گزارش مستند محمد قاضی, گزارش مستند محمد قاضی, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

گزارش مستند محمد قاضی, گزارش مستند محمد قاضی, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

نودمین شب فیلم/ 10 آبان ماه 1402 خورشیدی

بی‌تردید، محمد قاضی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی تاریخ معاصر ایران است. او در سال 1376 درگذشت‌و بسیاری‌از دوستداران ایران‌را غمگین کرد. نودمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به آخرین اثر حنیف شهپرراد بنام «محمدقاضی به روایت گوستاو دوره» اختصاص داشت. مهمانان عزیز و ویژه‌ای در این نشست حضور داشتند. سیف‌الله گلکار، وکیل بازنشسته دادگستری یکی از آن‌ها بود. می‌گوید: «من حدود چهل سال با آقای قاضی بودم. شاگردی او را کردم. زبان فرانسه را با کمک او یاد گرفتم. قاضی اهل زندگی بود. همیشه شاد بود و غم به دلش راه نمی‌داد.

 

 

با دختری آشنا شد که نامش فاطمه بود. با او ازدواج کرد و گفت نام تو باید «ایران» باشد. بدین ترتیب این خانم که مادر دو فرزند قاضی است، شد ایران‌خانم. پس از فوت ایران‌خانم که برای قاضی خیلی تاثرانگیز بود، با خواهر بزرگ او ازدواج کرد که نامش کشور بود. قاضی سرشار از عشق به زندگی بود. هنوز باورم نمی‌شود که قاضی نیست. باورم نیست»

شهپرراد در چگونگی ساخت این مستند می‌گوید: «پیش از این چند مستند کوتاه درباره بزرگان ادب و فرهنگ قزوین برای تلویزیون ساخته‌بودم. در دور جدید چند چهره دیگر مطرح شد که درباره‌شان مستند تهیه شود و من فورا محمدقاضی را انتخاب کردم. آگاه بودم که مستند این چهره ممکن است پیچیدگی‌ها و مشکلاتی داشته‌باشد. ولی استقبال کردم.

شالوده کار را کتاب «خاطرات مترجم» قرار دادیم. کتابی بسیار غنی و شیوا. این اثر نشان می‌دهد اگر قاضی رمان می‌نوشت، حتما می‌توانست موفق باشد.
 نثری روان و زبانی طنزآمیز دارد. در جریان ساخت مستند، تلاش بر این بود که نگاهی هم به هنرهای دیگر در این مستند داشته‌باشیم به همین خاطر طرح‌های گوستاو دوره برای رمان دن‌کیشوت را دست‌مایه کار قرار دادیم»

 

زبان پاکیزه فارسی

هارون یشایائی که جزو مهمانان است به بخشی از خاطراتش با قاضی اشاره می‌کند و بر این نکته تاکید دارد که قاضی پاکیزه‌ترین زبان را داشت. «او کرد بود، ولی فارسی را بهتر از هر ادیب و نویسنده فارس و غیرفارس می‌دانست. من کسی به تسلط او بر زبان فارسی ندیده‌ام».

 یشایایی به حضور او در دفتر استودیو فیلمساز و شرکت پخشیران هم اشاره دارد، به ویژه آن سال‌ها که سیف‌الله گلکار همکار آن شرکت در امور حقوقی بود و قاضی هم برای دیدار گلکار و هم انجام کارهایش به آن دفتر می‌آمد. «او خیلی کار می‌کرد. گاه مجبور می‌شدیم به زور روانه خانه‌ش کنیم. همه‌ش کار می‌کرد و زندگی.»

در ادامه سخن یشایایی، سیف‌الله گلکار یاد خاطره‌ای به نقل از خود قاضی می‌افتد. «قاضی نقل می‌کرد وقتی برای معالجه به پاریس رفته‌بود، روزی برای خرید به مغازه‌ای می‌رود و اقلامی را سفارش می‌دهد. 

از خانم فروشنده می‌پرسد «فرانسه حرف‌زدن من چطوره؟»  و فروشنده جواب می‌دهد «شما مثل رادیو حرف می‌زنید.» منظورش این بود که درست حرف می‌زنید نه شکسته و ساییده!» گفته این فرانسوی در مورد قاضی نشان از آن دارد که او کاملا به ساختار و صرف‌ونحو زبان فرانسوی تسلط داشت.

زبان و اصالت ترجمه

در جریانِ مستند، عبدالله کوثری از مصاحبه‌ای سخن می‌گوید که گویا در آن، قاضی گفته من پاراگراف را می‌خوانم و هر آن‌چه را فهمیدم به زبان فارسی برمی‌گردانم. کوثری معتقد است این حرف نمی‌تواند در مورد قاضی صادق باشد. 

مستند محمد قاضی چهارشنبه 10 آبان ماه ۱۴۰۲

همین موضوع را یکی از مخاطبان مستند در جریان نشست پس از تماشا مطرح می‌کند که آیا اصولا مترجم آزاد است چنین برخوردی با متن مبدا داشته‌باشد. این موضوع مورد علاقه دیگران هم هست.

 مخاطب دیگری توضیح می‌دهد «مترجمانی داریم که درک و حتی گاه حرف خود را به عنوان ترجمه روی کاغذمی‌آورند. 

ذبیح‌الله منصوری شاخص‌ترین چهره این نوع ترجمه است. گاه محصول کار بسیار جذاب هم هست و خوانندگان زیادی دارد. دسته دوم مترجم‌های بالفطره هستند. عین جمله را ترجمه می‌کنند.

 قاضی از این دسته است. اما تفاوت قاضی با دیگر مترجمان این دسته آن است که او فارسی را بسیار خوب می‌داندو زبان و لحن خاص خود را دارد. به همین دلیل است که ترجمه‌های قاضی در عین وفاداری به متن بسیار راحت و روان هستند.

کارگردان مستند، به یک نکته زیبا هم اشاره می‌کند که محمد قاضی پیش پروین اعتصامی درس شعر یاد می‌گرفته و تاثیر او بر زبان قاضی مشخص است.

سنگلاخ مستند

وقتی صحبت به برخی نکات ریز مستند محمد قاضی می‌رسد، انتظار از فیلم‌ساز زیاد می‌شود. غافل از این‌که مستندسازی هم یک شغل است. قاعدتا باید اصول حرفه و اشتغال هم در آن صادق باشد.

فرهاد ورهرام به طنز و به‌جد مستندازی را مثل لوله‌کشی و نجاری و امثال آن می‌داند. «مستندساز درست مثل یک اوستاکار تاسیساتی باید با ساخت مستند ارتزاق کند. بنابراین نباید انتظار داشت که تمام تلاش او خلق یک اثر هنری باشد که حاصلی مادی برایش ندارد.» 

او به دو عامل اصلی در ساخت هر اثر سینمایی، از جمله مستند اشاره می‌کند: «زمان، بودجه. این دو عامل کاملا برهم‌دیگر اثر می‌گذارند و برایند این تاثیرمتقابل کیفیت اثر را تعریف می‌کند.

هرچه زمان ساخت فیلم بیشتر شود، حجم بودجه هم باید بزرگ‌تر شود. و اگر شما خیالتان از نظر منابع مالی راحت باشد، می‌توانید با آرامش بیشتری کار کنید و خلاقیت‌های فردی خود را بروز دهید.

پس، دست مستندساز در همه‌جا و همه موارد باز نیست». علاوه بر این عوامل، به باور او و بسیاری از فیلم‌سازان، اعمال سلیقه سفارش‌دهنده یا تهیه‌کننده هم بسیار مهم است. «به‌خصوص در مورد مستندهای پرتره، سفارش‌دهنده‌ها خط قرمزهای زیاد و گاه نامربوط اعلام می‌کنند. گاه چنان افراط می‌کنند که در مورد انتخاب برخی واژه‌ها هم حساسیت نشان می‌دهند. 

این‌ها همه عوامل بازدارنده در برابر هنرمند هستند. به این خاطر است که گاه فیلم‌ساز حاضر نیست از تمام بخش‌ها و وجوه فیلم خود دفاع کند».

کجاست این امضا؟

نمایش مستند «محمد قاضی به روایت گوستاو دوره» فرصتی شد برای بحث درباره هویت و امضای هنرمند فیلم‌ساز. یکی از مخاطبان معتقد است «وقتی هنرمند اثری خلق می‌کند، مثلا کتابی می‌نویسد یا یک فیلم می‌سازد، تا زمانی که آن را منتشر نکرده، آن اثر متعلق به خود اوست و اثری بر آن مترتب نیست، ولی وقتی منتشر شد، تبدیل به «عمل اجتماعی» می‌شود و زندگی مستقلی پیدا می‌کند.

 در این‌جا گوش کسی به توجیهات احتمالی هنرمند بدهکار نیست که در زمان خلق اثر گرسنه بوده یا سیر. به این توجه نمی‌شود که چقدر کارفرما همراه بود یا مانع. اثر فارغ از این عوامل بررسی می‌شود و مورد قضاوت قرار می‌گیرد. این امر به وضوح در تمام وجوه زندگی اجتماعی ما حتی در کالبد شهرهای ما مشهود است. 

همه این خانه‌ها و شهرها با امضای معماران و شهرسازان ساخته‌شده. پس جامعه معمار و شهرساز نمی‌تواند فرافکنی کند و زور و خواست کارفرما و شهرداری را برای عدم توفیق خود در خلق یک جامعه مطلوب سپر مظلومیت خود قرار دهد. هنرمند اگر اثری را که خلق می‌کند، قبول ندارد نباید آن را منتشر کند. این کار ظلم به هنرمند و جامعه است. تردیدی در این امر نیست»

فرزند مشروطه!

احمد محیط طباطبایی در خصوص محمد قاضی به چند نکته مهم اشاره می‌کند «او فرزند و حاصل حرکت و جنبش مشروطه‌خواهی ایران است. او در دارالفنون درس خواند. زمانی که دارالفنون از انحصار اشراف و دولتیان خارج شده‌بود. بعد از مشروطه است که چنین تحولی پیدا می‌شود.

 اما اهمیت و بزرگی محمد قاضی به این موضوع خلاصه نمی‌شود. او درس فرانسه نخوانده‌بود. مترجم خودآموخته بود. هرچند مدتی در یک شرکتی کار می‌کرد که فرانسوی بودند. او با تکیه بر ادبیات و دانش ایرانی با تلاش فراوان خود را به یک مترجم توانا در ایران بدل نمود.

 در این مستند هم گوشه‌های مهمی از زندگی‌اش را بیان می‌کند. نکات و وجوهی که در کتاب «خاطرات مترجم» آمده.

اما به صورت کلی می‌توانیم به یک وجه مشترک در زندگی‌نامه‌های ایرانی اشاره کنیم‌که تقریبا همه‌شمول است. معمولا، کسی که زندگی‌اش را تعریف می‌کند به نقاط تاریک و احیانا نامطلوب آن اشاره نمی‌کند.

در اکثریت قریب به اتفاق این نوع زندگی‌نامه‌ها طرف حاضر نیست عیوب خود را هم عیان کند. حتی، گاه عیوب دوستانش را هم حاضر نیست بگوید. 

در کتاب «خاطرات مترجم» قاضی خیلی اصرار بر لاپوشانی ندارد. گاه برخی نکات ناگفتنی را هم می‌گوید ولی باز هم ما تصویری که در این کتاب از او داریم، انسانی است سخت‌کوش، خودساخته و طنزگو».

 او در ادامه به کتاب «سنگی بر گوری» اشاره می‌کند که جلال آل‌احمد به شکلی اعتراف‌گونه گوشه‌ای از زندگی خود را برملا می‌کند. جالب آن‌که بخش بزرگی از جامعه روشنفکری ما آن کتاب را نفی کرد و عمل آل‌احمد را نه شهامت بلکه خودزنی و خسارت به جامعه روشنفکری تلقی نمود. 

تنها همسر فرهیخته او خانم سیمین دانشور بود که از کتاب و آل‌احمد دفاع کرد.

 دوران شکوهِ مستند!

یکی از مخاطبان به دوره طلایی سینمای ایران در سال‌های چهل و پنجاه اشاره می‌کند و آثاری از پرویز کیمیاوی و محمدرضا اصلانی را شاهد می‌آورد و معتقد است که «آن فیلم‌ها درعین روایت و نشان‌دادن اطلاعاتی در مورد موضوع خود، منحصر به فرد بودند و امضای هنرمند را می‌شد تشخیص داد. 

در آن‌ها نه این‌که فیلم‌ساز دروغ بگوید یا حقیقت را نگوید، بلکه در عین گفتن حقیقت امضای خود را هم دارد. خودش است. قابل تشخیص از بقیه است. به باور این مخاطب متاسفانه امروز چنین نیست و بسیاری از مستندها اثر و امضای مشخصی نیستند. 

به گزارش شبیه هستند تا تا اثری هنری.» البته این حرف مورد وفاق عموم مخاطبان نیست. یکی از حاضران در جلسه، به یک نکته مهم اشاره می‌کند: «در آن سال‌ها ما چند هنرمند مستندساز داشتیم؟ به تعداد انگشتان دو دست! شاید هم کم‌تر. ا

 

گزارش مستند محمد قاضی, گزارش مستند محمد قاضی, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

امروز چنان تعداد مستندساز زیاد شده که در یک انجمن نگنجیده‌اند و دو انجمن مستندسازان را داریم. که گاه باهم نزاع هم می‌کنند. بخشی از این تحول در سایه رشد فناوری‌است. امروز با کوچک‌ترین  وسیله می‌توان فیلم ساخت. 

امروز جشنواره فیلم‌های موبایلی برگزار می‌شود. شاید به همین خاطر است که آثار و هنرمندان بزرگ هم در میانه این همه فیلم‌ساز و اثر گم می‌شوند و دیده نمی‌شوند. ولی هستند.در این نشست، ازمرکزیت فرهنگی مهاباد و مرکزیت سیاسی سنندج در دوره پس از مشروطه سخن گفته ‌شد. و بر این نکته اشارت رفت که قاضی فرزند همان مهاباد است. پرورش‌یافته در خاندان قاضی که جزو اشراف نبودند ولی از خاندان‌های خوشنام شهر و منطقه به شمار می‌آمدند. سیف‌الله گلکار تعریف می‌کند که در خاک‌سپاری محمد قاضی شهر و جامعه مدنی آن چه احترامی به این پیکر گذاشت و به چه روش قدرشناسانه او را بدرقه کرد. 

می‌گوید در آن روز و بر سر خاک او شعری سرودکه مطلع آن چنین است: «ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟ / خیمه خلوت آن دولت بیدار کجاست؟» یادش بخیر و نامش پایدار بماند. قاضی رفت ولی آثارش ماند. آثاری ماندگار.

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx