سلام

سال که کهنه می‌شود و جایش را به سال نو می‌دهد، شادابی و شور تازه‌ای به جان خلق‌الله می‌افتد. جالب است که با نو شدن هر سال، هرکدام از ما یک‌سال پیرتر می‌شویم یا به پیری نزدیک می‌شویم، ولی این پیرشدن را جشن می‌گیریم. در این جشنِ پیرشدن بسیاری از کدری‌ و بدعنقی‌ها را، هرچند موقت، کنار می‌گذاریم و مهربانی‌ها را بیشتر می‌کنیم. در این جشنِ پیرشدن، حتی پلیس هم با جماعت مهربان می‌شود و چشمش را به برخی خلاف‌های نوروزانه می‌بندد. خلاصه این‌که همه خوب هستند و مهربان! ولی این مهربانی نشانه چیست؟ چرا همه ماه‌های سال مهربان نیستیم؟ ایراد از ما است یا از گردش روزگار؟ مهربانی نوروزانه ما نشان می‌دهد همه ما ظرفیت و استعداد مهربانی داریم. حتی بالاتر: ذات و ریشه همه ما با مهربانی عجین است و در فرصت نوروز این ریشه و خصلت فرصت بروز پیدا می‌کند. مطمئن بدانیم اگر رسوبات مدنی در وجودمان نبود، در نوروز هم به آن مهربانی برنمی‌گشتیم. ریشه تاریخی ما ایرانیان به زلال جشن و سرور وصل است. درتاریخ‌باستانی ما، بهانه‌های فراوانی برای شادی وجود دارد. هرماه جشن ویژه همان ماه را داشت و فصل و سال هم با بهانه و بی‌بهانه جشن‌هایی مفصل‌تر. در تقویم باستانی ما مرگ و عزا وجود ندارد. هرچه هست جشن است و سرور. نکته جذاب دیگر این‌که تقریبا تمام جشن‌های باستانی و تاریخی ما بهانه طبیعت دارند و انگیزه معاش. مثلا جشن برداشت محصول، جشن باران، جشن زمین و امثال این‌ها. به عبارتی دیگر، تمام جشن‌ها و مراسم‌ها ریشه در زمین و واقعیت دارند. ذهنی و آسمانی نیستند.

همین خصلت است که مدنیت ایرانی را مدنیتی بدانیم که پایش روی زمین است. واقعی است و انسانی. برخی پژوهشگران نقل می‌کنندکه حتی عرفان ایرانی هم برخلاف عرفان عرب و ترک، عرفانی زمینی است نه ماورائی. حال با این مقدمه نه‌چندان کوتاه، باید از خود بپرسیم چرا ما با این همه سابقه مدنی و تقویم پربار از سرور و مهربانی، تنها در چند روز نوروز است که باهم مهربان می‌‎شویم و روزهای دیگر را به روال مالوف دنیای بیگانه از خود می‌گذرانیم. آیا این رفتار ناشی از ذات تاریخی و ریشه مدنی ما است؟ قطعا چنین نیست. روز و روزگار ناموافق است که مردم را عاصی می‌کند و سبب می‌شود آن خصلت و روحیه نیک و مهربان‌شان را فراموش کنند. بنابراین اگر قرار است مردم باهم مهربان باشند، باید منتظر باشیم اوضاع روزگار تغییر کند و زمینه کدورت‌های فردی و خشونت‌های اجتماعی از بین رود. در دهه‌های گذشته مردم ایران شاهد روزهایی بودند که به امید فرداهای بهتر و روشن، باهم مهربان بودند و در همه مسائل روزمره یار و همکار هم بودند. غرض آن است که مردم ایران تجربه زندگی مهربانانه باهم را بارها داشته‌اند و بازهم می‌توانند داشته‌باشند، فقط کافی است زمینه اجتماعی لازم فراهم آید. انشاالله.

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۶۶

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx