چهلودومین شب فیلم/ ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ خورشیدی
در دومین شبِ فیلمِ بزرگداشت کیارستمی در خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند زیبای «کیارستمی و عصای گمشده» را دیدیم.
به کارگردانی محمودرضا ثانی. اثر ۹۷ دقیقهای ازجریان کارگاههای کیارستمی در اسپانیا و کلمبیا در ده سال پیش.
به نقل از بهروز نشان که تهیهکننده و مشاور کارگردان این مستند است، محمودرضا ثانی از دوستداران و پیروان بسیار جدی کیارستمی است و چندین سفر را درکنار او بوده و و از لحظات ناب همسفری با او فیلم گرفته.
نشان تعریف میکند که پس از فوت کیارستمی ثانی هم به صرافت تهیه مستندی درباره کیارستمی میافتد اما صبر میکنند تا دیگرانی که چنین قصدی دارند کارهایشان را ارائه کنندتا مستند جدید تکمیلکننده آنها باشد.
پس از دیدن مستندهایی که دیگران ارائه کردند، از جمله اثر بسیار مهم سیفالله صمدیان، تیم ثانی و نشان تصمیم میگیرند از روند کارگاههای آموزشیهنری کیارستمی در این کشورها یک مستند تهیه کنند.
اول مستندی میشود با چهارساعت، دومی با دوونیم ساعت و نهایتا همین گزینه نمایشداده شده ۹۷ دقیقهای.
او اعلام میکند تدوین راشهای فیلم در سال ۱۴۰۰ انجام شده و به دلیل شیوع کرونا و محدودیت اجتماع، زیاد دیده نشده.
با اینحال در بیشاز پنجاه رویداد جهانی به نمایش درآمده و از چندین جشنواره هم ازجمله از آمریکا، یونان، کلمبیا و اوراسیا جوایزی هم گرفته.
به گفته نشان، جایزه جشنواره آمریکایی«کوهستان سبز» که توسط جمعی از کلیساها برگزار میشود، ارزش بیشتری دارد چون در متن ستایش از فیلم نوشته که این فیلم در عین دارا بودن ارزشهای فنی و هنری، نه پورنو دارد، نه خشونت. مبتذل و مبتدی نیست و به ارزشهای انسانی و ارتقای منزلت انسان میپردازد.
کار، سرچشمه زیبایی
این مستند نکات بسیار ریز مدنی و فنی دارد. نشان از این میگوید که تمام فیلم، تقریبا بهطور کامل، واقعی و رئال است.
حتی اصلاح رنگ و نور در آن انجام نشده تا حسوحال گزارشی آن حفظ شود. او این نکته را در پاسخ مخاطبی میگوید که سکانس و پلانهای انتهایی فیلم ترکیب رنگ بسیار شاداب و جذابی دارد و تصور میشود در رنگهای طبیعت دست برده شده باشد.
حتی چیدمان عناصر صحنه هم بسیار خاص است. حضور پرنده، قایق بادبانی، شنای مردی در ساحل دریا، فروشنده دورهگرد شال وخیلی عناصر دیگر که یک پلان را این قدر جذاب و دیدنی میکند.
اما از این شگردها گذشته، مضامین مهمی در جریان کارگاه ردوبدل میشود. کیارستمی درنقد داستانی که یکی از هنرآموزان نقل میکند، به روشهای مختلف تاکید میکند کارگری که کار نمیکند زیبایی ندارد.
کسی که در حال استراحت و لمیدن است زیبا نیست. و به هنرآموز توصیه میکند دوربینش را روی کارگران زوم کند و ببیند کدامیک از آنها واقعا کار میکند و عرق میریزد. به هنرآموز میگوید نباید برای نشان دادن کار زیاد کارگر آب به پشت پیراهن او بپاشید.
باید عرق واقعی تن او را تصویر کنید.کیارستمی با همین زبان ساده و روشن گزاره معروف و جهانی زیباییشناسی که «کار سرچشمه زیبایی است»، را بهسادگی به هنرآموز منتقل میکند بیآنکه حرفهای قلمبهسلمبه بزند.
در یکی از سکانسها از اینکه درقصه روایتشده توسط هنرآموز کارگرها منتظرند تاکافرما برود تا دست از کار بکشند و بهاصطلاح استراحتکنند، کیارستمی قصهرا شعاری و مربوط به تفکرات پنجاه سال پیش میداند و آن را نچسب معرفی میکند.
ضمن آنکه وجود تراکتور و خرابشدن آن را نوعی رودهدرازی و اضافه تلقی میکند و میگوید «حذفو انتخاب» یکیاز مهمترین اصول فیلمسازی است.
چیزی که لازم نیست نباید باشد. برای خارجکردن کارفرما از محل کار لازم نبود اینهمه زحمت کشید و تراکتور آورد و خرابش کرد و غیره.
این کارفرما میتوانست با تلفن همسرش که مشکلی برایش پیش آمده میتوانست از کارگاه یا مزرعه برود.
کیارستمی تاکید میکند که حتی نوع و تکنیک دوربین هم مهم نیست. مهم آن است که شما چه میخواهید بگویید. موضوع مهمتر از ابزار است.
بهروز نشان، تهیهکننده و مشاور کارگردان به این موضوع هم اشاره میکند که اگر کیارستمی در کارگاه فیلمسازی به هنرآموزها تاکید میکند مساله را ساده ببینند و با حداقل امکانات کار کنند، خودش هم چنین بود. هرگز اسیر امکانات نبود. حتی نبود امکانات اجتماعی را هم مانع کار نمیدانست.
او به تمام معنا یک هنرمند موفق بود. کارش را میکرد و متوقف نمیشد. او درمورد لوکیشن هم سادهگیر بود.
از نظر او همه نقاط عالم میتواند لوکیشن یک اثر باشد، بسته به این است که با چه عینکی به آن نگاه کنید. یکیاز سینماییها جمله معروفی درباره او دارد: «کیارستمی سرطان لوکیشن دارد!».
قصه و درونمایه ایرانی
یکی از مخاطبان علاقمند است بداند چرا کیارستمی به قصه و درونمایههای ایرانی علاقمند است و چرا مخاطبان بینالمللی او این آثار را میپسندند.
نشان درپاسخ این مخاطب به دو موضوع اصلی اشاره دارد: «نخست اینکه اقبال از عباس کیارستمی در جهان صرفا بهخاطر قصه ایرانی نیست.
آنچه که اثار او را مقبول همه مردم عالم کرده، جهان فکری و مشرب مدنی اوست. در تمام آثار کیارستمی عشق به زندگی و عشق به مردم موج میزند. او آیه یاس نمیخواند و غر نمیزند. با هر امکان و ابزاری فیلمش را میسازد و در این ارتباط چنان وارسته و کامل است که کاملا از حوزه روزمرگی و سیاستزدگی دور است و انرژیو وقت خود را مصروف این بازیها نمیکند.
او در اینامر کاملا صادق و واقعی است. این صداقت و واقعیبودن، بهخودی خود، در آثار او منعکس است و آنها را دلنشین و خودی میکند. علت اصلی اقبال وعلاقه مردم بهآثار کیارستمی همین درونمایه است نه صرفا قصه ایرانی.»
نشان در توضیح دلیل دوم علاقمندی مردم بهآثار کیارستمی را همان درونمایه و قصه ایرانی میداند اما توضیح روشنتری دارد. «اگر میخواهید بینالمللی باشید نخست باید ملی باشید.
شما باید به عنوان یک شخص یا چهره ملی چیزی برای عرضه به دیگران داشتهباشید. آن چیز چه میتواند باشد بهغیر از هویت شما؟ هویت آثار کیارستمی «ایرانیبودن» آنها است،که به عنوان یک ایرانی توانسته در میان ملتهای دیگر خودی نشان دهد. در جلد دیگران رفتن هنر نیست. بایدخودتان باشید تا در میان دیگران شخصیت پیدا کنید.
با این شخصیت هست که میتوانید در میان بقیه مردم عالم پذیرفته شوید».
شهر یعنی سکونتگاه!
اما در «واقعیبودن» کیارستمی و آثار او یک زاویه مهم دیگر هست. او شهر و روستا را به عنوان یک سکونتگاه میبیند نه نمایشگاه یا گردشگاه.
در این مستند هم مرتب به هنرآموزها تاکید میکندکه «ما با مردم سرکار داریم. جایی میرویم که آنها هستند» به همین خاطر هم هست که شما او را در اسپانیا یا در کلمبیا در مکانهایی میبینیدکه مردم عادی دارند زندگی میکنند.
دوربین او شمارا به دیدن آثار تاریخی و یادمانهای شهرنمیبرد. شمارا به محلههای عادی و عمومی میبرد. در این راه اغراق هم نمیکند. در پی محلههای سیاهو فقیر هم نیست. یک محله ساده و عمومی.
اینها همه ناشیاز غنای فکری و پختگی ذهنی عباس کیارستمی است. اما باید به یک نکته ظریف هم اشاره کرد.
واقعیبودن فضا و صادقبودن کارگردان به معنی بیعملی نیست. کیارستمی همان قدر که دوست دارد خانهاش تمیز باشد، لوکیشن را هم پاکیزه میخواهد.
در «زیر درختان زیتون» شما معبری را میبینید که جوان از آنجا میگذرد تا برای خواستگاری به در خانه یار برسد. در مسیر این جوان گلدانهای شمعدانی میبینیم. کوچه هم جاروشده و تمیز است.
گلدانها چنان بهدقت چیده شده که در نگاه اول کسی متوجه نمیشود که چنین چیدمانی هست و کارگردان به عمد خواسته کوچه را دلنشین و لایق حرکت جوانی بشازد که به خواستگاری میرود.
اینجا ما با کارت پستال روبرو نیستیم. منظری بسیار عادی است. ولی پاکیزه و مرتب. هماننگاهی که هر انسان فرهیخته به اطراف خود دارد. کیارستمی یک انسان پیشرفته و هنرمند بود. در عینحال که ساده و عادی بود. با فرهنگ و پیشرو هم بود.
قصه عصای گمشده!
معمای نام مستند و پاسخ کیارستمی به هنرآموزی که ازمولانا درباره کنارگذاشتن عصا در درجات بالای سلوک و هنر میگوید و از کیارستمی میپرسد آیا نمیخواهد عصا را کنار بگذارد؟ یکی از نکات مورد علاقه مخاطبان بود. کنجکاو بودند بدانند چرا نام مستند «کیارستمی و عصای گمشده» است.
در مستند، کیارستمی با فروتنی و کمی هم شیطنت میگوید خودرا اصلا در مقام مقایسه با مولانا نمیداند و برعکس خود را ذره بسیارکوچکی میداند که هنوز هم به آن عصا نیاز دارد.
در اینجا نیز کیارستمی به موضع بسیار روشن و مهمی اشاره دارد. در سالهای نه چندان دور که هنرمندان کشور از سختی راه و صعوبت فعالیت هنری رنج میکشیدند و کمکم به خمود و دلمردگی کشانده میشدند، برخیاز هنرمندان تمسک به عرفان اشعار مولانا و شمس را چاره کار دانستند و ترانه و تصنیفهای کشور پر شد از این بنمایه.
در آن ماجرا تعداد بسیار کمی از هنرمندان مثل شجریان بودند که به این ورطه نیفتادند و راه خود را رفتند. شجریان سراغ شعرهای سعدی و حافظ رفت و رندانه از مهلکه جان سالم بهدر برد.
اشاره کیارستمی به عصای موردنظر یادآور آن جریان است. با شیطنت و طنزی خفته خودش را از دسته عارفنماهای مصلحتاندیش جدا میکند و به طرف مقابل فرصت نمیدهد او را درگیر چنین بحثهای ماورائی بکند.
همه میدانند اگر کیارستمی به دامن آن بحثها میافتاد و پوشش و روکش «معناگرائی» را برای آثارخود برمیگزید، امروز آنی نبود که هست. همه این صفات برجسته، ما را به این جمله میرساند که «حیف شد کیارستمی از میان ما رفت»
بهروز نشان
بهروز نشان، کارگردان مستند محمود رضا ثانی را چنین معرفی میکند: «از پیروان جدی عباس کیارستمی است.
سفرهای بسیاری در کنار او بوده. بسیار پرکار و بسیار کمحرف است. نزدیک به صدمستند ساخته. حتی با موضوعو لوکیشن آمریکای جنوبی.او وقتی در یک جشنواره کوبایی جایزه هزار دلاری گرفت، تصمیمگرفت با همانپول یک مستند در کوبا بسازد.به او گفتند باید فیدل کاسترو اجازه این کار را بدهد و شماره تماس دفتر او را دادند.
ثانی در انتظار کسب اجازه از کاسترو در هاوانا ماند. با ماهی ده دلار عضو خانوادهای شد که غذا و محل خوابش را دادند. پس از سهماه با ماشین اسکورت به دفتر کاسترو برده میشود و کاسترو مجوز را صادر میکند.حاصل کار، مستند «چهگوارا» استکه اثری جذاب است. او در این مستند از اهالی کوبا تکتک میپرسد آیا چهگوارا را میشناسند؟ جالب آنکه از هر ده نفر، یک نفر پاسخ مثبت داده»!
[…] گزارش نشست مستند […]
ممنون برای زحماتی که در جهت ارتقا و رشد فرهنگ جامعه میکشید
حتی وقتی فرصت عدم حضور و تماشای فیلم را پیدا نکردیم میتونیم با خواندن این مقاله چکیدهای از محتوای فیلم و هدف فیلمساز و شخصیت کیارستمی رو دریابیم.