نودوپنجمین شب فیلم/ 15 آذر ماه 1402 خورشیدی
دومین مستند از مجموعه «به یاد بزرگان» شبهای فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان اثری از ابراهیم گلستان با نام «یک آتش» بود. اثری ناب و زیبا که گزارشِ مهار آتشی بودکه بر چاه نفت در اطراف اهواز افتادهبود. فیلمی کوتاه که توسط شاهرخ گلستان فیلمبرداری شد و فروغ فرخزاد تدوین آن را انجام داد.
شاید نخستین فعالیت سینمایی فروغ در این سطح. پس از تماشای فیلم، یکی از حاضرین در جلسه خاطرهای از دیدارش با ابراهیم گلستان در 15، 16 سال پیش را نقل کرد. به مثابه شروع گفتگو درباره این هنرمند و آثارش. او میگوید «در لندن و با قرار قبلی به خانه استاد رفتیم. با توصیه قبلی استاد بهمنبیگی و کتابی که داده بود که به ابراهیم گلستان برسانیم.
به دلایل مختلف دیرتر از زمان مقرر درِ خانه گلستان را زدیم. پر از استرس و نگران واکنش او به تاخیرمان بودیم. حتی فکر میکردیم نپذیردمان.
اما وقتی وارد شدیم او با خوشرویی تمام ما را پذیرفت و حتی خودش چای ریخت و خوردنی تعارف کرد.گپوگفت کوتاهی اتفاق افتاد و بهویژه درباره رشد کاملا محسوس زنان ایرانی در نویسندگی صحبت شد و وقتی من تکهای از قصه بلقیس سلیمانی را برای او خواندم، گفت همینها شاهد مدعای من است که زنان نویسنده ایرانی خیلی رشد کردهاند و کارهای بزرگ انجام میدهند».
این مخاطب عزیز با نقل گوشههای دیگری از این دیدار، به یاد میآورد «خوشرفتاری استاد به قدری بود که «پسرم جسارت کرد بگوید استاد شما خیلی صمیمی و خوشاخلاق هستیدولی نمیدانمچرا بعضیها خلاف این را میگویند» و ابراهیم گلستان جواب داد بروید از خود همان بعضیها بپرسید چرا چنان میگویند»
اثری جسورانه و پرخطر
یکی از مخاطبان که خود مستندساز است، معتقد است «علاوه بر ظرایف اثر و نکات فنی و محتوایی که دارد، خود روند فیلمبرداری آن هم مقوله مهمی است. در کنار آتش به این مهابت و خطرات احتمالی انفجارها و آتشباریها چنین قابهای نابگرفتن واقعا سخت است.
کارگردان و دیگر عوامل در متن و بطن عملیات اطفا هستند و هرلحظه ممکن است خطری آنها را تهدید کند. با اینحال واقعیترین تصویرها را گرفتهاند که جای تقدیر دارد».
یکی دیگر از مخاطبان که او نیز در حرفه سینما فعال است، حادثه مشابهی را به یاد میآورد که «زمانی در پالایشگاه تهران اتفاقی افتاده بودو شعلههای آتش سر به آسمان کشیدهبود، آن زمان ما بچه و محصل مدرسه بودیم.
با اتوبوس ما را میبردند به تماشای آتش. البته با فاصله بسیار دور از نهیب آتش. و من هم تایید میکنم فیلمبرداری این مستند باید بسیار سخت میبوده، به ویژه اگر به خاطر آوریمکه فیلم 65 سال پیش و با امکانات بسیار محدود آن زمان ساختهشده. واقعا دست مریزاد دارد».
اصالت اثر و عوامل آن
گفته میشود شاهرخ گلستان در گفتگویی تلویزیونی با یکی از شبکههای خارجی ادعا کرده که هم فیلمبردار این مستند بوده هم کارگردان آن.
گفته که در زمان ساخت این مستند ابراهیم گلستان بیمار بوده و به همین خاطر تمام مسائل را به عهده او گذاشتهبود.
هرچندکه انتساب کارگردانی اثر بهاین یاآن آدم تاثیری در حاصلِ موجودِ اثر ندارد، ولی مخاطبان معتقد بودند که شواهد زیادی در دست استکه تمام دستورکارهای فیلمبرداریرا ابراهیم گلستان شخصا به شاهرخ دیکته میکرده و او یادداشت میکرد.
در این روزها ابراهیم گلستان رفتوآمد زیادی به پزشک و بیمارستان داشت و همین امر سببساز طرح آن ادعا شده. گفته میشود ذکریا هاشمی به نقل از محمود هنگوالکه از همکاران گلستان در این فیلم بود، اعلام میکند که تمام مراحل ساخت اثر زیرنظر و هدایت خود ابراهیم گلستان انجام شده.
ضمن آنکه علاوه بر فیلمبرداری، مراحل بسیار دیگری هم تا آمادهشدن فیلم وجود دارد که همه را گلستان خودش هدایت کرده. سند مهم دیگر در این مورد گفتههای خود ابراهیم گلستان در یک گفتگوی بلند و صریح با پرویز جاهد است که در کتابی با عنوان «نوشتن با دوربین» تا کنون به چاپ هشتم رسیده است.
آنجا گلستان علاوه بر نکات مربوط به فیلمبرداری، به دیگر زوایا و عوامل فیلم، از جمله چگونگی کار فروغ فرخزاد هم اشاره میکند و درباره هراند میناسیان، محمود هنگوال و دیگران نظرات و نکاتی را مطرح میکند که زیبا و خواندنی هستند.
دیدگاههای کارگردان
به باور یکی از حاضران در نشست، به سبب تعلقات فکری ابراهیم گلستان به حزب توده و جریان چپ، در این فیلم چهرهها و حرکات کارگران بسیار شاخص و زیاد نشان دادهمیشود. این سخن چندان مورد قبول دیگر مخاطبان فیلم نیست.
یکی از آنها میگوید: «اینکه در فیلم شاهد فعالیت کارگران هستیم، آیا به معنای ارادت فکریو سیاسی کارگردان تلقی میشود؟ مگر آتش را مدیران یا فرشتگان خاموش کردند؟ در هر فعالیتی، کسانی درگیر هستند و در این حادثه هم طبعا باید کارگران درگیر شوند و این امر ربطی به نگرش گلستان ندارد، هرچند که گلستان گرایشهای سیاسی خاص خودش را داشت».
این استدلال را مخاطب دیگری با این اطلاعات تکمیل میکند که «در سال ساخت این فیلم، 1337 و 1338، ابراهیم گلستان تعلقخاطری بهحزب نداشتهو هرچند برخلاف برخی بریدگان از حزب وارد بدگویی و حاشیه با حزب نشد، ولی کاملا مستقل و مترقی پیگیر فعالیت هنری و فرهنگی خود بود و تمایلات سیاسی خود را چنین شعاری و عریان ارائه نمیکرد.
جریان و چگونگی ورود گلستان به ساخت این اثر در گفتگوها و نوشتههای او آمده و هیچکدام نشان از سوگیری به حزب و مشربی را که تاثیر ساختاری بر فیلم بگذارد، نشان نمیدهد».
آتش و آب
یکی از مخاطبان به این نکته اشاره میکندکه «حضور آب در این مستند کم است، در حالیکه اساس اثر بر دو عنصر متمرکز است: آتش و آب. در فیلم در پلانها و سکانسی محدود رود و آب را میبینیم و دیگر هیچ. آب آمد و زد و رفت. در کنار این آدمهای صبور نشانی از آب نیست. حضور آب کم است.
شاید گلستان میخواسته آتشرا برجسته کند». مخاطبی دیگر چنین باوری ندارد. پمپاژ مستمر آب از رودخانه کارون در فیلم نشان داده میشود و ما هر آن منتظریم ببینیم آیا آب بر آتش پیروز خواهدشد یا نه. علاوه بر این، استعاره بسیار زیبایی در فیلم هست.
آنجا که ما آب ریختهشده بر جریان آتش را که بسیار قوی و پروپیمان هست، به رنگ آتش میبینیم که ناشی از زاویه خاص دوربین با معرکه است. اما، همین ظرافت رنگ حاکی ازاین گزاره استکه اگر میخواهی بر فرد یا رویدادی چیره شوی، باید به رنگ آن درآیی.
در این مستند میبینیم آب به رنگ آتش درآمده! انگار میخواهدبا «آتششدن» خود بتواند بر آتش چیره شود. این یک نکته ظریف است. البته شاید این تعبیر متعلق به ما مخاطبان است و گلستان چنین هدفی نداشته، ولی به هرحال چنین استنباط زیبایی میتوان داشت.
هوشیاری کارگردان
در این مستند، تکههای بسیار زیبایی را شاهدیم. گویی همین آتش هم که چنان خانمانسوز است، بخشی از زندگی است. تنافری با دیگر وجوه زندگی مردم منطقه ندارد. میبینیم در کنار لهیب آتش در کومه کارگران محلی، کودکی در گهواره تکان میخورد و زنی دارد امورات زندگی خانواده را میچیند. انگار نه انگار که در پسزمینه تصویر، آتش و فوران مصیبت را میبینیم. در کومه و چادر زحمکشان، زندگی جریان دارد.
در فرازی دیگر، اجاق کوچک آتش را میبینیم که سه چهار کارگر چای خود را با آن آماده میکنند. آتشی بسیار کوچک و غیرقابل مقایسه با آتشی که در افق تصویر میبینیم.
اما همین آتش بسیار کوچک برای این آدمها کافی است تا سفره ناشتا برای خود بچینند و با چنان اشتها و رغبتی نوش جان کنند که گویی در کاخی و بر میزی اشرافی دارندصبحانه میخورند.
انگار این انسانهای نازنین به همین سهم اندک خود واقف و راضی هستند و محیط و بزرگای ثروتِ در حال شعله کشیدن را به دیگران سپردهاند. «ما را همین یک لقمه بس است. باقی را به شما سپردهایم».
». چنین نگاه و تفسیر را در سکانسی دیگر هم میتوان شاهد آورد. آنجاکه در نزدیکی آتش فروزان چاه نفت، زارعانی در حال درو گندم هستند. با داس و دست. بیتوجه به شعلههای آتش پشت سر خود.
اینجا نیز تصویر بسیار غمانگیر و هشداردهندهای داریم: خرمن گندم بسیار تنک و اندک، ساقهها کوتاه و سنبلهها کمبار هستند.
در متن ثروت هنگفت منطقهکه آتش نمادو نشانی آن است، روزیو حاصل زحمت اینکشاورزان و وابستگان به زمین، این چنین تنک و ناچیز است.
اما وقتی این کشاورز دسته تنک و کمبار را بغل میکند که به خرمنگاه ببرد، تصویر چنان است که انگار کودکش را به آغوش کشیده. با مهر و علقه تمام. این تصویرها بسیار ارزشمند هستند و حاکی از تسلط کامل گلستان به رسانه فیلم و سینما است. میداند که چه میخواهد.
زندگی، کار و دیگر هیچ!
در تمام صحنههای فیلم، اثری از استرس و اضطراب در چهره و حرکت آدمها نمیبینیم. نه در چهره فرمانده اطفای آتش و نه در رفتار هریک از کارگران. کارگردان نخواسته بیننده را با هیجان کاذب و سوزناک درگیر کند.
صادقانه و سمیمانه جریان فعالیتی هفتادروزه را گزارش میکند و افرادی سختکوش و موظف در حال خاموشکردن آتشی هستند که نتیجه ندانمکاری یا خطای یکی از افرادی از جنس خودشان است. صبور هستند و آرام. شب و روز تلاش میکنند تا به هدف برسند.
چهره و نوع حرکت این افراد پس از مهار آتش که خیلی راحت و شنگولانه است، نشان میدهد همه این آدمها فقط یک هدف داشتهاند، آنهم خاموش کردن چاه شعلهور است.
با اینحال برخی مخاطبان اثر معتقدند این رفتار کارگران و منش آنها صرفا به خاطر وظیفهایاستکه بهعهده دارند.آنها اجبار دارند کار کنند تا آتش خاموش شود.آنها احتمالا هیچ نیاز و درخواست دیگری جز معاش و گذران زندگی ندارند.
این نکته را مخاطب دیگری چنین ادامه میدهد که «یکی از مهمترین و اصلیترین شاخصههای شهر آن است که «نیازهای غیرمادی» مردم آن گستردهتر و وسیعتر است.
هرچه این وسعت و تنوع بیشتر باشد، شهریتو مدنیت آنشهر بیشتر و کاملتر است. بر این اساس اگر مردم این مستند چنین بیخیالِ نیازهای غیر مادی متنوع هستند (البته اگر برداشت ما ازمستند این باشد) نشاندهنده آن است که آن افراد متعلق به جامعه شهری نیستند». در تصویر آدمها در این مستند یک پلان زیبای دیگر هم هست. آنجا که کار دارد به سرانجام میرسد و بارقههای موفقیت یواش یواش خود را نشان میدهد.
دوربین روی نیمرخ کارگر پیری با ریشهای سفید زوم میکند. این میتواند استعارهای از نقش و ارزش تاریخ در زندگی امروز باشد. این مرد لبخند نرمی هم بر چهره دارد. مثل اینکه میخواهد بگوید «نگفتم بالاخره آتش خاموش میشود! ما که در تاریخ خود دهها نمونه از مصیبت داشتهایم و بر همه آنها چیره شدهایم! نگفتم غمی نیست!»ابراهیم گلستان آدم بزرگی است. هرچه میخواست ساخت، هرچه میخواست نوشت و هرچه میخواست زندگی کرد. چهرهای چند وجهی بود و آثار بسیاری بر جای گذاشت. چنین کسانی نادره روزگار هستند.