سلام

در تعریف شهر، یک تکه کلیدی وجوددارد که در حقیقت ذات شهر را بیان‌می‌کند. می‌گوییم«شهر زیستگاهی انسانی‌است». پس زیستگاه‌بودن شهر اصل اول است. آن هم زیستگاه انسانی. چون اگر فقط زیستگاه باشد فرقی با جنگل و کوهستان که زیستگاه حیوانات است، ندارد. از این که بگذریم، باید ببینیم که آیا هر زیستگاه انسانی همان شهر است؟ نه. چون روستا هم زیستگاه انسانی است ولی شهر نیست. پس شهر زیستگاه انسانی‌است با برخی شروط وویژگی‌ها که آن را از روستا متمایز می‌کند. این‌جا وارد تمام آن ویژگی‌ها نمی‌شویم وفقط یکی‌ازآن‌هارا طرح می‌کنیم: درشهر نیازهای غیرمادی انسان‌ها بسیار بسیارفراتر ازنیازهای مادی‌است. یک شهروند علاوه‌بر نیازهای مادی و عادی به چیزها و وجوهی از زندگی می‌اندیشد که ذاتی زندگی در شهر است. ممکن است یک روستایی رفتن به سینما و تئاتر یا شرکت درمجادلات علمی و سیاسی را لازمه زندگی آرام خود نداند. یک روستایی، احتمالا، کار زیادی با جریان‌های ادبی و هنری کشور یا خارج از کشور ندارد ولی یک شهری بدون دغدغه فرهنگی و هنری نیست. از این‌دست دغدغه‌ها زیاد است. دغدغه‌های محیط زیست و حیات وحش و غیره. دغدغه هوا و لایه اوزون و مناسبات جوامع علمی جهانی از دغدغه‌های شهروندی است. این را هم بدانیم که وسعت و تنوع دغدغه‌های شهری به عوامل زیادی وابسته است که وسعت کالبدی و کثرت جمعیتی یکی از این عوامل اصلی است.

هرچه شهر بزرگ‌تر و دارای مناسبات مدرن‌تر باشد دغدغه‌های غیر مادی و مدنی شهروندان بیشتر می‌شود. تنوع و تکثر دغدغه‌ها سبب شکوفائی فرد است و به همین خاطر، شهر مکانی است برای شکفتن و بالیدن. شهر مکانی است برای رشد عاطفه، رابطه و تعامل. اگر در یک روستا می‌شود انتظار داشت که روستایی با آردکردن گندمی که خودش کاشته می‌تواند در خانه‌اش نان بپزد و سد جوع کند، در شهر همین تهیه نان و خوردن آن به زنجیره‌ای از رابطه‌ها و شغل‌ها وابسته است که مصرف‌کننده نان آخرین حلقه است. از کشاوز شروع می‌شود، به راننده حمل گندم، بعد به سیلو، سپس کارخانه آرد و حمل آن به نانوایی و سپردنش به نانوا و بعد خریدنش توسط من و شمای خریدار. هرچند در این میان تولیدکننده کیسه آرد و فروشنده جوش شیرین و سازنده وسایل نانوایی و آردسازی و خیلی مشاغل دیگر هم هست که بدون آن‌ها یک شهروند عادی نمی‌تواند نان سر سفره‌اش را تامین کند. این زنجیره بلند ارتباط‌ها در حقیقت زنجیره روابط انسانی است نه زنجیره اقتصادی و فنی. حال اگر موضوع را از نان به وسیله سفر، مثل مترو ببریم متوجه می‌شویم چقدر فعالیت و مهارت باید به‌کار گرفته‌شود تا ما بتوانیم سوار مترو شویم و به سر کارمان برویم. این یعنی زنجیره رابطه‌های انسانی. یعنی تنوع فعالیت و تکثر آشنایی‌ها. یعنی بستر شکفتن و بالیدن در شهر. در شهر!

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۴۹

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx