گفتم خلعت من کو!؟

«یوم دوشنبه. دویم ذی‌حجه. از دریا به جده. صبح چای را صرف نموده منتظر رسیدن به جده بودیم که عمارت‌های جده نمودار شد. عجب عمارت‌های عالی دارد. لنگرانداز کشتی تا جده خیلی راه مسافت دارد. بلم زیادی آوردند و بارهای مردم را می‌ریختند و می‌بردند. تمام این بلم‌چه‌ها سیاه هستند. کاکاها مثل میمون از طناب‌ها بالا می‌روند و بارها را پرت می‌کنند میان بلم‌ها. یک ساعتی تماشا کردیم. بعد داداشم گفتند این بار دستی را که این چندروزه همراه بود، بردند توی بلم و آن بار بیوک چون توی انبار است باشد با یک نفر عکام تا وقتی که بالا بدهند، بیاورد. ما را برداشته‌، آوردند توی بلم نشاندند. باد هم می‌آ‌مده، آب را چنان حرکت می‌داد که من گفتم الان غرق می‌شود. در هرحال، صدهزار شکر خدا که غرق دریا نشده و رسیدیم به جده. از دریا نجات یافته. حقیقت، عمر دوباره خدا کرامت فرموده. ما را آوردند میان قفس. در این جده چه عرض کنم که چند جا بلیت باید گرفت و چند جوره پول باید داده‌شود. بعد از آن‌که همه‌نوع پول گرفتند، آن وقت گفتند بارها باید گمرک برود. این حاجی‌های سرباز با این قدیفه روی شانه‌هایشان بیچاره‌ها این‌قدر این طرف و آن طرف بدودند که هلاک شوند. امروز شکر کردم که زن هستم و با این زبان نافهم‌ها نباید این‌قدر سروکله بزنم. برادر بیچاره من به قدری امروز در این آفتاب گرم زحمت کشیده و این‌طرف و آن‌طرف رفته که یک انگشت به چشمش فرورفته. خلاصه هرطوری بود از این هنگامه‌ها هم گذشته، آمدیم شهر. یک خانه گرفتند، رفتیم آسوده شدیم. شکر خدا را به جا آوردیم. یوم سه‌شنبه. سوم ذی‌حجه. صبح بارها را که دیشب رسیده‌بود و دم اسکله نگاه داشته‌بودند، بردند گمرک‌و پول گرفتند آوردند. وقتی بارهارا بازکردند دیدم دست بقچه خلعت من شکافته، گفتم خلعت من کو. دیدم باقی رخت‌ها و بقچه‌ها همه را دستکاری کرده‌اند. هرچه لباس خوب من بود برده‌اند با اسباب حمام‌و هرچه بد بود گذاشته‌اند. دیگر خدا عالم است‌که عکام‌ها خودشان برده‌اند یا که در گمرک عیب کرده. چهار کله قند، چای، این نوع چیزها را برده‌اند. باری حمله‌دار آمده، قدری با عکام جنگ کرد. قدری قسم خورده و گذشت. ناحق چیزی از دست ما رفت. بازهم شکر خدا همه را نبرده‌اند.»

خانم! فردا کوچ است؛ سفرنامه سکینه‌سلطان(وقارالدوله)؛ ویرایش‌وتدوین زهرا صالحی‌نژاد نشر اطراف؛ چاپ‌هفتم؛ ۱۴۰۱؛ ص۱۰۲

(از سلسله کتاب‌های سفرنامه‌های زنان. عموما مربوط به دوره قاجار و سفرهای حج. بسیار خواندنی هستند و نکات زیبایی دارند)

قصه های مسعودیه
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx