گزارش مستند زیمل بلوچستان, گزارش مستند زیمل بلوچستان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو سی‌‌وسومین شب فیلم/ 2 آبان ماه 1403 خورشیدی

قصه مستند«زیمل بلوچستان»که در صدوسی‌وسومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد، درون‌مایه موسیقی بلوچ دارد. هنرمندی دلسوخته و تک‌افتاده در بلوچستان که از غربت و تنهایی موسیقی اصیل بلوچستان غمگین است، در تلاش است گروهی از نوازندگان این موسیقی را از اطراف و اکناف پهنه بزرگ سیستان و بلوچستان گرد هم آورد و یک گروه منسجم موسیقی بلوچ درست کند و در پایتخت کشور به اجرای برنامه در یک جشنواره یا رویداد موسیقایی کند. خودش ترانه‌خوان است و نوازنده. در گام اول به محضر «استاد علی» می‌رودکه یکی‌از نوازندگان اصیل بلوچ است. اورا در بستر بیماری می‌یابد. تنها و بی‌کس.

و در گفت‌وشنید با این استاد متوجه می‌شود که کاری سنگین در پیش دارد از شمال تا جنوب پهنه بزرگ بلوچستان را باید بگردد و تک به تک اهالی موسیقی اصیل بلوچ ر ا پیدا کند، شاید بتواند یک گروه اصیل  موسیقایی از این آدم‌ها تشکیل دهد. او خود وضعیت مالی و خانوادگی جالبی ندارد.

 

در کنج آبادی دارد برای خود و خانواده‌اش خانه‌ای می‌سازد که چندسال است در نیمه راه است. با این همه به استادعلی قول داده برایش پزشک پیدا کند و دردش را درمان کند. عشق وافر او به موسیقی اصیل بلوچ او را به این وادی بلند و طولانی می‌کشاند. از این آبادی به آن روستا و شهر. گاه با ماشین سمند خود، گاه بر روی وانت‌بار و گاه بر ترک موتور یک روستایی. برای تامین هزینه هم، هر بار که از شهری به شهر دیگر می‌رود، مسیر را مسافرکشی می‌کند! روزگار غریبی است.

 در این سیر و سلوک عاشقانه، تقریبا تمام نوازندگانِ تنها و غریب را یک به یک پیدا می‌کند. از اسپندار بزرگ که دیگر از تمام دنیا بریده و در روستای خود چند دام لاغر را مراقبت می‌کند تا چندبانوی ترانه‌خوان که در روزگاری نانشان تو روغن بود و توسط موسسات فرهنگی یا دولت به فستیوال‌های جهانی رفته‌اند و موسیقی بلوچ را نمایندگی کرده‌اند، و امروز در آلونک خود غمگین از جور روزگار عمر خود را سپری می‌کنند. یکی از اینان نقل می‌کند در جشنواره‌های ایتالیا، فرانسه، ژاپن و چند کشور دیگر موسیقی بلوچ اجرا کرده!

کجاست این سرزمین!

مخاطب، همراه این دلداده موسیقی، سرتاسر سرزمین بلوچ را درمی‌نوردد و در شگفت می‌ماند که کجاست این‌جا؟ سرزمینی‌که در هر روستا و آبادی آن نوازنده و خواننده‌ای اصیل هست ولی همه در بی‌کسی و تنهایی روزگار می‌گذرانند. آن‌هم درشرایطی کاملا ابتدایی. در روزگار هواپیما و ارتباطات وسیع، این‌ها حمام درست و درمان ندارند و داماد را در فضای آزاد دم منزلش با کاسه آب و کف صابون می‌شویند و لباس سفید دامادی به تنش می‌کنند.

 با این‌حال چه شور و غوغایی دارند نوازندگان همان روستا. غریب است زندگی این مردم.ممکن است از نگاه ما مخاطب بیرونی در سختی وبدبختی هستند،ولی خود آن‌ها گلایه‌ای ندارند. گویی نه فقیر بل قانع هستند. هنرمندان فراموش‌شده‌ از معاش و رفاه حرف نمی‌زنند از این ناراحت هستند که سازشان غبارفراموشی گرفته. 

دوست‌دارند بازهم جشن و عروسی باشد تا بنوازند و بخوانند. به‌ویژه وقتی زنان خواننده مورد پرسش از اوضاع‌شان قرار می‌گیرند، با حسرت از روزهایی می‌گویند که می‌خواندند و شور می‌آفریدند.

گزارش مستند زیمل بلوچستان, گزارش مستند زیمل بلوچستان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

به یاد آن روزها، تکه‌هایی برای این راوی و جستجوگر می‌خوانند. در سالخوردگی و پیری!

روایتی ساده نه تلخ!

فرهاد ورهرام که مشاور این مستند است، در گفتگویی تلفنی بر این‌نکته پای می‌فشارد که «مازیار مشتاق گوهری در این مستند دنبال روایت تلخ از زندگی بلوچ‌ها نرفته. او خطی از زندگی این مردمان را تعریف می‌کند که یادآور شادی و سرور است. او خط موسیقی و جشن را در سرتاسر بلوچستان ترسیم می‌کند. افراد و خانواده‌هایی را می‌بینیم که وقتی می‌شنوند می‌شود گروه درست کرد و دوباره در برابر انبوه مردم موسیقی اجرا کرد، به وجد می‌آیند. او سلسله مشتاقان خوشی و شادمانی را جستجو و در کنار هم ردیف کرده‌است». نام مستند گویای این مبانی است.

 زیمل یعنی لحن بلوچی. لحن بلوچی هم یعنی موسیقی، یعنی ساز و خوانندگی. بر خلاف مستندهای عموما کلیشه‌ای و رایج که دوربین را در جستجوی بدبختی‌های تلخ و سیاه مردمان بلوچ به کنج و گوشه زندگی این مردم می‌برند، کارگردان «زیمل بلوچستان» با دوربین خود دنبال تک‌ستاره‌های در حال خاموشی موسیقی و ساز اصیل بلوچ برده تا کمک کند درخشندگی خود را ادامه دهند. در این فیلم امید بیش از سرخوردگی وجود دارد و با دیدنش مسرور می‌شویم تا غمگین و عصبی!

نمونه جهانی!

فرهاد ورهرام به نکته جالبی اشاره می‌کند: «پس از این‌که فیلم ساخته‌شد، به صورت تصادفی فیلمی یافتم از ویم وندرس. در آن‌ مستند، ویم وندرس پی اعضای یک گروه متلاشی‌شده موسیقی اصیل کوبا می‌گردد و پس از پیداکردنشان گروه را دوباره احیا می‌کند و در اروپا اجرای موسیقی می‌کنند.» ورهرام می‌گوید «وقتی داستان آن مستندرا به مشتاق گوهری گفتم چنان شگفت‌زده شد که حد ندارد. پس از چند دقیقه سکوت گفت معلوم‌است دردهای انسانی در تمام دنیا مشترک است.» در فیلم زیمل بلوچستان نه کسی خارج از سرزمین، بل «گل‌ممد» بلوچ که عضو گروه موسیقی متلاشی‌شده است و یکی از بهترین اعضایش هم در تصادف ماشینش در مسافرکشی در جاده‌ها کشته‌شده-موسی‌خان- دنبال جمع‌کردن گروه است ولی نه لزوما همان اعضا، بل از تمام کسانی که می‌خواهند موسیقی بلوچ را دوباره احیا کنند.یکی از مخاطبان به حضور زنان در فیلم اشاره می‌کند و از ورهرام می‌پرسد تقریبا تا نیمه‌های مستند هیچ اثر و حضوری از زنان نداریم.در نیمه دوم است که زنان بلوچ را می‌بینیم. آن هم حضور نقش دومی نه موثر. آیا این چیدمان آگاهانه است یا در روایت موضوع به وجود آمده. ورهرام معتقد است «در این مستند اصلا مساله زن‌و مرد مطرح نیست.

 

 

یک آقایی سراسر منطقه را می‌گردد تا اعضای گروه متلاشی‌شده و دیگر افراد بالقوه مفید برای این هدف را پیدا کند. مساله فیلم این جور حرف‌ها نیست. ضمن آن‌که این آدم می‌رود زنان فراموش‌شده موسیقی بلوچ را هم که کاملا فراموش شده‌اند، پیدا می‌کند و بسیار صمیمانه و خودمانی کنارشان می‌نشیند و آن‌ها تکه‌هایی از ترانه‌های گذشته‌شان را برای او می‌خوانند. پس هرکجا لازم بوده هستند و هر کجا که نیاز نبوده نیستند. همین!»

چرا تنها مانده‌اند؟

با تماشای این مستند با این پرسش مواجه می‌شویم چرا کسانی با این سابقه ملی و جهانی، امروز غریب و بدون هیچ حمایتی دارند روزگار می‌گذرانند. آیا آن سفرها و فستیوال‌ها اندوخته‌ای برای این هنرمندان بومی فراهم نیاورده؟ 

چرا بانویی که در تالارهای فرانسه و ایتالیا اجرای موسیقی داشته الان در یک کپر یا آلونک زندگی‌ می‌کند بدون هیچ‌ بیمه‌ای برای روزهای آتی! اسماعیل پوررضا این اوضاع را می‌شناسد و توضیح می‌دهد این گروه‌ها و افراد همیشه مورد سوء اسفاده نهادهای دولتی داخلی‌و بین‌لمللی قرار گرفته‌اند و می‌گیرند.

 در این مستند هم به زیبایی نشان می‌دهد این گروه دلش تنها به این خوش است که برود در سالنی بزرگ برای مخاطبانی زیاد موسیقی اجرا کند. یکی چند شب را در پایتخت و در مهمان‌خانه‌ای بگذرانند و پذیرایی شوند. گل‌ممد می‌گوید «خداراشکر می‌رویم تهران و یکی دو شب برنامه داریم. همین هم جای شکردارد». 

درسال‌های ماضی هم این ستاره‌های گمنام به همین راضی بودند که چندروزی میهمان فرنگستان باشند و پذیرایی شوند. این آدم‌های شریف توقعی بیش از این نداشتند.» یکی از مخاطبان در تکمیل حرف پوررضا به تجربه خودش از بردن یک هیئت اتریشی به خانه و دیار عثمان محمدپرست اشاره می‌کند که در آن دو روز، محمدپرست پذیرایی مفصل از مهمانان کرد. 

در حالی‌که اتریشی‌ها آمده‌بودند که به‌اصطلاح اسپانسر او شونددر سفربه اروپا برای اجرای موسیقی بومی خراسان. به هرحال، امروز نه فقط در بلوچستان، بل درهمه ولایات‌ومناطق کشور هنرمندان زیادی هستند که کاملا فراموش شده‌اند یا در حال فراموشی هستند. دولت و حکومت کاروبار دیگری دارد و زندگی و هنر این هنرمندان دغدغه او نیست. مگر کسانی چون مازیار مشتاق گوهری به سراغشان بروند.

راضی‌کننده

یکی از مخاطبان معتقد است فیلم کاملا راضی‌کننده بود چون «اطلاعات بسیار خوب و بی‌اغراق از زندگی و معاش مردم می‌داد. کارها و مشغله آن‌ها را معرفی می‌کرد، از صنایع دستی تا صیادی.» او اضافه می‌کند «تکه‌های جذابی هم دارد.

 مثلا سازی که با یک تخته و قوطی حلبی ساخته شده. و رنگ و روی آن نشان می‌دهد مرتب استفاده شده. نوازنده عشق موسیقی داشته ولی پول کافی برای خرید ساز درست و درمان نداشته‌است. تصویرهای هنرمندانه هم دارد. 

مثلا صحنه پاشیده‌شدن آب به روی شیشه‌ جلو ماشین که ما آن را از داخل ماشین می‌بینیم. کاراکتر خود گل‌ممد هم جذاب است. نوازنده است و خواننده. بی‌تکلف و راحت. کوشا و فروتن. فیلم خوبی است». 

یکی دیگر از مخاطبان، معتقد است «فیلم زیبا بود. به دو دلیل. نخست اشاره به وجود زنان در آن منطقه و بار و ثقلی که بر دوش دارند. و دیگری شخصیت جسور و متکی به‌خود آنان. در این فیلم می‌بینیم زن سالخورده و هنرمند اصلا ابایی ندارد به گل‌ممد نه بگوید و در برابر تقاضای او برای رخصت به ورود به خانه‌اش، می‌گوید در این چندسال کجا بوده؟! چه شده دوباره به یادش افتاده! در سکانسی دیگر زن سالخورده هنرمند به سیاست‌های حکومت اشاره می‌کند که زنان را از حوزه خوانندگی و موسیقی منع کردند. این نوع نگاه به زنان بلوچ جذاب و با ارزش است».

یکی از مخاطبان به تجربه جالبی اشاره می‌کند: «در دو سه سال گذشته در بلوچستان به بچه‌ها نقاشی یاد می‌دادم. وقتی پس از آن‌که چیزهایی یاد می‌گرفتند، از آن‌ها می‌خواستم خانه‌شان را نقاشی کنند. عموما یک کپر گرد می‌کشیدند و پشتش کوه و دشت. این در حالی است که این‌ها عموما در خانه‌هایی زندگی می‌کردند که با بلوک سیمانی ساخته‌شده‌بود».

زندگی بلوچی

یکی از خانم‌های حاضر در نشست روایت خود از زندگی در میان بلوچ‌هارا دارد: «یکی از خوشبختی‌هایم تولد در ایرانشهر است. با این قوم آشنا شدم، در مراسم‌‌هایشان شرکت کردم و رفت‌‌وآمد دوستانه و خانوادگی با آن‌ها داشتم. آن زمان، یادم می‌آید، بعد از ظهرها همیشه مراسم دهلی داشتیم. همه‌اش ساز بود و نوازندگی.» 

این خانم محترم به امر زن و مرد در باورهای بلوچ هم اشاره می‌کند. «مردان بلوچ، مثل مردان بسیاری اقوام دیگر، زن خود را ناموس خود می‌شمارند. حاضر نیستند در معرض معاشرت ودید دیگران، به‌ویژه مردان باشند. در همان سال‌ها اصلا اجازه نمی‌دادند از خانم‌ها عکس بگیرند. البته این رفتار ناشی از تحقیر زن نیست». این مخاطب به این نکته هم اشاره می‌کند بسیاری از ماها وقتی به سیستان و بلوچستان می‌رویم دنبال تغییر زندگی آن‌ها هستیم. از نحوه پوشش تا نحوه ساخت خانه‌های‌شان.

گزارش مستند زیمل بلوچستان, گزارش مستند زیمل بلوچستان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

در حالی‌که آن‌ها ازاین جهت ناراضی نیستند و زندگی‌شان را با شرایط اقلیمی سازگار کرده‌اند. او اضافه می‌کند: «ایرانشهر آب شیرین داشت. و دارد. گندم‌کاری و شالیکاری داشتند. پاپایا زیاد بود. وجود آب در این شهر نعمتی بزرگ بود. نعمتی حاصل از رود هیرمند. متاسفانه در این سال‌ها آب هیرمند به روی مردم سیستان و بلوچستان بسته شده‌است و این فاجعه است».پژوهشگر، نویسنده، کارگردان و تهیه کننده فیلم «زیمل بوچستان» مازیار مشتاق گوهری است. محمدرضا تیموری (تصویربردار)، حسن شبانکاره (صدابردار و صداگذار)، بابک بهرام‌بیگی (تدوینگر) عوامل اصلی فیلم هستند. مازیار مشتاق گوهری متولد سال 1357 است. از آثار مستند وی می‌توان به مچ، گاندو، پرواز در آب، مرجان ها، میرزا، بدوار، سچانوک، ماجراجویان، آیین همدلی، دست‌بافت های سیستان و بلوچستان اشاره کرد. او در حال حاضر در خارج از کشور زندگی و فعالیت می‌کند ولی در ساخت و تولید آثار سینمایی زیادی با موضوع  بلوچستان یاریگر بود.

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx