پنجاهودومین شب فیلم/ 9 آذر ۱۴۰۱ خورشیدی
پساز وقفهای اجباری درتداوم شبهای فیلم بهخاطر شرایط اجتماعی کشور، پنجاهودومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به دومین نمایش گرامیداشت محمدرضا مقدسیان اختصاص داشت.
با مستند ناب و بابِ مسائل عمومی کشور، به نام «گفتگو در مه» که حدود بیست سال پیش ساختهشدهاست.
مستند موثر و ماندگاری که انگار نه انگار بیشاز دودهه از ساخت آن میگذرد.
داستان پیرمردی که در نخستین دوره شوراها به همراه یک زن و یک مرد انتخاب میشود و علیرغم اینکه رای آن زن که مسئول درمانگاه روستا است بیشتر از دو مرد از جمله این پیرمرد بود، ولی پیرمرد را به عنوان رئیس شورا معرفی و قبول میکنند، اما مرد حاضر نیست درجلسات شورا شرکت کند چون یک زن در آنجا حضور دارد. به عقیده او زن لیاقت مدیریت و عضویت در چنین منصبی را ندارد. طبعا حواشی و اپیزودهای مستند حاوی نکتهها و ظرافتهایی استکه هریک میتواند موضوع بحثی جدا و مفصل باشد ولی تم اصلی فیلم به تنهایی از سر ضمیر جامعه میگوید.
آن هم بدون ادا و اصول. فیلم ادعای روشنفکری ندارد و پیرمرد متعصب را همانقدر مقبول و عادی نشان میدهد که زن تند عصبیمزاج و صریحاللهجه را.
برای تماشای فیلم تعداد زیادی آمده بودند و بالاجبار، تعدادی از آنان به صورت سرپا فیلم را دیدند. در میان بینندگان برخی از شخصیتهای مدنی و علمی هم بودندکه بر غنای گفتوشنید پساز نمایش فیلم افزود. احمد محیط طباطبایی، لادن اعتضادی، جمال اطهاری، هومن کرمی از جمله مهمانان عزیز و فرهیختهای بودند که نام و نشانشان برای مجری برنامه آشنا بود. به همراه دیگر فرهیختگان نا آشنا و محترم.
شخصیتِ پسِ پرده!
محسن عبدالوهاب، تدوینگر مستند و حمید جعفری از یاران محمدرضا مقدسیان پاسخگوی پرسشهای مخاطبان بودند.
در ابتدا، عبدالوهاب به یک نکته ظریف اشاره کردکه «اگر این فیلم را کس دیگری تدوین میکرد شاید لحن، ریتم و ساختار آن عوض میشد.
طبیعی است که بین کارگردان و تدوینگر در مواردی اختلاف نظر باشد ولی چون من و مقدسیان سابقه خوب همکاری باهم داشتیم، این اختلافها بسیار کم بود.
یکی از این موارد، ازنظر من شخصیت حاج کمال بود. من معتقد بودم باید به این شخصیت مفصلتر پرداخته میشد ولی کارگردان در همین حد را کافی میدانست چون نمیخواست وارد قضاوت و حکم شود. ولی بهنظرمن این آدم بسیار پیچیده بود»
عبدالوهاب در همین ابتدا، این را هم تاکید کرد که مقدسیان خیلیراحت با مردم و سوژههای خود ارتباط برقرار میکرد. رفتارها و شگردهای خاصی داشت و با همین اصول بود که سوژههای مستند او حاضر میشدند در برابر دوربین قرار بگیرند.
خود همین حاج کمال آدم بسیار تکرو و زرنگی بود. میدانستیم که بارها با «آذر» (بانوی منتخب شورا) دعوا ومرافعه داشته ولی وقتی مقدسیان در کنار آن دو بود، انگار نه انگار که کلی جنگ و دعوا داشتهاند.
همه چیز را لاپوشانی میکرد و این زرنگی باعث میشد تا اصل مساله که مورد نظر فیلمساز بود در پرده بماند. با این اوصاف، مقدسیان با شگردی خاص توانست او و آذر را به شخصیت اصلی خودشان برگرداندتا بتوان اصل موضوع را به تصویر کشید. کار سختی بود. بسیار.
سنت یا قدرت؟
یکی از مخاطبان بر این باور است که «در این فیلم مساله فقط تقابل سنت و مدرنیته نیست. مسالهتقابل قدرت است با جهان اطراف. تقابل قدرت با محیط را در قالب مخالفت حاجکمال با حضور زن در شورای ده میبینیم».
مخاطب دیگری ضمن تایید این دید، به نکته ظریف دیگری اشاره دارد. «برخلاف تصور عموم که کدخداها را آدمهای خشک و ترشرو میشناسیم، حاجکمال شخصیت جالبی دارد. پوششی مردمدارانه و بذلهگو برای باطن مستبد و سنتگرای خود. یعنی اینکه صورت ظاهر نمیتواند، همیشه، بیانگر باطن خشنو زورگوی فرد باشد.
حاجکمال که هشتاد سال دارد، هنوز هم کاملا سرپا و شاداب است و با قدرت به جنگ مدرنیته آمده. در نقطه مقابل آذر قرار دارد که توانسته در چنین جو مردسالار خودش را بالا بکشد و نفر اول انتخابات شورا بشود. اما سخت عصبیمزاج است و برای گرفتن حقش مدام در حال دعوا و استدلال است».
درارتباط با این سخن، مخاطب دیگری اعتقاد دارد که «آذر نماد بخشی از جامعه مدنی و سیاسی کشور است که هنوز ناپخته و احساسی است. هنوز قواعد بازی سیاسی را بلد نیست. از یک جهت با پذیرش ساختار حقوقی کشور وارد مبارزات انتخاباتی میشود از طرف دیگر حاضر نیست باحاجکمال که نماینده بخش سختو خشک جامعه است با زبان نرم و استدلالی صحبت کند.
نقیصهای که مخالف را تبدیل به دشمن میکند و فاصله بین آدمها را بیشتر. در این مستند، حاج کمال بسیار باهوش است. احساس کرده که نسل جدیدی دارد میآید و ممکن است این نسل زیر پای او را خالی کند. پس روی عقاید خود محکم میایستد و تا جایی پیش میرود که حتی شوهر آذر را هم با خود همنوا میکند».
مخاطبی دیگر عقیده دارد فیلم نمایی از کل ایران است. ایرن کوچک. در مستند با فردی کاریزماتیک سروکار داریم که نه سیاه است نه سفید. خاکستری است. نباید او و رفتارش را در حد تقابل سنت و مدرنیته تقلیل داد. موضوع عمیقتر از این حرفها است. او نماینده جریان نیرومند حاکم است.
کشاورزی که دارای حق تاریخی است!
یکی دیگر از مخاطبان فرهیخته مستند به سبقه و پیشینه کشاورزی ایران و به ویژه به گذشته منطقه الموت اشاره دارد و معتقد است «از دوره سلجوقیان به بعد، این منطقه ویژگیهای خاص خود را دارد و در دورههای زیادی زنان بودهاند که روستا و آبادی را هدایت و مدیریت میکردند.
علاوه بر این، باید بین دانایی و سواد فرق قایل شویم. در تاریخ ما، مردم احتمالا سواد نداشتهاند اما دانا بودند. با عرف و سنت خود میدانستند دربرابر خشکی چه بایدکرد و در زمان سیل چه رفتاری. سنتها هم این دانایی را پشتیبانی میکردند.
مثلامیگفتند اگر درختی را ببرید انگار انسانی را کشتهاید. سنتها در غیاب قانون جامعه را هدایت و حفاظت میکردند.
حاج کمال نماینده آن دوره است. امروز چنین نیست. مردم باور ندارند که اگر درختی را بیندازند انگار کسی را کشتهاند. طبق قانون درختهای جلو در خانه را برای ورود ماشین میبرند و جریمهاش را به شهرداری میپردازد.
برخی نکات!
در فیلم، به عقیده مخاطبان، چند نکته ظریف هم هست. همه میدانیم درونمایه این مستند رویدادی واقعی است که بازسازی شده. به همین خاطر در برخی جاها نوعی تصنع در گفتار و رفتارها وجود دارد. مثل گفتار همسر آذر. یا حتی گفتار بخشدار. در این مورد، حمید جعفری چنین توضیح میدهد: «در سینمای مستند موضوعی هست تحت عنوان تحول رویداد. یعنی در لظهای که قرار است اتفاقی بیفتد، باید دوربین و سایر تجهیزات آماده باشند تا آن اتفاق ثبت شود.
رویداد. یعنی در لحظهای که قرار است اتفاقی بیفتد، باید دوربین و سایر تجهیزات آماده باشند تا آن اتفاق ثبت شود. ولی اگر در لحظه رویدادن آن اتفاق امکان تصویربرداری نباشد، باید از روش بازسازی بهره برد. چارهای نیست. در این بازسازی بهترین حالت آناستکه با افراد واقعی دخیل در آن رویداد بازسازی انجام شود. این افراد هم عموما بازیگر و حرفهای نیستند و طبیعی استکه گاهی لکنت داشته باشند. با اینحال بخشی از تصنع به خود پرسوناژ برمیگردد. مثلا گفتار بخشدار اصلا تصنعی نیست. او به خاطر نوع کارش، در زندگی واقعی هم تصنعی است. در مستند میبینیم که از برابری زن و مرد حرف میزند ولی حاضر نیست حاجکمال را برنجاند و به خاطر عدم حضورش در شورا امکان اخراجش را مطرح کند.
علاوه برآن معمولا این افرادحاضرنیستند جلو دوربین رویداد را تکرار کنند. این مقدسیان بود که توانست آتش زیر خاکستر آن رویداد را روشن و واقعه را بازسازی کند. این فیلم با بقیه آثار مقدسیان فرق دارد. حدود دوسال طول کشید.
با رفتوآمدهای فراوان به روستا، مقدسیان بالاخره توانست حاجکمال و آذر را جلو دوربین بیاورد. اگر مقدسیان نبود، فیلم با همان پلان اولکه حاجکمال حاضر نبود بگوید نامه از کجاست تمام میشد و رمزورازی عیان نمیشد.
پرسش اساسی
بالاخره این پرسش برای همه مطرح میشود که چه؟ دعوای آذر و حاجکمال به کجا خواهد انجامید؟ دراین شرایط چه باید کرد؟ آیا میشود از امثال حاجکمال انتظار داشت تمام باورهای عمرش را کنار گذارد و به باورهای نامتعارف برای او گردن نهد؟
آیا از امثال آذر میتوان خواست از حق خود و تمام زنان بگذرد همین که این مستندت وانسته پرسش اساسی در برابر بیننده قرار دهد، موفق است باید قدردانش بود. محسن عبدالوهاب که حشرونشر زیادی با مقدسیان داشته، اصولا، ارزش اصلی آثار مقدسیان را در طرح پرسش میداند تا در جواب به پرسش. از دید او اگر کارهای این مستندساز هنوز تازگی دارند و روایت مسائل روز هم هستند، به این خاطر است که او خود را قاضی و ارزیاب نمیداند. او یک روایتگر است اما روایتش را به خاطر خوشایند این یا آن، مخدوش و غیر مستند نمیکند. او روایتگر صادقی است که با آثار خود توانسته پرسشهای مهمی را در ذهن مخاطب به وجود آورد. عبدالوهاب که آشنایی عمیقی با محمد رضا مقدسیان دارد، متولد 1336 است و نخستین کار سینمایی خود را در سال 1359 ارائه کرد. او بیش از اینکه تدوینگر باشد، کارگردان و برنامهریز است و به ارزشهای سینمای مستند واقف است و به همین دلیل معتقد است باید بهجد بایگانی بزرگ و معتبری برای سینمای مستند فراهم آورد. او به مانند خیلی دیگر از هنرمندان معتقد است بخش مستند سینما، در حقیقت بخش فرهیختگی و اندیشهورزی آن است و آثار مستند باید با وسواس فراوان حفظ شوند.
بسیار سپاسگزارم از استاد مرباغی که بانی این کارهای ارزشمند هستند و با سپاس از سازندگان این مستند. طرح پرسش بسیار مهم و اساسی است و من ترغیب شدم تا تمام فیلمهای ایشان را ببینم. برایتان آرزوی بهروزی و پیروزی دارم. به امید روزهای روشن برای ایران