سلام

مدتی است از اصطلاح‌هایی برای شهرهای امروز صحبت می‌شود که «هوشمند» یا دیجیتال از آن جمله است. در مورد خانه و آپارتمان هم از این اصطلاح استفاده می‌شود. امروز بسیاری‌ها پز می‌دهند که خانه ما هوشمند است! کارخانه ما هوشمند است! و غیره. مدیران شهری هم در آرزوی شهر هوشمند هستند. این‌که دقیقا شهر یا خانه هوشمند به چه معنا است، بماند. این‌که این هوشمندی چه تناسبی با توانایی و ظرفیت علمی و فنی صاحب‌خانه یا مدیر شهر دارد، به کنار. مهم آن است که این هوشمندی چه توان و ظرفیت اضافی برای خانه یا شهر ایجاد می‌کند. و مهم آن است که این ظرفیت یا توان اضافی چه کمکی به خوب‌شدن حال شهر یا خانه می‌کند. آن چه که از اصطلاح هوشمندی در ساختمان خانه یا کالبد شهر استنباط می‌شود، سپردن بخش کوچک یا بزرگی از کار آدمیزاد به سیستم یا سامانه‌ای خودکار است. به جای آن‌که در ساعت مشخصی از روز مامور اداره برق چراغ‌های خیابان‌های شهر را روشن یا خاموش کند، سامانه خودکار باحساسیت تعریف‌شده نسبت به نور این‌کار را می‌کند.

اما کاری به دلمشغولی و نیازهای روانی و عاطفی مردم شهر ندارد. برای فهم راحت‌تر موضوع مثالی می‌زنیم. دو آدم را در نظر بگیرید، مثلا هر دو مرد. هر دو چهل ساله و هردو هشتادکیلو وزن. هر دو فارسی حرف می‌زنند و ساکن تهران هستند. قد هردو ۱۸۰ سانتیمتر است. هردو متاهل و دارای فرزند هستند. دندان و دست وپای هر دو سالم است. هیچ‌یک از آن دو هیچ بیماری خاصی ندارد و در سلامت کامل به سر می‌برد. حتی ممکن است هر دو دارای مکنت مالی مشابه باشند. حال، یکی از این دو مرد شاعر و هنرمند است، آن یکی مامور امنیتی و بازجو. آیا این دو آدم، که از نظر فیزیکی کاملا مشابه هم هستند، یکی هستند؟ سلیقه، فهم و منش این دو باهم یکی است؟ با هر دو می‌توان به یک اندازه دوست شد؟ محدودیت‌های اجتماعی هر دو یکی است؟ پذیرش اجتماعی هردو در جامعه یکسان است؟

قصه شهر یا خانه هوشمند هم قصه تشابه فیزیکی این دو آدم است. این سیستم‌ها لزوما حال مردم شهر را خوب نمی‌کنند. لزوما سبب ارتقای منش و شخصیت اجتماعی مردم نمی‌شوند. پس چه بایدکرد؟

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۱۰

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx