گزارش مستندهای دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, گزارش مستندهای  دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو هفتاد و نهمین شب فیلم/ ۵ آذر ماه  ۱۴۰۴ خورشیدی

با نمایش دو مستند دیگر از مجموعه مستندهای ناب «کودکان سرزمین ایران» در شب هشتم، پرونده این مجموعه در خانه اردیبهشت اودلاجان بسته‌شد. در فرصت بعدی، در تکمیل این نمایش‌ها فیلمی کوتاه از محمدرضا سرهنگی پخش خواهدشد و نشستی حول شخصیت این تهیه‌کننده ارجمند. در شب هشتم، فیلم «بچه‌های هور» ساخته فرزاد موتمن و «دست‌های کوچک ربابه» ساخته ناهید رضایی به نمایش درآمدند. دو تصویر از شمال و جنوب کشور. در نشست پس از نمایش فیلم، کارگردانان حضور نداشتند و امکان گپ و گفت با سازنده‌ها پیش نیامد. سخن را با رضا نجفی شروع کردیم که در فیلم «بچه‌های هور» دستیار کارگردان بود. او در ابتدا به یک نکته جذاب اشاره کرد: «موتمن، پس از ورود به هور و گشتی در محل، اعلام کرد آشنایی ما با جامعه محلی هور بسیار اندک است و بهتر است وارد خانه‌ها و زندگی داخلی مردم نشویم چون هر آن ممکن است اطلاعات غلط و اشتباه به مخاطب منتقل شود.

به همین خاطر، موتمن دوربین را فقط به عنوان یک ناظر بیرونی به کار گرفت و وارد زندگی مردم آن‌جا نشد. همراه بچه‌ها هور را دید و با آن‌ها هم‌قدم و همراه شد و بازی‌ها و شادی‌های آن‌ها را ضبظ کرد». این‌نوع نگاه و به‌ویژه فروتنی کارگردان موضوع جالبی برای مخاطبان بود. همین‌که فیلم‌ساز این جسارت را داردکه عدم آگاهی خود از جامعه محلی را می‌پذیرد، موجب امتنان است. او می‌توانست این نقص را نپذیرد و کلی تصویر و داده غلط به مخاطب منتقل کند و آن‌را در قالب سینمایی ارائه نماید.

رضانجفی اضافه می‌کند: «شرایط زیست در هور خیلی سخت بود. مخصوصا برای ما. هوا بسیار گرم و شرجی بود و محل فیلم‌برداری هم فاقد امکانات شهری بود. مثلا ما امکان تهیه غذای معمولی و عادی را نداشتیم. به روش زندگی و خوردوخوراک بومی‌ها هم نه آشنا بودیم نه موافق! لذا با حداقل امکانات توانستیم چند رور فیلم‌برداری را سر کنیم. قوت غالب ما نان و تن ماهی بود که همراه خودمان آورده‌بودیم. با این حال، تقریبا تمام تصویرها به صورت واقعی و مستند ضبط شدند و شاید یکی دو پلان را خودمان چیدیم».

هور؟ تا کی؟!

نجفی به یاد می‌آورد پس از چندین سال، وقتی دوباره گذارش به هور و اطراف آن افتاد، خبری از هور نبود.

هایده قریشی هم تایید می‌کند «پس از حدود هشت سال از فیلم‌برداری بچه‌های هور، برای یک پروژه سینمایی به همان منطقه می‌رود و حتی افراد بومی و راننده‌ای را که با نجفی کار کرده‌بود پیدا می‌کند تا بار دیگر در همان لوکیشن کار کنند، «خبری از هور نبود. هیچ. متاسفانه نه طراوتی بود، نه حسی برای زندگی.» این البته قصه فقط هور و خوزستان نیست، کسر و کاست آب مشکل تمام سرزمین است و هنوز هم راه حلی برایش به نظر نمی‌آید. شاید معجزه‌ای رخ دهد. محمود یارمحمدلو می‌گوید «از فیلم خوشم آمد. این فیلم نشان از هوشمندی کارگردان دارد. وارد موضوعی نمی‌شود که بر آن تسلط ندارد. سوای برخی کش‌آمدن‌ بعضی سکانس‌ها‌، در مجموع ساختار خوبی دارد.» او به انتخاب ساختار روایت با محور انشا‌خوانی یکی از بچه‌ها، اشاره می‌کند و آن‌را شگرد خوبی برای انسجام فیلم می‌داند. در امتداد حرف‌های یارمحمدلو، یکی از مخاطبان با اشاره به عرب‌بودن این بچه‌ها، انشای فارسی آن دانش‌آموز را در حکم گفتار متن برمی‌شمارد که کل قصه مستند را به هم می‌دوزد و یگانه می‌کند.

اطلاعات بیشتر درباره هور

فرهاد ورهرام با اشاره به‌تجربه خود درساخت مستندی درباره هور دورق نکاتی را مطرح می‌کند که برای مخاطبان جذاب و مغتنم است: «این‌جا هور و تالاب بزرگی است که دورق نام دارد. رودخانه بزرگ جراحی از شمال سرچشمه می‌گیرد و این تالاب و شاخه‌های آن‌را سیراب می‌کند.متاسفانه این رودخانه در سال‌های اخیر خشک شد و آب به آن صورت ندارد». ورهرام به وضعیت شادگان هم اشاره می‌کند که در حقیقت بخشی از هور بزرگ دورق است. از دید او «شادگان، به نوعی، ونیز ایران است. بخش بزرگی از ارتباطات مردم در این تالاب بزرگ با بلم و قایق است». این را هم باید اضافه کرد که اقتصاد شادگاه هم ویژگی خاص خودرا دارد. «اقتصاد شادگان سه حوزه مشخص دارد: کشاورزی، شکار پرندگان‌و صیدماهی، دامداری. صیفی‌جات این تالاب در خوزستان معروف و محبوب است. تولیدات روستایی آن هم بازار خودش را در منطقه دارد». 

گزارش مستندهای دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, گزارش مستندهای  دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

ورهرام به بازار محلی شادگان اشاره می‌کند که در دوره رونق اقتصاد محلی، در لبه رودخانه وسط شادگان تشکیل می‌شد و شادابی خاص خود را داشت. الان آن بازار هم تبدیل به مکاره‌ای برای عرضه اجناس خرد و حقیر چینی شده‌است.

قاب‌های زیبا

یکی از مخاطبان به برخی سکانس‌ها و پلان‌های فیلم اشاره می‌کند و آن‌ها را نقطه قوت فیلم می‌داند. «در ترکیب‌بندی قاب‌ها، گاه، کارت‌پستال‌های زیبایی را می‌بینیم. مثلا در یک صحنه خط افق آسمان را داریم، زیرش خط دشت را و پایین‌ترش خط افق رودخانه را. در وسط قاب هم هیکل زیبای دخترک هور. کارت پستال زیبایی است». 

این مخاطب به تضاد بین مفاهیم یک پلان دیگر هم اشاره دارد: «در هور، گاومیش‌ها در هم می‌لولند. صخنه‌ای سنگین و تقریبا خشن. در پس زمینه. اما جلو آن‌ها دخترکی نشسته و کتاب درسی‌اش را می‌خواند. با آرامش بدون اضطراب. لباسش هم تمیز و خوش‌رنگ است. تضاد بین دو دنیا. به نظر نمی‌آید صحنه تصاوفی باشد.

 احتمالا کارگردان این صحنه را چیدمان کرده تا توجه مخاطب را به لطف و لطافت کودکانه این دخترک و خشونت زندگی هور جلب کند.» با این‌حال، کارگردان در پی آن نیست که از چنین صحنه‌ای استفاده احساسی بکند. در تکه‌ای از فیلم پسرک هور می‌گوید «گاومیش‌ها هم مثل بچه‌ها هستند و برای فرار از سرما وارد آب می‌شوند تا کمی خنک شوند». می‌خواهد بگوید این حیوانات بخشی از زندگی و معاش هور هستند و نباید با آن‌ها مثل بیگانه رفتار شود. 

دام بخشی از حیات هور است. فرهاد ورهرام دوست دارد از مستند شاعرانه «خانه سیاه است» هم یاد کند. او درباره نخ تسبیح انشاخوانی کودک هور که سبب انسجام ساختاری مستند شده، می‌گوید: «مدتی بود فیلم‌سازان انشای بچه‌ها را برای دوخت‌ودوز مستند مورد استفاده قرار می‌دادند. شگرد بدی هم‌ نبود. 

اما بهترین و زیباترین بهره‌گیری از انشا در مستندها، به فیلم «خانه سیاه است» تعلق دارد. این فیلم را به جهاتی می‌توان شاعرانه‌ترین فیلم مستند ایران تا کنون دانست». یاد فروغ بخیر.

قضاوت فیلم با متر خودش

محمود یارمحمدلو بر این باور است «هرفیلمی را باید با جهان خودش قضاوت کنیم. ربابه را از دید سیاسی، یا از دید اقتصادی قضاوت کنیم، فیلم غلطی است. مهم نیست فیلم اول کارگردان است یا فیلم آخرش. مهم آن است که حاصل کار چیست. 

هردو فیلم بچه های هور و دست‌های کوچک ربابه، صداقت کلامی و صداقت فکری دارند. دیدگاه دارند. فیلم ربابه صداقت رفتاری دارد. او را از بیرون نگاه کرده. در شهرها، دخترکان کتاب و عروسک دست می‌گیرند، در روستا ابزار کار و وسایل معاش را. در روستا این دست‌های کوچک هم‌پای دست‌های بزرگسالان باید کار کنند. زحمت بکشند.» یارمحمدلو علاقمند است فیلم را از دید ساختارگرانی نبیند. «فیلم از نظر ساختار ایرادهای بسیار دارد. اما صادق است. توریستی نیست. از این جهت قابل قبول است».

فرهاد ورهرام علاقمند نیست در فیلم‌هایی که برای یا حتی درباره کودکان ساخته می‌شوند، نگاه جزیره‌ای به آن‌ها داشته‌باشیم. «مشکل این نوع فیلم‌ها آن است که بچه را از جهان آن جغرافیا جدا می‌کنند. این کار اشکال دارد. جداکردن بچه از خانواده و جامعه کمکی به شناخت او و مسائلش نمی‌کند. مثلا دست‌های ربابه کوچک است یا نه، مهم نیست. مهم آن است که در جهان آن روستا ربابه هم نقشی در سازمان تقسیم کار خانواده دارد. در روستا برای تک‌تک آدم‌ها وظیفه‌ای مقرر است. نشان‌دادن این سازمان بسیار مهم است».

 ورهرام، در ضمن، علاقمند است به دو امتیاز زیبای فیلم «دست‌های کوچک ربابه» اشاره کند. «مونتاژ و تصویربرداری فوق‌العاده‌ دارد که فیلم را نجات داده». به هر حال، و با هرحسن و عیبی، این فیلم‌ها، امروز حکم سند برای شناخت بخشی از تاریخ گذشته نزدیک ما را دارند. هریک به طریقی و با موضوعی خاص.

کودکان ایران

رژان سرهنگی، با شناختی که درباره مجموعه مستند «کودکان سازمان ایران» دارد، بر این عقیده است «هر یک از فیلم‌ها، از قبل، پیش‌طرح و ساختار پژوهشی داشته و این مقدمات را به کارگردان‌ها پیشنهاد می‌دادند. اما، کارگردان‌ها، لزوما، آن طرح را عین به عین اجرا نمی‌کردند. مثل خسرو سینایی که قرار بود مساله جمع‌آوری قطره‌قطره آب از شیارهای کوه در روستای توک توکاب را بسازد ولی در روند تولید تصمیم گرفت شخصیت پسربچه‌ای را که دل در گرو  تکواندو دارد را موضوع محوری فیلم خود کند. هرچند درهمان روستاو اشاراتی به همان جمع‌آوری قطره‌های آب. طبیعی است دیدگاه‌های کارگردان، بخصوص اگر کارگردان شناخته‌شده‌ای باشد، بر فیلم مسلط شود».

هایده قریشی هم ضمن تایید این نظر، تاکید دارد «علی‌رغم وجود تحقیق اولیه برای هر موضوع، رضا سرهنگی هرگز به هیچ‌یک از کارگردان‌ها نگفت فیلم را چگونه بسازد و چگونه تمام کند». اما این سوژه‌ها و قهرمان‌ها چگونه پیدا و تبدیل به موضوع شدند؟

رضا نجفی، همراه همیشگی محمدرضا سرهنگی به یاد می‌آورد «من بیست سالم بود و رضا بیست‌وپنج ساله. سال‌های ۵۸ و ۵۹. باهم راه افتادیم به کشف کنج‌وگوشه استان خراسان. با یک دوربین عکاسی و یک دستگاه کوچک ضبط صدا. 

مثلا در یک دوره رفتیم سراغ لالایی‌ها. یا رفتیم سراغ عزاداری‌ها و عروسی‌ها. همه را یادداشت یا ضبط می‌کردیم. به جرات می‌توانم بگویم بسیاری از موضوعات مجموعه «کودکان سرزمین ایران» در این سفرها زاده‌شدند». این را هم اضافه کنیم که تعدادی از موضوعات را خود کارگردان‌ها پیشنهاد می‌دادند. اگر سرهنگی علاقمند بود با کارگردانی قرار برای ساخت یک مستند ببندد، از او می‌خواست موضوع مورد علاقه‌اش را بگوید.

قهرمان اصلی!

یکی از مخاطبان می‌گوید «قهرمان اصلی مستند «دست‌های کوچک ربابه» مادر اوست. زنی استوار و مدیر که تفکرات پیشرفته‌ای برای خود و خانواده‌اش دارد. از زبان ربابه می‌شنویم که مادر دوست دارد ربابه درس بخواند و دکتر همین روستا شود. همو در برابر خواست و شاید اصرار شوهر حاضر نیست روستا را ترک کند و ساکن درجه دو شهر شود. می‌گوید روستا را دوست دارد. تازه «این همه مرغ و ماکیان و دام و زراعت را چه کند؟ در شهر مگر چه خبر است؟»

با شنیدن نظرات مادر و دیدن نحوه کار و زندگی او در روستا، بدون هیچ اشاره مستقیم از طرف کارگردان، این پرسش در برابر مخاطب قرار می‌گیرد که «این مرد با چنین امکاناتی در روستا با چه استدلالی به شهر رفته و در کارخانه سیمان لوشان کارگری می‌کند؟»

 

گزارش مستندهای دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, گزارش مستندهای  دست های کوچک ربابه و بچه ها در هور بازی می کنند, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

در مستند«دست‌های کوچک ربابه»از خشونت رفتاری روستایی خبری نیست. برخلاف بسیاری از فیلم‌ها که در آن‌ها غر زدن زن روستا و دادزدنش سر بچه‌ها را شاهدیم، این‌جا محیط خانه بسیار آرام است و هرکس کار و وظیفه خود را می‌شناسد و عمل می‌کند.در یک تصویر زیبا می‌بینیم حتی سگ خانه هم می‌داند کی باید به سمت لانه‌اش برود. ربابه را می‌بینیم که دام‌ها را کیش می‌کند و می‌رساندشان به طویله و در طویله را می‌بندد و راهی خانه می‌شود. در پلان بعدی سگ را می‌بینیم که نظار‌گر این وظیفه بود و وقتی دام‌ها در جای خود قرار می‌گیرند سرش را می‌اندازد پایین و می‌رود سمت لانه‌اش. به نظر نمی‌آید این پلان‌ها تصادفی باشند. حتما فکری و اصولی پشت خود دارند. همین ظرایف هستند که فیلم را دلنشین می‌کنند.