چهلوسومین شب فیلم/ ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ خورشیدی
برای کسانی که با سینمای عباس کیارستمی آشنا و دمخور هستند، دیدنِ فیلم ۲۴ فریم، حتما یک رویداد میتواندباشد.
آخرین یادگار استادمسلم سینمای ایران و جهان. او این فیلم را زمانیکه در بیمارستان دوران نقاهت را میگذراند نهایی کرد. هرچند برخی ظرایف تکمیلی را احمد کیارستمی پس از فوت پدر به نجام رساند.
فیلم از ۲۴ قطعه حدود چهارونیم دقیقهای تشکیل میشودکه هرکدام، ظاهرا، موضوع و داستانی جدا و خاص دارند اما در همه آنها پیرنگ مشخصی وجود دارد که نشان از سینما و تفکر کیارستمی دارند.
تکنیک اثر ترکیبی از عکس، انیمشن، روایت و جلوه ویژه است. بیشک میتوان گفت این فیلم کاملا با آثار قبلی کیارستمی متفاوت است و خلوص انتزاعی فوقالعادهای دارد که برای بیننده کاملا تازگی دارد.
این فیلم در جشنواره کن نمایش دادهشد و یکی از منتقدان اروپایی اعلام کرد «این فیلم پایانی است بر کن». به باور او، کن دیگر اثری بالاتر از این نخواهد دید. بااینحال، تاسفبار استکه این شاهکار سینمای ایران هنوز فرصت نمایش در ایران را پیدا نکرده، مگر بهصورت نمایشهای محفلی و محدود. حیف.
در چهلوسومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان این اثر به نمایش درآمد و موجب شگفتی بینندگان شد. فیلم ۱۱۳ دقیقه است و بیشاز سهچهارم فریمها بصورت سیاهوسفید هستند با جلوههای ویژه و خاص.
سینمای جدید کیارستمی
یکی از مخاطبان عقیده دارد که کیارستمی پس از فیلم ۵ و همینطور فیلم ده، با بهرهگیری از دوربین سبک و تنک و چابکسازی گروه فیلمسازی، روش تازهای انتخاب کرد و استفاده از تکنیکهای تازه در حوزه دیجیتال و جلوههای ویژه وارد مرحله تازهای شد. اوج این روش و تکنیک را در این فیلم میبینیم.
طبیعی است بپذیریم که در طبیعت و زندگی عادی، اینهمه اتفاق در یک فریم ثابت چهارونیم دقیقهای نمیافتد. کیارستمی با استفاده از پرده سبز و دیگر شگردهای فنی توانسته در کوتاهترین زمان ممکن و با حداقل چیدمان و امکانات صحنهای چنین شاعرانه و هنرمندانه عملکند.
این توانایی است که کیارستمی را از مقام سینماگر حرفهای به منزلت یک شاعر میرساند. کیارستمی ابایی ندارد برای بیان موضوع مورد نظر خود از انواع شگردها استفاده کند. هدف او بیان و رساندن پام تمام دوران زندگی و حرفه اوست.
اما این پیام چیست؟ یکی از مخاطبان باور دارد در این فیلم کرگردان کوشیده تضاد بین انسانو طبیعت را نشان دهد. خواسته یادآور شود که هرکجا که انسان میرود با ضربه و خسارتی بر طبیعت همراه است.
او با لطیفترین تصاویر که گاه فوقالعاده ناگهانی و نامتعارف هستند میخواهد به بیننده تلنگر بزند و لطافت و زیبایی طبیعت را در برابر خشونت رفتار انسان قرار دهد. به اعتقاد این مخاطب، ما تا زمانیکه زیبایی را نشناسیم قادر به مبارزه با زشتی نیستیم.
کیارستمی با خلق مناظری فوقالعاده زیبا و لطیف از طبیعت و با بهتصویرکشیدن زندگی و رفتار موجودات این طبیعت، ما را به این اندیشه وا میدارد که «حیف نیست این زیستبوم زیبا را به خون آلوده کنیم؟» این اصلیترین پیام فیلم است. عریانترین شکل ارائه این پیام در فریم ۲۳ اتفاق میافتد.
این فریم جزو پنج شش فریم رنگی این فیلم است. شاهد پرندهای کوچک هستیم بربالای تودهای چوبهای بریدهشده و تلنبارشده که مرتب دارد میخواند. پشت سر این تلنبار چوبهای بریدهشده، در دوسمت پرنده شاخههای نازک و بیبرگ دو سپیدار جوان را شاهدیم که با وزش باد میرقصند. و در پسزمینه همه این چیدمان صدای آزارنده اره برقی که مشغول بریدن طبیعت است. مدام.
دلمان به سرنوشت آینده این دو درخت جوان میسوزد. صدای اره آینده این دو درخت را جار میزند. با این صحنهها است که آواز پرنده دیگر آواز نیست. مرثیه است. پرنده مرثیهخوان آینده طبیعت است. در انتهای فریم میبینیم این دو درخت جوان هم فرو میریزند. پرنده پر میکشد و میرود. آینده دو درخت جوان را حالا هم میبینیم.
ویژه و خاص
به باور همه مخاطبان فیلم، بزرگترین و خاصترین ویژگی این فیلم جلوههای ویژه آن است. از همان فریم اول ما با این شگفتی آشنا میشویم.یک تابلو نقاشی در برابر ما قرار دارد با منظری از یک آبادی و آدمها و حیواناتی که در آن است. در ادامه برخی از عناصر این تابلو جان میگیرند. مثلا پرنده به پرواز در میآید، سگ عوعوکنان به راه میافتد. دودکش خانه دود به هوا میفرستد و برف شروع به بارش میکند. برشی از زندگی واقعی با جانبخشیدن به یک تابلو نقاشی ثابت و ایستا. خلق چنین تصاویری فقط از فکر و توان کیارستمی انتظار میرود.
یکی از مهمترین وجوه خاص این فیلم آن است که در تمام ۲۴ فریم، دوربین ثابت است. گاه این نوع نگاه دوربین به صجنه سبب خلق صحنههای خاص شگفتانگیزی میشود. مثلا در فریم بیست، پشت پنجره یک خانه، تک پرندهای را میبینیم که تنها و تنها به زمین پر از برف نوک میزند. شاید به امید یافتن دانهای.
اما رفتار او نشان میدهد انگار منتظر است. منتظرِ زوج. کمکم در سمت چپ فریم ورود یک پرنده دیگر را میبینیم. سبک و راحت و شاید هم عشقولانه به سمت پرونده اول میآید.
این دو پرنده مغازلهای را نوید میدهند ولی ما آن را نمیبینیم. شاهدیم که هر دو پرنده از گوشه چپ فریم از دید خارج میشوند. دوربین ثابت ما را در حسرت دیدن باقی ماجرا میگذارد. در غالب فریمها چنین است.
سفیدِ تهی!
تقریبا با اطمینان میشود گفت در هیچیک از آثار عباس کیارستمی به اندازه این فیلم از «سفید» استفاده نشده.
این را میدانیم که برای کیارستمی بسیاری از عادتهای سینمای رایج تابو نیستند. مثلا از دید او «سکوت هم میتواند موسیقی متن باشد». و یا این سخن که «هیاهوی صحنه واقعی میتواند بخش مهمی از آتمسفر فیلم باشد نباید آن را روتوش کرد». در این اثر، انگار، کیارستمی سفید و سفیدی را کشف میکند.
انگار ازدید او سفید «رنگترین رنگ» عالم است. اما سفید را در این فیلم بهمعنای بیرنگی و هیچی نمیبینیم. در اینجا سفید نشانه یک فضای تهی است اما فضایی که منتظر رویدادی است. سفید در این اثر بستری است برای بهتر و خالص دیدهشدن اتفاقی که قرار است در آن بیفتد.
گاه استفاده از سفید به اوج میرسد. در فریم دهم، زمینی پر از برف است با تکدرختی لخت در وسط قاب که گوسفندانی همه سفید دور تنه آن کیپدرکیپ هم حلقه زدهاند. همه سفید. زمین سفید.
فقط درخت خشک زمستانی است که سیاه هست. در میانه فریم در لابلای گوسفندها سگی بیرون میآید که سفید نیست.
انگار خطری را بوکشیده. که چنین هم هست. گرگ یا گرگهایی در آن حوالی در کمین هستند. در متن این سفیدی است که سیاهی خودش را نشان میدهد.
عشق زمینی
در کنار نظر مخاطبی که پیام فیلم را در «تعارض انسان و طبیعت» میداند، مخاطب دیگری به وجه خاص بسیاری از فریمها اشاره دارد.
در غالب فریمها شاهدمغازله وعشقبازی هستیم. البته، گاه این مغازله را دنیای انسانی بههم میزند. مثلا در فریم ششم، دو کلاغ در روی کفپنجره که صدای آوازی عاشقانه را به گوشمان میرساند، باهم نرد عشق میبازند و آماده میشوند برای یک عشقبازی.
بسیار لطیف و زیبا. به یکباره صدای سنگین هواپیما میآید و این دو کلاغ را از رویاهایشان جدا میکند.
فریمهای هشت، چهارده و بیستودوم. اما در اغلب این فریمها نوعی عشقورزی و زوجخواهی را میبینیم. گاه این تغزل و عشقبازی بسیار زیبا تصویر میشود. در فریم هفتم، پرندهای را میبینیم نشسته بر روی نردهای فلزی مشرف بردریای خروشان. پشتش به ماست. درفاصله یکپنجم سمت راست است. درست مثل آدمیان است در کنار دریا. عمیق و متمرکز بر منظر دریا.
کمکم از سمت چپ فریم دو پرنده چست و چالاک و بازیکنان از روی نرده وارد فریم میشوند. به هم نوک میزنند و بازیکنان به سمت پرنده رو به دریا میآیند. پرنده اول متوجه آنها میشوند. کمی تامل میکند و پرواز میکند و میرود. انگار میخواهد آن دو باهم تنها باشند. خلق چنین صحنههایی واقعا شگفتانگیز است. با هر تکنیکی که باشد.
تکرار ناشدنی
عباس کیارستمی واقعا تکرار ناشدنی است. برخی معتقدند او با فیلم ۲۴ فریم رویای درخت گیلاس را تعبیر کرد و شاعرانه از این دنیا رفت.
در همین یک فیلم، او وجوه مختلف تفکر خود را با سادهترین زبان به مخاطب منتقل میکند، چنانساده که اصلا حضور و نقش کارگردان احساس نمیشود.
او از یک سو خشونت اره برقی انسانساخت را نشان میدهد، در فریمیدیگر آواز زن را برای موسیقی متن عشقبازی میگذارد. در یکفریم به زمینافتادن پرندهای شادان و رقصان در هوا را نشان میدهد که زوجش و دیگر پرندگان در کنارش به سوگ مینشینند، در فریمی دیگر دنیای حیوانات را نشان میدهد که فارغ از قیل و قال زندگی انسانها دنبال دنیای خود هستند.
در تمام این فریمها، کیارستمی اصراری بر سیاه و زشت نشاندادن انسان یا زندگی انسانی ندارد. ما هیچیک از انسانهایی را که به پرنده یا آهو شلیک میکنند نمیبینیم. گویی این انسان نیستکه شلیک میکند.
جهان انسانی است که چنین است. از نظر کیارستمی حتی آنی که با شلیک تفنگش پرندهای زیبا را از آسمان آبی به زمین میکشد، فینفسه مقصر نیست. اگر هم باشد کیارستمی درپی محکومکردنش نیست.
انگار میخواهد با چشمپوشیدن بر خشونتش او را به فکر وا دارد وخجالتزدهاش کند. او نمیخواهد رو در روی این آدمها قرار بگیرد. اصولا کار کیارستمی قضاوت و صدور حکم نیست.
به نقل از یک نقد، کیارستمی در فیلم ۲۴ فریم، «به جای بازیگر و نابازیگر از طبیعت بازی میگیرد. ۲۴ فریم یادآور غیاب است، غیابی که تلویحاَ نشانگر پایان کارگردان است. پایانی که کلام حذف میشود. کیارستمی زواید را حذف میکند تا پیچیدهترین معنا به سادهترین شکل بیان شود، تا انعکاس سختترین مفاهیم در قالب سادهترین ساختارها ممکن شود. به جز تعداد معدودی از این تصاویر که از مناظر شهری هستند بیشترشان منظرههایی از طبیعت و حیوانات و روابط آنهاست؛ شبیه به نقاشیهای کیارستمی و همچنین فیلم معروف دیگرش «پنج»: نزدیک ترین فیلم از لحاظ ساختاری به ۲۴ فریم».
فیلم عالی بود فریم ها آدم رابه فکر وامیداشت که درهر لحظه ای که می گذرد وبه چشم مانمی آید چقدر اتفاقات زیبا هستند و اگر روی لحظات تمرکز کنیم چقدر دنیا آرام بخش است