مستند خانه سیاه است

جهان خیال خدا, گزارش مستند خانه سیاه است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

نودوچهارمین شب فیلم/ 8 آذر ماه 1402 خورشیدی

گاه با دیدن مستندی زیبا، به جای خوشحالی و سرور، غم و افسوس به سراغ آدمی می‌آید. و ما با تماشای مستند بیست‌وچند دقیقه‌ای «خانه سیاه است» در نود و چهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، چنین حسی داشتیم. این مستند در سال 1341 ساخته‌شده. به‌کارگردانی فروغ‌فرخزاد. به‌سفارش انجمن حمایت از  جذامیان. تهیه‌کننده آن هم ابراهیم گلستان است.

افسوس از این‌که وقتی شصت و یک سال پیش چنین مستندهای در ایران ساخته‌شده، چرا امروز بساط ما این‌قدر بی‌رونق است. وقتی مستندسازانی چون ابراهیم گلستان، مصطفی فرزانه، خسروسینایی و امثال آن‌ها را داشتیم، بر ما چه گذشته که امروز با این همه پیشرفت در ابزار و وسایل فیلم‌سازی، فیلم‌های ما خام و بی‌روح هستند.

 

مگر ما فرزندان و وارثان آن بزرگان نیستیم؟ پس از تماشای این مستند زیبا و کوتاه، چند تن از حاضرین در جلسه نظرات خود را به طرزی شیوا و گویا مطرح کردند.

در ابتدا، فرهاد ورهرام، ضمن اظهار تاسف از این‌که دیگر چنین شاهکارهایی تولید نمی‌شوند، به یک نکته اساسی اشاره می‌کند. او به این موضوع می‌پردازدکه در میان روشنفکران ما «سفارشی بودن یک فیلم مستند نوعی اتهام و انگ به شمار می‌رود.

 در حالی‌که نه تنها در ایران، بلکه در تمام کشورهای عالم فیلم مستند با سفارش یک کارفرما ساخته می‌شود. مثل فیلم سینمایی و داستانی نیست که به امید مخاطب عام وگیشه تولید شود». ورهرام پس از اشاره به این موضوع، مستند «خانه سیاه است» را شاهد مدعای خود می‌داند و تاکید می‌کند «این فیلم به سفارش انجمن حمایت از جذامیان ساخته‌شده، ولی یک شاهکار است.

 این فیلم با بهترین مستندهای امروز ما کیلومترها فاصله دارد و در اوج قرار گرفته». او به گوشه‌هایی از ارزش‌های این مستند هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «چند تصویر ناب سینمایی در فیلم هست که نظیر‌شان را فقط در فیلم «طبیعت بی‌جان» می شود دید که ناب‌ترین قاب‌بندی را دارند».

شعرِ زندگی!

شنیده‌ایم و می‌دانیم که وقتی این مستند ساخته‌شد، در نخستین نمایش آن در حضور سینماگران، مورد نقد و حمله شدید قرارگرفت. شاید به این خاطرکه ابراهیم گلستان آن را تهیه کرده‌بود. 

اما، به زودی ارزش‌های آن آشکار شد و جای شایسته خود را پیدا کرد. این فیلم نخستین فیلم ایرانی است که جایزه جهانی (ونیز) را دریافت کرد. به نقل از یکی از مخاطبان، فروغ برای ساختن این فیلم مدتی را به دیدن و زندگی در کنار جذامیان رفت و وقتی کار فیلم‌برداری تمام شد، بچه یکی از جذامیان را با خودش آورد و بزرگش کرد. به باور این مخاطب، «این مستند ناب‌ترین شعر فروغ است. برخلاف تصاویری که از چهره و رفتار جذامیان می‌بینیم، سراسر فیلم یک شعر ناب است. شعرزندگی»

مستند خانه سیاه است چهارشنبه ۸ آذر ماه ۱۴۰۲

در این فیلم، هیچ تاثر و ترحمی را شاهد نیستیم. فروغ با این نگاه به سراغ جذامیان رفته که آن‌ها هم انسان هستند و مثل بقیه انسان‌های کشور هم حق و هم استعداد شگرف زندگی دارند. از نگاه او، جذام یک بیماری است و قابل درمان هم هست. 

بنابراین با جذامیان هم باید مثل بیماران رفتار کرد. در تمام فیلم شاهد هستیم که این افراد دارند «زندگی» می‌کنند. با تمام وجوه آن. در همان آسایشگاه هم کار می‌کنند، هم درس می‌خوانند، هم جشن می‌گیرند و هم بازی و ورزش می‌کنند. 

اینان دف می‌زنند، آرایش می‌کنند، شوخی و شیطنت را مزه رفتارشان می‌کنند. مثل تمام آدم‌های دیگری‌که در این آب و خاک هستند. این نوع نگاه فیلم را تبدیل به یک اثر برجسته کرده. وگرنه، تبدیل به گزارش محض تلویزیونی می‌شد.

نخستین زن کارگردان

هارون یشایایی به این‌ نکته اشاره می‌کندکه «فروغ فرخزاد با ساخت این مستند نخستین زن موفقی است

که وارد عالم سینما در ایران می‌شود. او با این فیلم زن را به صورت جدی وارد سینما کرد. مشخص است که او نگاه خاص خودش را درباره زن دارد. شخصیت بزرگی بود و این شخصیت در لایه‌های متعدد فیلم خودش را بروز می‌دهد». این حرف یشایایی را دیگر مخاطبان اثر هم تکرار می‌کنند.

 یکی از خانم‌ها این سوال را مطرح می‌کند که «اگر کارگردان این مستند فروغ نبود، آیا حاصل کار همین می‌شد که دیدیم؟» و مخاطب دیگری با استناد به سروده‌های فروغ، بر این نکته پای می‌فشارد که «فروغ عاشق زندگی بود.

 او با تمام وجود بر این باور بود که زندگی زیبا است و لحظه به لحظه آن را باید پاس بداریم. همین روحیه عشق به زندگی در تمام فیلم جریان دارد. در تمام مستند، گفتار نرمی جریان دارد که با صدای خود فروغ ضبط شده. به گفته فرهاد ورهرام، بسیاری از شعرها مال خود فروغ نیست.

ترجمه‌های مزامیر عهدعتیق و قصه‌های پیامبران قرآن است که فروغ نظم و لحن زیباتری داده و به صورت گفتار پشت تصویر از آن‌ها استفاده کرده. یکی از مخاطبان این گفتار را سرآغاز گفتارهای مستندهای امروز می‌داند ولی اشاره می‌کند که متاسفانه گفتارهایی که امروز در مستندها استفاده می‌شوند، مثل تزیین و یا حتی تکلیف اداری هستند. 

گویا سازمان رادیوتلویزیون هم مشوق مستندسازان است که در اثر خو گفتار متن هم بگذارند. اما گفتاری که فروغ در این مستند استفاده کرد، بخش بزرگی از بار دراماتیک فیلم را بردوش گرفته و قابل توجه است.

آیینه و امید!

یکی از مخاطبان به یک نکته بسیار زیبا اشاره می‌کند. او می‌گوید: «در این مستند می‌بینیم آیینه زیاد است و در اغلب جاها آن را می‌بینیم.

 جذامیان مرتب خودشان را در آیینه نگاه می‌کنند. در شروع فیلم هم تصویر زنی را می‌بینیم که در قاب آیینه است. فروغ فرخزاد در یکی‌از گفتگوهایش به این موضوع اشاره کرده‌بود که جذامیان بیش از آدم‌های عادی از آیینه استفاده می‌کنند. 

انگار لحظه به لحظه منتظر بهبود چهره و اندام خود هستند. مرتب تمام تغییرات تن و اندام‌شان را کنترل می‌کنند. این نوع برخورد با آیینه جذاب و حاوی نکته مهمی است. آن‌ها امید دارند و با این امید روزگارشان را سپری می‌کنند». در ادامه این سخن، مخاطبی دیگر، به نقش امید در زندگی این آدم‌ها تاکید مجدد می‌کند. او معتقد است این بیماران حتی گلایه هم نمی‌کنند. دعای‌شان بسیار تکان‌دهنده است.

 «خدایا شکر به چشمانی که ارزانی کردی تا دنیا را ببینم»! این را کسی می‌گوید که جذام به چشمانش زده. آن‌که جذام گوش‌هایش را تخریب کرده از خدا تشکر می‌کند که گوش‌هایی برایش داده که بتواند نغمه‌های دلنشین را بشنود.

 و همین‌طور کسی که دستانش با جذام تخریب شده ولی خدا را شاکر است که دستانی به او عطا کرده. شاید این نوع برخورد در دعاها به نظر نوعی شیطنت از طرف کارگردان تلقی شود ولی وقتی چهره و لحن دعاگوها را می‌بینیم، باور می‌کنیم که این دعاها و این کلمات حرف دل خود آن‌ها است نه خواست کارگردان. کارگردان این صحنه‌ها را «شکار» کرده نه خلق. او این امید را در میان جذامیان کشف و آن را برجسته کرده‌است.

بیماری فقر!

جذام بیماری فقر است. در متن مستند هم به این واقعیت اشاره می‌شود. در روزگاری نه چندان دور جذام یکی از معضلات جامعه بود.

 آن‌چنان که حتی در زبان عوام و ادبیات شفاهی هم «جذامی» به معنای طرد و عزلت بود. می‌گفتند «مگر جذامی است که نمی‌گذارید بیاید تو!» امروز، ظاهرا جذام دیگر یک مساله آزارنده نیست. حتی گفته می‌شود ریشه‌کن شده. ریشه جذام در فقر است. از فقر غذایی تا فقر فرهنگی. با این‌که گفته می‌شود در کشور جذام نیست، ولی شواهد نشان می‌دهد در خراسان و کردستان هنوز هم این بیماری وجود دارد. 

در خراسان «خانه جذامیان» وجود دارد. در کردستان اهالی یک روستای کوچک همه جذامی هستند. کار و زندگی عادی هم دارند. در مهرماه 1394 بود که خبر درگذشت «پدر جذامیان» ایران منتشر شد. دکتر محمدحسین مبین، زندگی خود را وقف ریشه‌کن کردن جذام در آذربایجان و ایران کرده‌بود. و شواهدی دیگر از جاهای دیگر. بدین ترتیب، شاید لازم باشد پژوهش‌های بیشتری انجام شود و رسانه‌های متنوعی از زوایای مختلف به آن نگاه کنند.

رفتار اشتباه مردم

گفته می‌شود اگر به جذام به‌مثابه یک بیماری قابل علاج نگاه شود، مفیدتر است تا به عنوان بیماری پر خطر و عجیب.

این مساله را یکی‌از مخاطبان به عنوان مشکل و معضل پزشکی و سلامت کشور می‌داند. به باور او «اگر در مورد جذام تابوشکنی کنیم، بهتر می‌توانیم با آن مبارزه کنیم. متاسفانه امروز در جامعه ما نه تنها این بیماری بلکه بیماری‌های دیگری چون ایدز تبدیل به تابو شده‌اند. علی‌رغم این‌که تمام پژوهش‌های علمی و درمانی ثابت کرده‌اندکه معاشرت عادی با ایدزی‌ها هیچ خطری برای هیچ‌کس ندارد، باز هم کسی حاضر نیست کنار دست یک چنین شخصی بنشیند. این نوع برخورد کار را مشکل می‌کند. کار مهمی که فروغ در مستند خود کرده آن است که به مخاطب تاکید می‌کند حتی در میان جذامیان هم که بیماری سرایت‌کننده دارند می‌شود رفت‌و به بچه‌ها درس داد. می‌شود پزشکی بود که در خانه جذامیان کار می‌کند. این تابوها را باید شکاند». به هرحال، به نظر می‌رسد با ساخته‌شدن مستند «خانه سیاه است» توجه مثبت و سازنده جامعه و مدیریت کشور به این بیماری جلب شد و فعالیت‌های زیادی برای ریشه‌کنی آن انجام دادند. در مواردی هم با رسانه‌ای غیر از سینما به آن پرداختند. یکی از مخاطبان خبر می‌دهد که «اسفتد 1400 نمایشی به روی صحنه رفت که بر اساس مستند «خانه سیاه است» طراحی و اجرا شد». در آن نمایش هم تلاش شده‌بود بیشتر بر امیدهای جذامیان تاکید شود تا بر مرارت‌های آنان».

تکه‌های به یاد ماندنی

مخاطبی معتقد است «وقتی در انتهای فیلم شاهدیم که جذامیان به سمت ما می‌آیند ولی در آخرین لحظه در بسته می‌شود و آن‌ها به این سوی دیوار راه پیدا نمی‌کنند، ظاهرا کارگردان، نخواسته پایان خوش فیلم هندی را تکرار کند. می‌خواهد تاکید کند دنیای بسته جذامیان باید بسته بماند تا درمان شوند و دنیای بیرون از خانه جذامیان هنوز آماده پذیرفتن آن‌ها در میان خود نیست». اشاره این مخاطب از آن جهت ناب است که همراه می‌شود با اشارات دیگر مخاطب‌ها به تکه‌ها و تصویرهای ناب و سینمایی این مستند. ازجمله تیتراژ پایانی مستند که از تخته‌سیاه استفاده‌شده. جناسی از سیاه‌بودن خانه از یک سو، امید جذامیان به آینده از سوی دیگر.

فروغ فرخ زاد

این تخته‌سیاهی است‌که فرزندان و  گاه خود این جذامیان پای آن به درس معلم گوش فرا می‌دهند. این تخته‌سیاهی است که درهای دانش و آگاهی را به روی این جماعت باز می‌کند. در ادامه این تصاویر، مخاطبی دیگر به رفت‌وبرگشت پاندولی یک جذامی در کنار دیوار آسایشگاه اشاره دارد که روز های هفته را به‌تناوب تکرار می‌کند: شنبه، یکشنبه، دوشنبه و الی‌آخر. با رفتاری ساده و تکراری. رفتاری که روزمرگی را در میان جذامیان نشان‌می‌دهد. با این ‌حال می‌بینیم رفتار تکراری او با اتفاقی ساده پاره می‌شود خواه با خوردن توپی به او یا آمدن فردی دیگر نزد او. این‌ها شیرین‌کاری‌های فیلم‌ساز است‌که ضمن دادن اطلاعات درست به بیننده، قصد فریب او را ندارد و چشم به روزمرگی زندگی در آن شرایط نمی‌بندد.فخرالدین سیدیِ فیلم‌ساز آخرین سخنان را درباره این مستند می‌گوید: «مستند چنان محکم است که انگار چندین و چندمین کار یک مستندساز کهنه‌کار است، در حالی‌که اولین و آخرین اثر سینمایی فروغ فرخزاد نازنین است‌که متاسفانه خیلی زود از دست دادیمش.»

 
 
2
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx