سلام
ایمن نبودن شهر و محله یکی از اصلیترین معضلات و مشکلات زندگی در بسیاری از شهرها است. هرچه جامعه بشری از زندگی ایلی و خانوادگی فاصله میگیرد و خود را به دست سیستمها و سامانههای رسمی و عمومی میدهد، دامنه ناامنی، به خودی خود، بیشتر میشود. اگر بالای سر این سیستمها و سامانهها نیروی قهاریکه بتواند به ضرب زور همه را سرجایش بنشاند، وجود نداشتهباشد، تردید نیست که ناامنی گسترش پیدا میکند. چگونه؟ و چرا؟ در جامعه بسته و کوچک ایلی و خانوادگی، حتی در یک جامعه شناختهشده محلهای، مردم همدیگر را میشناسندو هوای همدیگر را دارند. امنیت عمومی در چنین جوامعی معمولا همیشه برقرار است. نه سرقتی را شاهد هستیم نه دعوای ملکی و مالی. اگر سرقتی اتفاق بیفتد معمولا از خارج از آن جامعه است. دعواهای سنگین هم معمولا بین محله و خارج از محله است. در ادبیات داستانی ما هم این موضوع را بارها و بارها خواندهایم که فلان طایفه به بهمان طایفه حمله میکند و روستا یا محله را غارت میکند و الی آخر. اما حالا که نه از طایفه خبری هست و نه از ایل و کدخدای محله، چه باید کرد؟ در جوامع امروزی همه ماها خودمان و سرنوشتمان را سپردهایم به سامانه هایی که هیچ ارتباط شخصی و فردی با آنها نداریم. مثلا امنیت محله را به پلیس سپردهایم و نگهداری و توسعه آن را به شهرداری. حالا اگر هر یک از این سامانهها نتواند یا نخواهد به وظیفهاش عمل کند، ما نه امنیت خواهیم داشت نه محله و شهر تمیز و پایدار. دزد به خانهمان میزند، کاری از دستمان ساخته نیست.
فقط میتوانیم برویم ثبت شکایت کنیم. به این پرسش جواب بدهیم که آیا از کس خاصی شکایت دارید؟ آیا به کسی مشکوک هستید؟ و سئوالهایی از این قبیل. و بعد چه؟ هیچ! باید صبر کنیم که شاید دزد پیدا شود و همه یا اندکی از اموال سرقتشده ما پیدا شود. که در بیشتر مواقع هم پیدا نمیشود. چرا؟ چون همیشه و در همه نقاط عالم «دزد یک قدم از پلیس جلوتر است»! بدین ترتیب ما به عنوان شخص در برابر سازمانی قرار داریم که رابطه شخصی با ما ندارد و طبق اصول و مرام خودش کار میکند. درست است که طبق اصول خودِ همان سازمان باید دزد دستگیر شود و اموال ما برگردانده شود، ولی کاری هم از دست ما ساخته نیست. حال اگر یا پلیس ضعیف باشد یا اگر فقر در جامعه زیاد باشد و تعداد دزدیها چنان زیاد شود که تبدیل به امری روزانه و عادی شود، دیگر واویلا میشود. همه این احتمالها وجود دارد و شدنی است. تقریبا میتوان گفتکه گریزناپذیر است. بر این اساس، باید راه چاره دیگری پیدا کرد. امید به سیستم را میشود زنده نگه داشت و امید به موثربودنش را نه. اهالی محله خودشان باید مراقب و داروغه اموال خودشان باشند. در بسیاری از کشورها چنین وضعیتی هست! ما هم باید خودمان کار را به دست بگیریم!