعت شکل گرفت مسجدسلیمان هم قدکشید و یکی از شهرهای پیشرفته کشور شد و وقتی چاه خشکید و کارخانه خوابید، شهر هم خوابید»

طبیعت بی‌جانِ زندگی!

مخاطبی به کات‌های مختلف و متناوب فیلم طبیعت بی‌جان در این مستند اشاره می‌کند و کنجکاو است ورهرام را به خاطر انتخاب طبیعت بی‌جان به عنوان درون‌مایه مستند خود، به چالش بکشد.

او معتقد است نفس حضور قطار و خط آهن در شهر و دیار نشانه زندگی و تحرک است. نشانه زندگی امروزی و حتی مدرنیسم است. اما در فیلم طبیعت بی‌جان، ما با زن‌و شوهر پیری سروکار داریم‌که گویی در لحظه‌ای از تاریخ منجمد شده‌اند. یک زندگی بسیار ابتدایی و ساده را هرروز تکرار می‌کنند. نه حرکتی نه تحرک و تغییری.

حتی غذایی که هر روز می‌خورند یکی است. دایره واژه‌هایی که هرروز بین‌این دو ردوبدل می‌‌شود بسیار تنگ و محدود است. به‌گونه‌ای که مرد حتی تصوری از بازنشستگی ندارد.

 وقتی نامه بازنشستگی را برایش می‌خوانند می‌پرسد یعنی چه؟ آیا مستند ایستگاه با تکیه بر این فیلم، مخالفت خود با تحرک و سرزندگی فعالیت شهری را نشانه رفته؟

ورهرام پاسخ روشن و موجزی دارد: «تفاوت یک نقاشی طبیعت بی‌جان با نقاشی دیگری که ایده و موضوعش مثلا شهر یا آدم‌ها هستند در چیست؟

 در فیلم سهراب شهید ثالث همه‌چیز مثل یک نقاشی از طبیعت بی‌جان، تخت و بی‌تحرک است. شهیدثالث به چهره دیگری ازهیولای راه‌آهن و امپراتوری پشت ان اشاره دارد و می‌خواهد نشان دهد که در آن واحد تناقض و تضاد عجیبی بین دو نوع زندگی یا دو نگاه به زندگی وجود دارد.

 یکی راه‌آهن و بندر دیگری این پیرمرد و زنش که در برابر شتاب و شلوغی اولی قرار دارد. این نگاه یک فیلم‌سازفیلسوف به زندگی است».

درتاییدحرف ورهرام، یکی‌ازمخاطبان اشاره به تشابه نگاه و بیان چخوف و شهیدثالث دارد. و اشاره می‌کند که خود شهید ثالث هم همیشه از چخوف به عنوان یک استاد بزرگ برای خودش یاد می‌کرده. این را هم می‌دانیم که شهیدثالث وقتی سینما را کنار گذاشت، رفت سراغ فلسفه و تمام زندگی‌اش صرف فلسفه شد. اصولا او بیشتر فیلسوف بود تا فیلم‌ساز.

آیینه کهنه!

ورهرام از پلان‌های ویژه فیلم طبیعت بی‌جان هم یاد می‌کند و وقتی در برابر این پرسش قرار می‌گیرد که موثرترین و سینمایی‌ترین پلان آن فیلم کدام است، به صحنه‌ای اشاره می‌کند که پیرمرد در لحظه ترک خانه، آخرین بار وارد اتاق خالی می‌شود و می‌رود مقابل آیینه کوچک و فرسوده دیواری می‌ایستد و خودش را در قاب آن نگاه می‌کند.

ساکت و مغموم. و بعد آیینه را هم از دیوار باز می‌کند و می‌آورد جزو اثاث خانه‌اش که بار یک الاغ و گاری کوچک است. وقتی آیینه را از دیوار برمی‌دارد انگار تصویر مرد هم هنوز در قاب است.از دید ورهرام، این تصویر یک شاهکار جهانی است.

پیرمرد تنهایی‌اش را در قاب آیینه می‌بیند و سپس همان تنهایی را هم برمی‌دارد و با خود می‌برد. کجا؟ معلوم نیست. چون مرد جایی ندارد که برود. گویی راهی ابدیت یا نیستی می‌شود.

ریتم و موسیقی

در ادامه نظرات، یکی از مخاطبان، به این موضوع اشاره دارد که این مستند برخلاف دیگر کارهای ورهرام ریتم تندی دارد و کات‌های پشت سرهم و کوتاهی دارد که شتاب حرکت را بیشتر می‌کند و حتی در استفاده از قطعه‌های دو فیلم «روزی که بارون اومد» و طبیعت بی‌جان تقطیع‌های کوتاه و تند دارد و این روش تدوین نشان می‌دهد کارگردان می‌خواهد ضربان نبض زندگی را با محیط و اتفاقات آن تطبیق دهد. این نظر را ورهرام هم می‌پذیرد و تاکید می‌کند که با این ریتم و موسیقی می‌خواهد ضرب‌آهنگ زندگی بندر را تشدید کند.

گزارش مستند ایستگاه, گزارش مستند ایستگاه, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

سر آخر، یکی از مخاطبان به استعاره جالبی اشاره می‌کند و از کارگردان می‌خواهد آن را تایید یا رد کند. او می‌گوید ما در فیلم طبیعت بی‌جان پیرمرد را در قامت بازنشسته می‌بینیم ولی در مستند ایستگاه این واگن‌ها، چرخ‌ها و قطعات رهاشده قطارها هستند که بازنشسته شده‌اند و در گوشه‌ای افتاده‌اند.

در صحنه‌های مختلف شاهد این بازنشسته‌های فلزی هستیم. انگار این بار نه یک انسان بل یک حرفه یا صنعت است که از کار بیکار شده و «به افتخار بازنشستگی نائل آمده». اگر این استنباط درست باشد، به این معنی است که کارگردان مرثیه‌خوان مرگ صنعت و تولید در بندر ترکمن است.

کارگردان، ضمن آن‌که این استنباط را رد نمی‌کند ولی علاقمند است به این شکل پاسخ دهد که در این مستند موضوع فروپاشی توامان انسان و شهر مطرح هست، شهری که سروکارش با آن قطعات و واگن‌ها و چرخ‌ها بود. شهر بازنشسته شده!

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx