گزارش مستند آرشیو متروک, گزارش مستند آرشیو متروک, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

گزارش مستند آرشیو متروک, گزارش مستند آرشیو متروک, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

هشتادونهمین شب فیلم/ 3 آبان ماه 1402 خورشیدی

هشتادونهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش فیلم «آرشیو متروک» اختصاص داشت. قصه زندگی و فعالیت مردی که به تنهایی و البته با همت و پایمردی تمام بیش از یک سازمان سینمایی کار کرد و بسیاری از جوانان سال‌های چهل و پنجاه سده قبل، بهترین فیلم‌های سینمایی را با کوشش او دیدند.

 احمد جورقانیان. تعریف از او شاید اغراق‌آمیز به نظر آید ولی واقعیت آن است که لشکر یک‌نفره جورقانیان مروج و مبتکر نمایش فیلم‌هایی بود که در رده شاهکارهای تاریخ سینما هستند. فرهاد ورهرام که خاطراتی هم از این شخصیت دارد، درباره فضای عمومی سینمایی آن سال‌ها چنین توضیح می‌دهد: «تازه آمده‌بودم تهران و منتظر کنکور بودم. در بولوار سینمایی راه افتاده‌بود. در روزهای جمعه صف طولانی در برابر گیشه این سینما شکل می‌گرفت. شکل و شمایل افراد تو صف نشان می‌داد که عموما دانشجو هستند و اغلب سیاسی. با آن عینک‌ها و سبیل‌ها و کفش کتانی. جورقانیان آن سینما را اجاره کرده‌بود و در آن فیلم‌های ناب خارجی نمایش می‌داد. عموما فیلم‌هایی را نمایش می‌داد که در اکران عمومی سینماها نبودند.

 

مثل فیلم‌های کلاسیک از شوروی، ژاپن یا آمریکا. غوغا بود کارش. بسیاری از کسانی که با سینما آشنا نبودند در سایه فعالیت او اهل تماشای فیلم شدند.

او به اصطلاح «دورریز» سینماها را مثل مورچه جمع می‌کرد و با این روش بایگانی بزرگی از آثار به وجود آورد.» لازم است درباره «دورریز» این توضیح را بدهیم که طبق رسم آن سال‌ها وقتی زمان اکران یک فیلم تمام می‌شد، برای این‌که حلقه‌های سنگین فیلم دست دیگران نیفتد، آن‌ها را نابود می‌کرد. 

معمولا با تبر آن را چند تکه می‌کردند که قابل استفاده نباشد. این فیلم‌های تبرخورده را دورریز می‌نامیدند. جورقانیان خواه با تبانی قبلی خواه به هرصورت دیگر می‌رفت از تبرخوردن آن دسته از فیلم‌ها که ارزش‌های هنری زیاد داشتند، جلوگیری می‌کرد و می‌آورد دفتر کار خودش. 

گاه مجبور می‌شد فیلم‌های تکه‌تکه شده را دوباره به هم بچسباند. برادروخواهرش در این‌کار کمکش می‌کردند. ورهرام به یاد می‌آورد که آن‌ها رو زمین خانه‌شان می‌نشستند و میز کار نداشتند. یک جور قهرمانی!

جورقانیان در کوچه ملی!

مهرشاد کارخانی، کارگردان «آرشیو متروک» درباره چگونگی ساخت این فیلم داستان جذابی تعریف می‌کند: «در سال‌های 90 و 91 فیلمی می‌ساختم به نام «کوچه ملی»، که البته هرگز اکران عمومی نشد. در جریان ساخت آن فیلم با جورقانیان آشنا شدم و درخواست کردم آرشیوش را نشانم بدهد.

 انبارش درآن سال‌ها در خیابان گلشن بود. جمهوری. در یک زیرزمین. البته انبار اصلی‌ش در کرج بود. خانه‌ای را اجاره کرده‌بود و حیاط آن را کرده‌بود انبار فیلم‌ها. شاید بیش از چهارهزار فیلم در آن‌جا بود. شرایط نگهداری هم استاندارد نبود.

 زیر هوای آزاد. همانی که دزد هم به آن زده‌بود و بخشی از اندوخته‌اش را به یغما برده بود. چندصد نسخه پوستر اصل سینمایی و چندصد حلقه فیلم. شاید در اثر چنین اتفاقاتی بود که یک بار سکته می‌کند ولی خوشبختانه رد می‌کند. آثار این سکته تا آخر عمر با او بود. در فیلم هم می‌بینیم گاه لکنت زبان پیدا می‌کند. ولی روخیه‌اش را نباخته‌بود.

روایت تنهایی!

ساختار فیلم آرشیو متروک به این صورت است  که دوربین در برابر راوی قرار دارد و او شمرده و راحت خاطراتش از فعالیت سینمایی را تعریف می‌کند. با کس دیگری صحبت نمی‌شود. راوی تنها است. مثل تمام دوران فعالیتش که تنها بود. کارگردان با این روش خواسته تنهایی او در زمان فعالیت را گوشزد کند.


مستند آرشیو متروک چهارشنبه 3 آبان ماه ۱۴۰۲

کارخانی می‌گوید: «دوربین را مقابل او گذاشتم و خواستم حرف بزند. خاطرات سینمایی‌اش را به هر شکل که دوست دارد بیان کند.

 مجموعا در دو نوبت در دو روز فیلم‌برداری انجام شد ولی تکمیل و تدوین آن هفت ماه طول کشید. به جهاتی، تدوین این فیلم مهم‌تر از جنبه‌های دیگر است. پیداکردن تکه مناسب از فیلم‌هایی که نامشان در روایت آمده و تطبیقش با محتوای گفته راوی، خیلی زمان برد. 

ولی خوب بود و از نتیجه راضی هستم». به گفته کارخانی، جورقانیان کپی‌های تمیز بسیاری از فیلم‌ها را داشت. حتی کپی برخی فیلم‌های ایرانی مثل «طبیعت بی‌جان» را.

نوشدارو!

پس از آن‌که فیلم ساخته می‌شود، یک سال بعد، نشستِ بزرگداشت جورقانیان در خانه هنرمندان برپا می‌شود و در کنار نمایش مستند «آرشیو متروک»، نمایشگاهی از پوسترهای سینمایی هم از آرشیو او برپا می‌شود.

 پس از این مراسم است که شخصی ناشناس ولی فرهنگ‌دوست علاقمند می‌شود مکانی در اختیار احمد جورقانیان قرار دهد که به عنوان انبار فیلم‌ها استفاده کند. جورقانیان خیلی خوشحال بود و کم‌کم شروع به انتقال فیلم‌ها کرد.

 مقدار کمی از آرشیو را منتقل نکرده‌بود اجل مهلت نداد و در یک تصاوف با موتور سیکلت، فوت کرد. طبیعتا، هرکس که داستان زندگی و بایگانی فیلم‌های جورقانیان را می‌شنود، به‌خودی خود این پرسش برایش پیش می‌آید که سرنوشت این هم فیلم‌ها چه شد؟ هیچ. 

کارخانی می‌گوید «چندی قبل از فوتش، بیمار و در بیمارستان بستری شده‌بود. با این همه فیلم در بایگانی‌ش، امکان تامین هزینه درمان را نداشت. دوستانش «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» را تشویق کردند چندتا از فیلم‌های او را بخرد تا بشود خرج بیمارستان را بپردازد.»

 ورهرام هم به خاطر می‌آورد وقتی بهروز غریب‌پور مشاور هنری موزه سینما شده‌بود، دوستان تلاش کردند موزه را تشویق به خرید فیلم‌های بایگانی جورقانیان کنند و احیانا برخی ‌از آن‌ها را به سی‌دی یا دی‌وی‌دی تبدیل کنند.

 معلوم نیست کار به کجا کشید. جورقانیان رفت و این گنجینه بزرگ سینمایی تنها ماند و بی‌کس. کسی کارش را ادامه نداد.

مایه امید!

یکی از مخاطبان به نکته مهمی اشاره می‌کند. او معتقد است با دیدن این مستند، آدمی به این نتیجه می‌رسد که فرد اگر اراده کند و توش و توانش را پشت این اراده قرار دهد، می‌تواند کارهای بزرگ انجام دهد. 

زندگی جورقانیان نشان داد با دست خالی هم می‌شود بزرگ‌ترین آرشیو فیلم را در این سرزمین به وجود آورد. این‌جاست که نقش و تاثیر شخصیت در جامعه معلوم می‌شود. جورقانیان بود و این‌همه کار کرد؛ و این‌همه اثر خوب بر جامعه سینمایی گذاشت.

 او رفت، هیچ‌کس دیگر نیست که حتی همان مسیر بازشده او را ادامه دهد. تمام زحمت‌ها را او کشیده و الان وقت آن است که کسانی آن را نگه بدارند و احیانا ادامه دهند.

 ولی کسی نیست چنین کند. یاد احمد جورقانیان بخیر. در این خصوص، یکی از مخاطبان به یک مساله تاریخی اشاره می‌کند. «در طول تاریخ، بخصوص در تاریخ معاصر ما، کسانی بوده‌اند که بیش از دولتمردان و سلاطین در جامعه تاثیر گذاشته‌اند. 

مثلا مرحوم دهخدا می‌دانست نوشتن فرهنگ لغت، کار یک نفر نیست و تشکیلات می‌خواهد، ولی در غیاب چنین تشکیلاتی، زانوانش را خم کرد و نشست این فرهنگ بزرگ را پایه‌گذاری کرد. چنان کار بزرگی که بعد از مرگش بنیادی برای تکمیل کار درست کردند ولی راندمان کار آنی نبود که در زمان خود دهخدا بود. 

یا مرحوم داوود فروغی. در زمانه‌ای که روشنفکران و فرهیختگان ایران رادیو را مامن بی‌هنری و ابتذال می‌دانستند، او رفت رادیو و کسانی مثل هوشنگ ابتهاج را دور خود جمع کرد و مجموعه برنامه‌های ناب موسیقایی «گل‌ها» را راه انداخت و سبب ارتقای کیفی و هنری موسیقی ایران شد. 

بنابراین، اگر اصل را بر مدنیت و رسوبات مدنی کشور بگذاریم، می‌توانیم امیدوار باشیم همیشه چنین کسانی خواهندبود»

مستند ساده و روان

یکی از ویژگی‌های مستند «آرشیو متروک» آن است که ساده و روان هر آن‌چه که از زندگی و فعالیت این چهره لازم است را از زبان خود او بیان می‌کند. 

در بسیاری از مستندهای به اصطلاح پرتره با انبوهی از گفتگو با افراد مختلف روبروییم که درباره شخص مورد نظر حرف می‌زنند و غالبا هم فقط تعریف می‌کنند. این روش و این نوع نگاه به پرتره، لزوما پاسخ پرسش مخاطب نیست. وقتی خود شخص به روانی و بدون پرده‌پوشی تمام زندگی خودش را روایت می‌کند، چه لزومی به شهادت دیگران هست. او خود بهترین سند است. در پرتره، حتی، تاریخ مهم نیست.

مهم شناختن خود آن آدم است. در مستند «آرشیو متروک» جورقانیان بدون هیچ لاپوشانی تمام زندگی خود را روایت می‌کند. همین کافی است تا او را بشناسیم.

در کنار این بحث‌ها، یکی از مخاطبان تاکید دارد که «سینمای ایران، در بیش از یکصدسال گذشته، تقریبا هم‌زمان و پا به پای سینمای جهان پیش رفته و آثار بزرگی خلق کرده. امروز تمام جشنواره‌های معتبر جهان منتظر و علاقمند به نمایش فیلم ایرانی هستند.

در تمام این سال‌ها سینماها توانسته‌اند مردم را به تماشای فیلم ایرانی یا خارجی بکشانند. کشاندن مردم به سالن سینما کار ساده‌ای نیست. تماشاگر باید پول بدهد و برود داخل سینما. با این‌حال، بنا به مدارک معتبر، مخاطب سینما در ایران، به‌نسبت جمعیت، بیش از تمام کشورهای همسایه ‌است. امری مبارک.»

تنهایی باشکوه!

جورقانیان تنهایی باشکوهی داشت. او فارغ‌التحصیل سینما و تئاتر از دانشگاه تهران بود ولی هرگز آن را به رخ نمی‌کشید. اصولا بسیاری‌ها، حتی سینمایی‌ها، فکر نمی‌کردند او دانش‌آموخته سینما است. علاوه بر این، او بسیار دلی و شخصی کار می‌کرد. 

در روایت زندگی خود در این مستند می‌گوید «برای خریدن فیلم مکبث سی‌هزار تومان پول دادم. آن زمان با این پول می‌شد یک خانه خرید. ولی من می‌خواستم آن فیلم را داشته باشم». در فرازی دیگر، با لبخند تلخی بر لب، از تنها پرسش بی‌پاسخ مادرش می‌گوید. «مادرم گاه از من می‌پرسید، پس از خرید چند فیلم می‌خواهی ازدواج کنی!؟ و من هرگز پاسخی برایش نداشتم و ندارم!»

جورقانیان زندگی سخت و کولی‌وار داشت. در آن زمان یک فیلم سینمایی در چند حلقه نوار فیلم بود. سنگین. او با موتورسیکلت در شهر تردد می‌کرد و خودش فیلم را به سالن سینما می‌رساند.بعدها که کارش گرفته‌بود بیش از ده موتورسیکلت در کنارش بودند که کپی فیلم را از این سینما به آن سینما ببرند. می‌گوید کارش حسابی گرفته‌بود و دانشگاه‌های مختلف و سینماهای شهری مشتری فیلم‌های او بودند ولی هرگز پولی در پس‌انداز نداشت.

مهرشاد کارخانی


 هرچه در می‌آورد، خرج خرید فیلم می‌کرد. گاه دچار مصیت هم می‌شد. در روزهای پرالتهاب پس از انقلاب، ماموران «کمیته» او را که فیلم‌هایی را با کامیون به جایی می‌برد، به اتهام اشاعه فحشا دستگیر می‌کنند و به قول خودش «کم مانده‌بود کار به جاهای باریک بکشد»، ولی حسب تصادف، یکی از آن افراد که قبل از انقلاب دانشجو بوده و رو صندلی سالن نمایش فیلم‌هایی از جورقانیان نشسته بود، او را می‌شناسد و بانی خیر می‌شود و آزاد می‌شود.

مهرشاد کارخانی، کارگردان این مستند، از گزیده‌کارها است. کم ولی خوب می‌سازد. خبر می‌دهد که در حال تکمیل مستندی است به نام «جستجو در تنگنا» که پرتره امیر نادری است.

 تاکید می‌کند که شدیدا عاشق سینمای امیر نادری است و آشنایی با او در یک لابراتور چاپ عکس باعث شده وارد سینما شود. در حقیقت آن مستند ادای دینی خواهدبود نسبت‌به استاد.

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx