سلام

بحث تابستان است و مدرسه‌های خالی و تعطیل و بچه‌های آواره در کوچه و خیابان. اشتباه نکنیم اگر می‌شنویم بچه فلان دوست یا فامیل در کلاس تابستانی مثلا موسیقی یا شطرنج ثبت نام کرده، پس همه بچه‌ها هم چنین امکانی دارند. قطعا می‌شود ادعا کرد بیش از نوددرصد بچه‌مدرسه‌ها در طول تابستان کاری جز گذراندن عاطل و باطل روزگار ندارند؛ حتی اگر نشودگفت وبال گردن خانواده هستند. برای گذران مفید این سه ماه باید فکر اساسی کرد. در سال‌های نه چندان دور گذشته، بچه‌ها را تابستان می‌فرستادند سر کار. حتی شده شاگرد دکان بقالی محله. مهم آن بود که بچه کارکردن را یاد بگیرد و چه بهتر که سی‌شاهی صنار هم دستمزد بگیرد. گاه حتی خانواده متقبل دستمزد بچه می‌شد و صاحب‌کار بدون این‌که بچه بداند، آن را به حساب خودش به بچه می‌پرداخت. این‌ها سنت‌های خوبی بودند و هنوزهم در برخی شهرهای کوچک، به ندرت چنین است و بچه‌ها در طول تابستان می‌روند سر کار. البته درصد بسیار کوچکی. اما فقط کار و دستمزد نیست‌ که تابستان کودک ‌را غنی می‌کند. استراحت فعال هم مهم است. استراحت فعال یعنی شادابی جسم و روح که بازی و مسابقه از اصولی‌ترین ابزارهای آن هستند. این‌جاست که مدرسه‌های خالی به درد می‌خورند. درِ مدرسه‌ را به روی بچه‌ها باز کنیم و مراقبت و مدیریت آن را هم به انجمن اولیای مدرسه بدهیم و اجازه دهیم در طول روز بچه‌ها وقت‌شان را آن‌جا بگذرانند. با همین اتفاق ساده چند اتفاق دیگر هم می‌افتد.

نخست آن‌که انجمن اولیا و مدارس از وضعیت منفعل و بی‌اثر خارج می‌شود و ماموریتی برای خودش پیدا می‌کند. وظیفه‌ای تازه که چندوجهی است. هم باید امور اداری و مجوزهای لازم را برای در اختیار گرفتن مدرسه انجام دهد و هم وظیفه مراقبت از کودکان را. در این راستا است که احتمالا دست یاری به سوی دیگر پدر و مادرها دراز می‌کند و کار را به صورت مشترک انجام می‌دهد. اتفاق بعدی آن است که از این به بعد اولیای بچه‌ها در انتخاب اعضای انجمن برخورد فعال‌تر و جدی‌تر می‌کنند چون می‌دانند تنها وظیفه انجمن جمع‌کردن اعانه برای مدرسه نیست. کارهای مفیدتری هم باید انجام دهد. اما همه این‌ها یک نتیجه بسیار مهم‌تر به بار می‌آورد، آن هم تمرین دموکراسی برای حضور و مشارکت در انتخاب‌های بزرگ‌تر. مثلا انتخابات سرای محله یا شورایاری و نهایتا انتخابات‌های ملی و کشوری. پس این‌که گفته می‌شود «با یک گل بهار نمی‌شود» چندان درست نیست. هر بهار با شکفتن یک گل شروع می‌شود. با نهاد محله‌ای ساده‌ای چون مدرسه می‌توان جریان مشارکت و دموکراسی را کلید زد. چرا؟ چون مدرسه و کودک جزو اساسی‌ترین وظایف و دلمشغولی‌های هر پدر و مادری است. مشارکت در امور آن دقیقا با منافع شخصی خانواده گره خورده. پس مشارکت، واقعی است و می‌تواند دوام داشته‌باشد!

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۸۴

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx