گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو هفتاد و هشتمین شب فیلم/ ۲۸ آبان ماه  ۱۴۰۴ خورشیدی

دو مستند دیگر از مجموعه مستندهای «کودکان سرزمین ایران»در صدوهفتادوهشتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. مستند «هشت فطعه شبانی» محسن نظری خاکشوری و «در مدرسه سیدقلیچ ایشان» فرشاد فداییان. این هفتمین شب از نمایش فیلم‌های این مجموعه بود. در نشست پس از نمایش که با حضور محسن نظری برگزار شد، ابتدا از این کارگردان درخواست شد نحوه کلیدخوردن این مستند را مطرح کند. می‌گوید: «به سبب دوستی و همکاری که با مرحوم پورصمدی داشتم، با محمدرضا سرهنگی آشنا شدم. در نشستی که با درباره مجموعه کودکان سرزمین ایران داشتم درباره مراسم «واکن علم» منطقه دیلمان صحبت کردم. از این‌جا بود که کار مشترک من و سرهنگی شروع شد». جالب است که محسن نظری که برای ساخت این فیلم به دیلمان رفته‌بود، فیلم دیگری هم با همان بودجه یک فیلم می‌سازد به نام «هشت قطعه شبانی». بنا به گفته این مستندساز عزیز، فیلم «واکن علم» بسیار بدسرانجام بود. در تلویزیون نشان ندادند و باندهای صدایش هم از بین رفت. «مستند خیلی خوبی بود ولی معلوم نشد چه بلایی سرش آمد». به هرحال، قابل نمایش نیست.

محمود یارمحمدلو حرف هفته گذشته فرزاد توحیدی را یادآوری می‌کند که «فیلم مستند ما را به جایی می‌برد که نرفته‌بودیم. پسِ پشتِ چیزی را به ما نشان می‌دهد که ما بی‌اعتنا رد شده‌بودیم».

 

حالا داستان این مجموعه است و کسانی که در آفرینشش نقش داشتند. می‌گوید: «برای هایده قریشی و رژان سرهنگی که در آن سال‌ها تازه به دنیا آمده‌بود، دیدن این فیلم‌ها باید خاطره‌انگیز باشد.» او سپس به زاده‌شدن دو ملودی معروف اشاره می‌کندکه به‌خواست کلنل‌علینقی وزیری و توسط زنده‌یاد ابوالحسن صبا ساخته‌شد. با استناد به موسیقی محلی گیلان. دو قطعه «در قفس» و «زرد منیژه». استاد صبا این دو قطعه را برمبنای موسیقی گیلان ساخت. یارمحمدلو خوشحال است که «در سکانسی که کودک‌چوپان تخم پرنده را برمی‌دارد این قطعه زرد منیژه موسیقی متن می‌شود. ظرافت انتخاب این قطعه برای این سکانس شایسته تقدیر است».

موسیقی گیلان

موسیقی گیلان و این دو قطعه، موجب کنجکاوی و پرسش مخاطبان از کارگردان است. به گفته محسن نظری «موسیقی گیلان به دو بخش تقسیم می‌شود. موسیقی شرق گیلان از رشت تا رودسر، و موسیقی غرب گیلان معروف به موسیقی تالشی. خود موسیقی شرق گیلان به دو بخش تقسیم می‌شود: دشت گیلان و ارتفاعات دیلمان. موسیقی دیلمان ریشه کرمانجی دارد. آن‌ها با ساز و نوا به دیلمان آمدند و موسیقی این جا را شکل دادند.» محسن نظری به جزییات زیبایی اشاره می‌کند: «ابوالحسن صبا با کمک و همراهی سرهنگ برزین- فرماندار و اهل موسیقی- با اسب و قاطر سفری می‌کند به دیلمان. در روستان عین شیخ نوازنده‌های آن‌جا را پیدا می‌کند و به نغمه و نوای آن‌ها گوش می‌دهد و نت‌های‌شان را می‌نویسد. از جمله قطعات «گوسفند و خان» و «زرد منیژه» را. همین‌طور قطعاتی را که چوان‌ها می‌نواختند و می‌خواندند».

استفاده کارگردان از این ملودی در این مستند، قطعا نوعی تقدیر و ادای دین است در برابر استاد صبا. نحوه استفاه از این قطعه و چیدمان فضا، بخصوص در سکانس آخر، تداعی نمادین یک کنسرت است.

نظم و  متانت!

هایده قریشی به یاد می‌آورد «نظری، در آن موقع، خیلی جوان بود. ولی در مجموعه «کودکان سرزمین ایران» یکی از منضبط‌ترین و راحت‌ترین کارگردان‌ها بود. و بی‌حاشیه‌ترین. هیچ وقت هم لبخند از لبانش نمی‌رفت» شاید همین نظم و متانت است که  حاصل کار او را مستندی باورپذیر و دلنشین کرده‌است.

رویا نیساری معتقد است «این هشت قطعه هم‌خوانی درستی داشتند و با موسیقی هم خوب کار می‌کردند».

یکی از مخاطبان‌که به نظر می‌آید اهل موسیقی است، علاقمند است علاوه بر انتخاب ملودی، نحوه اجرا را هم بداند. آیا آن قطعات را استادکارها اجرا کرده‌اند یا دیگران. محسن نظری توضیح می‌دهد: «سراغ حرفه‌ای‌ها نرفتیم. چوپان‌هایی پیدا کردیم که با این موضوع آشنایی داشتند. خواست و مطلب‌مان را شرح دادیم و آن‌ها با مهارتی که داشتند موسیقی را برای ما اجرا کردند. طبیعی است در جاهایی احساس ضعف و نقص می‌شد، ولی توانستیم با همین‌ها اجرا کنیم».

یکی از مخاطبان، در ارتباط با فیلم «واکن علم» به یک نکته جالب اشاره می‌کند: «مراسمی است در حال فراموشی. ظاهرا عزاداری‌است ولی طبق تقویم قمری، چرخشی نیست. نیمه مردادماه برگزار می‌شود.»

گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

عزا یا جشن؟

یکی دیگر از مخاطبان موضوع «واکن علم» را ادامه می‌دهد: معمولا در یک جمعه بین ۱۵ تا ۲۰ مرداد برگزار می‌شود. مثل جشن خرمن است. مردم با زیباترین لباس‌های‌شان می‌آیند. در روستای شاهد شهیدان؛ کنار امام‌زاده جمع می‌شوند باهم اختلاط می‌کنند، کباب و بگو و بخند. بعد از ناهار می‌روند به سینه‌زنی. معلوم نیست عزاداری است یا جشن!»

فرهاد ورهرام معتقد است «آیین‌ها و مراسم تغییر پیدا می‌کنند. به دلایل مختلف. از جمله دلایل سیاسی، دینی، مهاجرت و خیلی عوامل دیگر. مثلا مراسم تاریخی‌و مردمی قالی‌شویان مشهد اردهال، امروز هیچ  شباهتی به اصل و ریشه خود ندارد. بیشتر تبدیل به مراسمی دولتی و تبلیغاتی شده. یا مثلا در کردستان. اصولا در این خطه مراسم نوروز و سفره هفت‌سین وجود نداشت. آیین‌هایی داشتند ولی نه مثل آن‌که در تهران یا گیلان است. مراسمی چون دف‌زنی جمعی یا تنبورنوازی چندهزار نفری، واکنشی اعتراضی است به نوع نگاه حکومت». ورهرام به مراسم‌های مشابه در میان ایرانیان خارج از کشور هم اشاره می‌کند: «در خارج هم مراسمی که ایرانی‌ها برای جشن نوروز برگزار می‌کنند، گرته‌برداری از مراسم ژانویه است».

این یک واقعیت است که در تمام نقاط عالم آیین‌ها متحول می‌شوند. گاه هم ممکن است دفرمه شوند. در ایران خودمان، مثال در این مورد زیاد است. در ابیانه «نخل» بزرگی بود که اهالی در مراسم عزادری محرم حمل می‌کردند. خیلی بزرگ و سنگین بود. امروز، ظاهرا زور عزاداران به حمل آن نمی‌رسد. آن را در یک فضای محصور گذاشته‌اند به نام «نخل‌دان» و نخل کوچکی ساخته‌اند و در مراسم عزاداری آن را حمل می‌کنند. در دنیا هم مثال «جشنواره ریو»شاخص است که در طول زمان کاملا متحول و جهانی شده‌است.

 

 

مدرسه سید قلیچ!

موضوع مستند «در مدرسه سیدقلیچ ایشان» داستان مدرسه‌ای دینی است برای طلاب نوجوان در یک روستای ترکمن‌صحرا. کاری از فرشاد فداییان با تمام مشخصات فیلم‌های او. حال‌وهوای روستا و مدرسه کاملا یگانه و خاص است. در ابتدای فیلم، پلکانی پر از سبزه و گیاه در لای سنگ‌ها می‌بینیم که می‌پیچد و بالا می‌رود و می‌رسد به مدرسه که در حقیقت یک مسجد است. نوجوانانی که با عمامه‌های سفید بالا می‌روند و تک تک از دید خارج می‌شوند. در همین ابتدا، چیزی‌که این حرکت نوجوانان را همراهی می‌کند صدای پرنده‌ها و طبیعت اطراف است. گویی اینان به فضایی بهشتی دعوت هستند. از آن گذشته، وجه بصری این سکانس هم جالب است. عمامه‌های سفید در حال حرکت پیچدار ازپایین به بالا. مثل رقص رنگ در دامنه. فداییان با این چیدمان خواسته تعلق خاطر این نوجوانان به مدرسه را نشان دهد. بخصوص که اینان با نوعی شتاب خودخواسته به مدرسه می‌روند.

یکی از مخاطبان به هم‌سرایی دینی طلاب نوجوان اشاره می‌کند، به‌خصوص سکانس «الله الله» خواندن و این‌ها را سکانس‌های موثر سینمایی می‌شمارد.یکی دیگر از مخاطبان، بر این نکته تاکید دارد که کارگردان وارد حکم و قضاوت نمی‌شود. زندگی و درس‌خواندن این نوجوانان را به تصویر می‌کشد و هر نوع قضاوت و نظر را به مخاطب وامی‌گذارد.

یکی دیگر از حاضران در پاسخ مخاطبی که برخی صحنه‌های فیلم را کشدار توصیف کرده، مثل مراسم دعاخوانی را، بر این ویژگی فداییان اشاره می‌کند که دوست دارد برخی آیین‌ها و مراسم را حتی‌الامکان به صورت کامل ضبط کند. به عنوان سندی برای آینده. این مخاطب به چند مستند فداییان به عنوان مصداق اشاره می‌کند از جمله مستند آخرین بخشی‌خوان.

تجربه فرمی

فرهاد ورهرام این مستند را نوعی تمرین فرمی می‌داند و معتقد است «بسیاری از موارد و داده‌ها را باید به روش نیت‌خوانی دریافت. مثلا نمی‌دانیم اقلیم فیلم چگونه است، چه مقطعی از آموزش است، و نکاتی دیگر. به همین خاطر اثر را می‌توان تمرینِ فرمی خوبی دانست». فرشاد فداییان، در غالب کارهای خود تاکید زیادی بر قاب‌بندی و دکوپاژ دارد. با این ‌حال، در مستندهایی که با موضوع «خانه» ساخته، تلاش می‌کند اطلاع‌رسانی در اولویت باشد. به‌گونه‌ای که حتی در پس‌زمینه تیتراژ پایانی هم داده‌هایی را به مخاطب منتقل می‌کند. در این مستند هم با تاکیدی که بر ضبط و ثبت برخی مراسم دارد، هرچند ممکن است کمی کشدار به نظر آید، قصد دارد مراسم را به صورت سند درآورد.البته برخی صحنه‌هادارای شفافیت کافی برای درک موضوع نیستند.

 مثلا، مخاطبی به نحوه سرتکان‌دادن طلاب نوجوان در خواندن متن دینی اشاره می‌کند و می‌گوید معلوم نیست آیا این نوع حرکت جزو مناسک است یا حرکتی غیرارادی توسط طلاب. مخاطب دیگری، با اشاره به ابنیه‌ای که در فیلم می‌بینیم، کنجکاو است بداند چرا لوکیشن اولیه فیلم در میانه و انتهای فیلم تغییر می‌کند.

آیا مراسم خداحافظی طلاب از مفتی به‌معنای پایان یک دوره آموزشی است یا موضوعی دیگر. چنین پرسش‌هایی طبیعی است برای مخاطبان پیش بیاید. اما در کلیت، مخاطبان عموما از مستند راضی هستند. به گفته رویا نیساری، «فداییان استاد مینی‌مالیسم‌است»و صحنه‌ها را خوب می‌چیند. او به این نکته هم اشاره‌می‌کند: نگاه دوربین از پایین به بالا، هوشمندانه است. مخصوصا در پلانی که دوسوم پایین قاب کاملا گنگ‌و تیره است و در یک‌سوم بالا هم کله‌ها و عمامه‌های سفید را می‌بینیم در تک‌وتاب و حرکت. تصویری بسیار تک و مینی‌مال که بیشتر به گرافیک نزدیک است تا سینما.

آزادی!

طلاب نوجوان، پس از دست‌بوسی و خداحافظی از مفتی، راه خانه را در پیش می‌گیرند از میان کوره‌راه‌ها و باغات و مزارع. این‌جا است که کارگردان پیام خود را منتقل می‌کند. فقط در همین سکانس‌های انتهای فیلم است که ما این نواجوانان را در قالب واقعی‌شان می‌بینیم: شاداب و پر از شیطنت! شادانه راه می‌روند و گاه سنگی برمی‌دارندو به جایی پرت می‌کنند.می‌دوند، می‌ایستند. کیف می‌کنند. گویی از بند رها شده‌اند. که به واقع هم چنین است. این سکانس چنان گویا و راحت است که هر مخاطب به این نتیجه و نظر می‌رساند که مدرسه برای بچه‌ها اصلا جای دلنشین و خواستنی نبوده. اما یکی از مخاطبان، تفسیر حادتر و تندتری دارد: «سکانس انتهای فیلم نشان داد کارخانه کارتن‌سازی نمی‌تواند جان و روح بچه‌ها را تسخیر کند!

گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, گزارش مستندهای هشت قطعه شبانی و در مدرسه سیدقلیچ ایشان, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

این نوع آموزش دیگر طالب و حاصل ندارد. زنده‌باد زندگی!». با این حال، برخی از مخاطبان مستند «در مدرسه سید قلیچ ایشان» را خیلی مستند و واقعی نمی‌دانند. یکی از مخاطبان معتقد است برخی سکانس‌ها کاملا چیده‌شده هستند. مثل آمدن طلاب به کنار نهر آب و صف‌کشیدن برای وضوگرفتن. همین‌طور نحوه قرارگیری دوربین در مراسم‌و مناسک و قاب‌گرفتن چهره و اندام مفتی. این‌ها نشان می‌دهد فیلم به تمامه مستند نیست و بر اساس چیدمان مورد نظر کارگردان دکوپاژ شده. مخاطب دیگری، با تلقی سکانس‌ها و قاب‌هایی از فیلم به عنوان تابلو نقاشی، این شگرد را نقطه قوت کار می‌داند و معتقد است: «فداییان به چشم مخاطب احترام می‌گذارد و او را به ضیافت چشم دعوت می‌کند.»